پاسخ به:جغرافياي اقتصادی حمل و نقل كشتيراني دريايي
پنج شنبه 2 تیر 1390 2:44 PM
كشتيراني دريايي جديد
منشا و سير ترقي آن:
كشتيراني جديد عملاً ماشيني شده است. برتري زغالسنگ، جاي خود را به مازوت و موتور ديزل بخشيده است؛ استفاده از ماده مازوت براي گرم كردن ديگ به كار ميآيد و كشتي همچنان بخاري باقي مانده است. ميزان كالري توليد شده توسط اين ماده، در برابر وزني يكسان، 5/1 برابر زغالسنگ است. جايي را كه مازوت در كشتي اشغال ميكند كمتر و سرعت بارگيري آن به كمك تلمبه بيشتر است، نيروي كار كمتري را براي گرم كردن طلب ميكند، ديگها را كمتر مستهلك ميسازد، بر شعاع عمل كشتي ميافزايد و در نتيجه كمتر به پهلو گرفتن كشتي نياز ميافتد. و اما موتور ديزل، كه نخست برروي كشتيهاي كوچك مورد آزمايش قرار گرفته است، امروز در كشتيهاي بزرگ نيز به كار ميآيد. ابعاد اين موتورها محدود است، استفاده از آن موجب حذف كوره و دودكش ميشود و در نهايت امر به ظرفيت كشتي ميافزايد. به كار افتادن آن آني است و مصرف سوخت در آن، نسبت به وزن، 5 بار كمتر از زغالسنگ است. در عوض بهاي ماشينآلات و تعميرات مربوط به آن، بسيار گرانتر از ملزومات مربوط به كشتي بخار است و هم از اين روست كه كاربست اين ملزومات، يكسره منسوخ نشده است.
استفاده از ماشين بخار و سپس موتورهاي ديزل، برظرفيت بارگيري كشتيها افزوده است. ظرفيت يك كشتي بخاري متوسط انگليسي در 1820، حدود 148 بشكه و در 1945، معادل 650 بشكه بوده است. اين ظرفيت در سالهاي اخير، در كشتيهاي مخصوص حمل فلزات به 50000 بشكه و در نفتكشها به 500000 تن رسيده است. چنين ميزاني از بارگيري، معادل 100 قطار سنگين به حساب ميآيد و مبين اين واقعيت است كه حمل و نقل دريايي نه توسط پهناي راه محدود ميشود و نه با واسطه فشاري كه برزمين اعمال ميكند. شيوه ترامپينگ (كشتيراني در مسيرهاي غير ثابت) به تدريج اعتبار خود را به نفع كشتيراني در مسيرهاي ثابت از دست ميدهد. علت اين امر تا حدودي آن است كه بر ميزان بار نفتكشها، كه لزوماً در مسيري ثابت در حركت هستند، بسيار افزوده شده است. در 1939، ترامپينگ، 28 درصد بارگيري جهاني را تشكيل ميداده است. ولي به هنگام بروز بحرانهاي اقتصادي، از شمار آن كاسته ميشود، زيرا كه (ترامپ) يك كشتي كمكي محسوب ميشود و بهاي حمل كالا توسط آن بيش از پيش تابع قانون عرضه و تقاضاست و در صورت بروز بحران، قيمتهاي آن به سرعت درهم ميشكند و شمار بسياري از (ترامپها) خلع سلاح ميشوند، چنان كه چنين واقعهاي در سالهاي 1935- 1929، 1950- 1949، 1956 و 1975- 1974 اتفاق افتاده است.
با اين حال ترامپينگ نه شيوهاي از ياد رفته به حساب ميآيد و نه از صورت يك وسيله باب روز خارج شده است. هم اكنون نيز اين شيوه از حمل و نقل دريايي، يك پنجم ظرفيت كشتيراني دريايي جهاني را شامل ميشود كه نيمي از آن را كشتيهاي بزرگ و مدرن تشكيل ميدهند. نقش كنوني آن بيشبهه (جمعآوري كردن خردهريز تجارت جهاني) نيست، بلكه تضمين حمل و نقل تخصيصي عمده خطوط مورب، نسبت به مسيرهاي بزرگ كشتيراني است. بسياري از ترامپها را كشتيهاي حمل سنگهاي معدني تشكيل ميدهند كه به موجب قراردادهاي طويلالمدت به شركتهاي صنعتي به اجاره واگذار شدهاند.
بنادر جديد
بنادر، نظير بازارها و يا ايستگاههاي راهآهن، محل داد و ستد و باراندازي هستند و محل وقوع آنها، همچنانكه شهرها، به واسطه موقع و مقر آنها تعيين ميشود و مانند شهرها، از نقشهايي متفاوت برخوردارند. از سويي بنادر به نحوي مضاعف از يك اورگانيسم شهري نيز برخوردارند كه ما از مطالعه آن در اين مجال صرفنظر ميكنيم.
موقعيت يك بندر در ارتباط با جريانهاي بزرگ ترافيك تعيين ميشود. بنابراين بنادر عمده، در محل گذرگاههاي اجباري توسعه مييابند: از جمله در منتهياليه قارهها (كاپ)، در محل تنگهها (استانبول، سنگاپور، كپنهاك)، در محل خروج و ارتباط رودخانهاي و مانند آن، واقع در پشتسر يك ناحيه ساحلي (كه گاه در اين مورد واژه آلماني هينترلند به كار ميآيد).
بديهي است كه تراكم بنادر، در آن دسته از نواحي كه فعاليتهاي بزرگ اقتصادي در آن در جريان است، نظير كرانههاي درياي شمال، رو به ازدياد نهاده است. ولي متقابلاً وجود يك بندر موجب تحريك فعاليتهاي اقتصادي، نظير فعاليتهاي صنعتي ميشود؛ زيرا كه قيمت توليدات نواحي دور دست و مخارج حمل و نقل كالاهاي ويژه صادرات توسط كشتيها، در بنادر ارزانتر از شهرهاي داخلي است.
مقر با واسطه شرايط محلي تعيين ميشود. ميدانيم سواحلي وجود دارند كه پذيراي كشتيراني دريايي نيستند (مانند كرانههايي با رشته تپههاي ممتد ساحلي). ولي ابرام در نقش غالب شرايط طبيعي در اين مقوله، مغالطه آميز جلوه ميكند، زيرا كه فنون جديد به خوبي قادر است بر اين شرايط غلبه كند.
دهانه رودخانهها در گذشته، از زمره مطلوبترين مقرها براي ايجاد بنادر بودهاند، غالباً اين مقر با پلي در ارتباط بوده است (مورد لندن، هامبورگ، روآن، نانت، بردو و بسياري از اين قبيل). برروي رودخانههاي عظيمي چون يانگتسه و آمازون، كشتيراني دريايي در دهانهها از حريم جزر و مد نيز فراتر ميرود و به وهان و مانااوس ميرسد. از آنجا كه حمل كالا توسط دريا، ارزانتر تمام ميشود و چندان هم كند آهنگتر از راههاي زميني صورت نميگيرد، مقر واقع در عمق مصب رودخانهها در گذشته، از اين امتياز بزرگ برخوردار بوده است كه كالاها توانستهاند از اين طريق، تا درون قارهها نفوذ كنند و بدين جهت، اتصال با راههاي آبي داخلي، تسهيل گرديده است. از سويي بديهي است كه چنين مقري قادر بوده است تا پناهگاهي امن در اختيار كشتيها قرار دهد. ولي از حيث سرعت، به ويژه براي مسافرتهاي دريايي، مقرهاي واقع در مصب رودخانههايي كه به صورت نوعي پيشرفتگي قارهها و خشكيها در دريا درآمدهاند؛ بزودي بر ديگر مقرها پيشي گرفتهاند. بسياري از بنادر در سده نوزدهم به تدارك پيش بندرهايي دست يازيدند. از آن جمله بوده است تيلبوري پيش بندر لندن، كه به علاوه به سبب عمق زياد دريا در برابر آن، امكان پهلو گرفتن را براي كشتيهاي بزرگي فراهم ميساخت كه قادر نبودند در دهانه رودخانه تايمز، از حد معيني فراتر روند. بنادر جنگي نيز كه ميبايستي امكان تحريكي سريع را براي ناوگان رزمي فراهم آورند، ترجيح ميدادند مقر خود را در يك پيشرفتگي خشكي در دريا قرار دهند. بدين ترتيب احداث بندر لوهاور به عصر سلطنت فرانسواي اول، در سده شانزدهم، در واقع در ارتباط با وجود چنين نقشي صورت پذيرفت. باري، اعتباري كه بعدها سرعت و افزايش ظرفيت كشتيها به خود گرفت، بنادر واقع در عمق دهانه رودخانهها را از نظرها انداخت و انظار را بيشتر به جانب مقرهاي واقع در پيشرفتگي خشكيها جلب كرد. و بدين سبب بود كه بندر روتردام، پيش بندر خود، يعني اوروپورت را، در جوار ساحل درياي شمال قرار دارد.
از سويي نقش پناهگاه براي بنادر، سواي موارد طوفاني، اندك اندك اعتبار خود را از دست ميدهد. نتيجه آنكه امروزه وجود آبهاي عميق براي استقرار محل بنادر، بيشتر مورد نظر است تا برخوردار بودن از موقع يك پناهگاه، كه عموماً براي تخليه كالاهاي جامد به كار ميآيد. در مورد نفت، تنها به وجود اسكله درياي محقري ميتوان اكتفا كرد. چنين وضعي را مثلاً در عربستان سعودي و يا در اروپا، در بندر فرونتينيان شاهديم كه در آن نفتكشها، دور از ساحل، نفت خود را توسط لولههاي شناور تخليه ميكنند. و حتي در مورد فرآوردههاي جامد نيز بندري مانند لاپاليس، كه در انقياد دهانه يك رودخانه قرار ندارد، نسبت به نانت و يا بوردو از امتياز بيشتري برخوردار است.
در هر شرايط طبيعي، يك بندر نيازمند آمايش است. پناهگاه بندري رامي بايد در حفاظ موجشكنها و حوضهها ايمن نگاه داشت. از سويي براي توسعه گستره (رام آبها)، دو راه حل را ميتوان برشمرد كه تا حدودي ارتباط با طبيعت زمينشناسي مقر دارد. برروي سواحل سنگي، صرفه در ساختن موجشكنهاست و بندر را در پيشرفتگي ساحلي مستقر ميسازند. چنين است وضع بندر مارسي. و اما برروي كرانههاي شكل گرفته از طبقات نرم، احداث حوضچهها مزيت دارد و وجود وسايل جديد فني، براي توفيق در چنين امري، موجبات مساعد بسيار فراهم آورده است. بنابراين در شرايط كنوني نميتوان اصرار داشت كه سواحل شكل گرفته از تپههاي شني الزاماًً، براي پذيرش كشتيها نامساعدند. زماني كه اثر جزر و مد بسيار گسترده باشد، لازم ميآيد تا حوضچههاي مجزا شده توسط آببندها و برخوردار از سطحي ثابت براي پهلو گرفتن كشتيها، تعبيه شود. بالاخره هر بندر نيازمند وجود برخي آمادگيها، به ويژه در زمينه ابزار (جراثقال، دستگاههاي مكنده ويژه غلات، ناوگاني از يدككشها و مانند آن) است.
مخارج احداث و نگاهداري يك بندر و همچنين هزينههاي مربوط به عملكرد آن، تماماً توسط دولت تامين نميشود و حتي بسيار اتفاق ميافتد كه آنچه را كه دولت به عنوان مالياتها و امثال آن از بندري دريافت ميدارد، به مراتب بيش از مبالغي باشد كه به مصرف نگاهداري بندر ميرسد؛ بنابراين بنادر اقدام به دريافت عوارض مختلف ميكنند و با به كار گرفتن اين عوارض است كه بنادر قادر ميگردند از طريق آسايشي كه براي كشتيها تامين ميكنند بار ديگر بنادر وارد رقابت شوند.
هر بندر از نقشي اصيل و مربوط به خويش برخوردار است. اغلب اتفاق ميافتد كه بنادر، نظير ديگر اورگانيسمهاي شهري، به تلفيقي ميان نقشهاي مختلف دست يابند. بسياري از آنها به دنبال كسب تخصصي در كار خويش برنيامدهاند. از آن جملهاند لندن و مارسي، ولي بسيار به ندرت اتفاق ميافتد كه پارهاي از فعاليتها، به نحوي ويژه در بندري توسعه نيافته باشد: مانند واردات دانههاي روغندار از مناطق حاره در بندر مارسي و يا ورود پنبه در بنادر برم و ليورپول. برخي ديگر به انبار كردن كالاها و توزيع مجدد آن ميپردازند (لندن) و غالباً در كنار فعاليتهاي ديگر، بورسي را به خود منضم ميسازند. نقش بنادر بدون انقطاع تغيير مييابد. بدين ترتيب بوده است كه لندن بخشي از نقشي را كه به عنوان انبار كالا در اروپاي قرن نوزدهم برعهده داشته از دست داده است؛ ولي از آن جا كه كانون شهري لندن به نحوي قابل توجه رو به توسعه نهاده است و بيش از پيش به جانب صنعتي شدن روي ميآورد، لندن اساساً تبديل به بندري ميشود كه به رفع نيازهاي خويش مشغول است.
تخصصي شدن رو به تزايد، ويژه بنادر نظامي است كه مقوله ديگري از بنادر، محسوس ميشوند. و هم چنين بنادر مسافربري مانند كاله (و يا مارسي) كه با يك راهآهن سريع به سرزمينهاي پشت سر خود ارتباط مييابند. پارهاي از بنادر، در حمل برخي از مواد به تخصص ميرسند. از اين قبيلند بندر حمل زغالسنگ بليت، نزديك نيوكاسل و يا مجموعه هامپتنرودز در ايالاتمتحده آمريكا، بنادر ويژه حمل سنگهاي معدني مانند ستايل در دهانه رودخانه سنلوران، بنادر نفتي كه يا در منتهياليه لولههايي كه از محلهاي توليد ميآيند و يا در همسايگي پالايشگاهها، و در همه حال در آبهاي عميق، توسعهاي بسيار يافتهاند. مثلاً بندر خارك در ايران و بندر راسالتنوره در عربستان سعودي در 1971 به ترتيب دومين و سومين مقدار حمل مواد نفتي را به خود اختصاص داده بودند. در ايتاليا جزاير مصنوعي، ساخته شده از فولاد، مانند فالكونا را ماريتيما در آبهاي سواحل آنكون و جزيره مصنوعي مارينادي راونا به تامين چنين اهدافي اشتغال دارند. فرانسه لاورا را دارد و بريتانيا مجموعههايي بسيار مانند شل-هاون را برروي رودخانه تايمز.
******