خانه ي آخر / دولت آبادی
دوشنبه 2 مرداد 1391 11:38 PM
خانه ي آخر
محمود دولت آبادي
انتشارات قطره
نمايش نامه اقتباسي هست بر اساس اتاق شماره 6 آنتوان چخوف . در مورد يك شهر مردم انديشمندي كه از كسالت و بيكارگي شهر به فكر مي روند و بعد آن قدر از اجتماع فاصله مي گيرند كه به عنوان ديوانه دستگير مي شوند .
جالب بود استعاره زيبايي بود و موضوعش هم به نظرم خيلي باحاله هر چند خوب ايناش به آقاي چخوف بر مي گرده . اما لحن نوشتار هم خوب و زيبا بود و چون حالت نمايش نامه داشت اسامي روس اذيت كننده نبود . خوب نوشته شده و ادم دلش مي خواد كتاب را يك سره بخونه .
آقاي دولت آبادي در نخستين دور جايزه ادبي يلدا جايزه يك عمر فعاليت فرهنگي را دريافت كرد .
قسمت زيبايي از كتاب
هميشه بهانه هايي براي زندگي هست .
در روي زمين چيز خوبي يافت نمي شود كه سرچشمه اش بدي و پليدي نباشد .
آرامش و خشنودي بشر بيرون از روح او نيست بلكه در درون خود اوست .
از رنج گريزي نيست آقا ، مي ماند راه هاي درمان رنج هاي انسان .
ناچيز شماري رنج و مشقات بشري به منزله ي ناچيز شماري انسان است .
اگر يك احمق جسور با استفاده از مقام خود در برابر مردم به شما توهين كند ، آن وقت عذاب روحي را احساس خواهيد كرد به خصوص اگر از چنان نفوذي برخوردار باشد كه شما يقين كنيد او را مجازات نخواهند كرد .
از همه بدتر و شرم آورتر اين است كه اين زندگي مثل صحنه هي اپرا با شكوه و جلال تمام نمي شود ، بلكه پايانش تكميل ذلت و خواري پيشين است . مردي كه عمر خود را با رنج و شكنجه گذرانده ، سرانجام جز مرگي شوم و وحشت بار انتظارش را نمي كشد .