0

معرفی کتاب از وبلاگ باشگاه کتاب

 
savin125125
savin125125
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : تیر 1388 
تعداد پست ها : 5409
محل سکونت : بوشهر

فرار/ الیس مونرو/ ترجمه مژده دقیقی/ انتشارات نیلوفر
یک شنبه 12 تیر 1390  2:36 PM

                                            

بعد از يك سال بي كتابي و ارزوي خوندن كتاب 20 تا كتاب جلوي خودت رديف ميكني و با حساسيت يكي يكي بررسي ميكني. تصميم ميگيري يك مجموعه داستان انتخاب كني چون شايد بعد از يك سال شكيبايي تمام كردن يك رمان رو نداشته باشي.من از بين مجموعه داستانها فرار اليس مونرو رو انتخاب كردم. شايد به خاطر تصوير روي جلدش،( تصوير روي جلد هميشه برام مهمه مثل بچه ها) پيرزني با نگاهي خسته و شايد منتظر خيره به دوردست با دستهاي چروكيده قلاب شده در هم. پشت جلد نوشته شده «اليس مونرو در اين مجموعه چون اغلب اثارش روايتگر زندگي زنان در مراحل مختلف عمر است روايتهايي همراه با واقعگرايي و صدااقتي كم مانند...» پس ميشود حدس زد تصوير روي جلد يك انتخاب بي ربط نيست. از تصوير جلد كه ميگذري و وارد داستانها ميشوي شكت به يقين تبديل ميشود. داستان زنهايي در رده هاي سني مختلف و با دغدغه هاي خاص و يك جور انتظار زنانه مخصوص مثل نگاه منتظر پيرزن تصوير. داستان تصميم هاي ناگهاني يا با برنامه ريزي كه سرنوشت را تعيين ميكنند. داستان دردها و شاديها.           

سه داستان از اين مجموعه(اتفاق،به زودي،سكوت) به هم پيوسته اند و هر كدام روايتگر دوره اي از زندگي يك زن(به نام ژوليت) هستند. در اين سه داستان بيش از داستانهاي ديگر شاهد تصميمها و نتايجي كه در سرنوشت اين زن رقم ميزند هستيم. 

در برابر يك سري مجموعه داستانهايي كه كاملا بي معنيند( چه خارجي چه ايراني) و يك جورهايي اخر داستان از خود ميپرسيم اين همه حرف كه چي!!! و اصلا نميفهميم داستان به چه منظوري نوشته شده اين مجموعه واقعا ادم رو راضي ميكنه. داستانهاي منسجم، روايتگري صادق و عيني نويسنده و البته ترجمه بسيار روان مژده دقيقي از نقاط قوت كتابند.         

يه قسمت از كتاب كه هم دوسش دارم هم باهاش همذات پنداري دارم:                                         

« از دخترها توقع داشتند اينجوري باشند. مردها- مردم، همه ادمها- فكر ميكردند دختر بايد اينجوري باشد. خوشگل، عزيز دردانه، ننر، خودخواه، با مغزي به اندازه نخود. دختر بايد اينجوري باشد تا بشود عاشقش شد. بعد مادر ميشد و خودش را با سوز و گداز وقف بچه هايش ميكرد. ديگر خودخواه نبود، فقط مغزش همچنان به قد نخود بود .تا ابد»                                                                                        

 

 

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد وآخر تابع له علی ذلک  اللهم العنهم جمیعا
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها