قطار به موقع رسید
چهارشنبه 15 تیر 1390 6:44 PM
هاینریش بل
کیکاووس جهانداری
این کتاب اولین رمان کوتاه بل هست و از نخستین اعتراض های او به جنگ .
آندره آس سربازیست که راهی جبهه می باشد و هنگام سوار شدن در قطار احساس می کند که به زودی خواهد مرد . در طول راه به روز مردن خود که آن را یک شنبه هفته بعد احساس کرده فکر می کند .
کتاب نشان دهنده اشتیاق به زندگی ، احساس نزدیکی و دوستی به خاطر دردهای مشترکی ، تنهایی عظیم انسان ها و هراس ها و ..... هست
راستش اوایل کتاب رو اونقدر دوست نداشتم اما از جایی که با اولینا آشنا می شد قشنگ بود . به نظرم به خوبی دو کتاب دیگه ای که از بل خوندم ( عقاید یک دلقک و حتی یک کلمه هم نگفت ) نبود اما خوب قشنگی خودشو داشت . بد نبود
قسمت های زیبایی از کتاب
کسی را که دوست داری باید بیش از همه عذاب دهی .
آخ هیچ دلم نمی خواهد زن باشم ، هی منتظر باش ..... منتظر باش ...... منتظر باش.
به زودی . به زودی . به زودی . به زودی . این به زودی کی خواهد بود ؟ چه کلمه هراس انگیزی است این به زودی . به زودی ممکن است یک ثانیه دیگر باشد . به زودی می تواند یک سال طول بکشد . به زودی کلمه ای است هراس انگیز . این به زودی آینده را در هم می فشارد ، آن را کوچک می کند و دیگر هیچ چیز مطمئنی در کار نخواهد بود . هر چه هست دودلی و تزلزل مطلق خواهد بود . به زودی هیچ نیست و به زودی چه بسا چیزهایی است . به زودی همه چیز است . به زودی مرگ است ........
نمی خواهم بمیرم ، نمی خواهم بمیرم ، ولی این وحشتناک است که خواهم مرد ........ به زودی .