من او را دوست داشتم / آنا گاوالدا / الهام دارچینیان / انتشارات قطره
یک شنبه 12 تیر 1390 2:43 PM
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چه قدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
مطمئناً برای شما هم پیش اومده، که با دیدن یه فیلم،گوش دادن به یه آهنگ و یا خوندن یه داستان...احساس می کنید اینها حرفهای شما هم هست، اینها یه قسمتهایی از زندگی شما هم هست، شما هم این اتفاق رو از سر گذروندید...این زندگی شما و یا یکی از نزدیکانتون هست
من او را دوست داشتم برای من یه چنین داستانی بود.داستانی که در یه قسمتش می خونیم: نه ،باور کن، زندگی همین است، شاید زندگی خیلی آدم ها همین باشد.
کلوئه زنی ست که همسرش او را با دو فرزند تنها گذاشته و به دنبال عشق جدیدی رفته.دو نفر در سرتاسر کتاب نقش اصلی رو دارند.کلوئه و پدر شوهرش پی یر.و ما داستان زندگی کلوئه و همینطور پی یر رو از طریق مکالماتی که بین این دو نفر رد و بدل میشه متوجه میشیم.
این کتاب یه جمله از گاوالدا رو برام تداعی می کرد:یک آدم بدبین که رمان خوش بینانه می نویسد، همین طور میشود
سوالی که مطرح میشه اینه: آیا همیشه رفتن یک نفر به ضرر ماست؟ و چرا ما به این موضوع با این دید نگاه می کنیم؟ آیا واقعاً کسی که رفته خوشبخت است ،و یا او هم مثل ما احساس بدبختی می کند؟
احساس می کنم که گاوالدا سعی میکنه نیمه پر لیوان رو ببینه تو این داستان، شاید چون این داستان خیلی نزدیک به زندگی خود گاوالداست.....شاید برای باور نکردن شکستی که همه ما بعد از اینکه یک نفر به خاطر دیگری ترکمون میکنه، تجربه میکنیم
بیشترین چیزی که من تو داستانهای گاوالدا دوست دارم درگیر کردن خواننده با احساساته.حس هایی که ما بارها تو زندگی مون تجربه کردیم. وقتی از خودمون و دنیای اطرافمون خسته ایم.آنا گاوالدا تو داستانهاش حرفهایی رو می زنه که ما بارها با خودمون تکرارشون کردیم. و به نظرم همین میشه که داستانهاش دوست داشتنی هستند.برای اینکه ما خودمون رو تو اون داستانها پیدا می کنیم
"من او را دوست داشتم" هم چون" دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد" توسط الهام دارچینیان ترجمه و توسط نشر قطره منتشر شده است.و با همان مقدمه در ابتدای کتاب درباره آنا گاوالدا