پاسخ به:مجله هنر / نقاشی
پنج شنبه 19 خرداد 1390 6:41 PM
هنر مدرن و نقاشی کودکان
|
اولین گروه از هنرمندانی كه به نقاشی كودكان توجه كردند، اكسپرسیونیستهای متقدم بودند. آنان به دلیل نزدیكی روحی و نوع كاركرد هنریشان در اواخر قرن نوزدهم به هنر كودكان بهطور جدی اهمیت دادند. خصایصی كه در نقاشی كودكان وجود دارد و برخی از آن ویژگیها كه در مكتب اكسپرسیونیسم حضور دارد، به طور اجمال عبارتند از: كژنمایی واقعیت بیرونی، عدم اطاعت محض از طبیعت، عدم بهرهوری از اصول و مفاهیم سنتی زیباییشناسانه (غیر خلاق)، مبالغه و اغراق در صور طبیعی، نمادگرایی و پرداختن به عواطف درونی، رازپردازیهای سوررئالیستی، دید رنگی، عواطف تند رنگی، هماهنگیهای ناب تصویری عاری از صور عینی یا استعاری، پرداختن به انگیزشهای آزاد ذهنی (هنری)، سپردن خویشتن خویش به نیروهای خلاق بیان شكل و رنگ، پرداختن به موضوعهای خیالی، شاعرانه، افسانهای و بیان قوی را در اختیار تجربههای ذهنی قرار دادن، هادی درونی ناهشیار، شوخطبعی هنری، تمایل به انگیزشهای خودجوش، بیخیالی شادمانه و متانت، بیمقصدی در خلق اثر هنری و نهایتاً تنها قانون آنان «ضرورت درونی». شاید علت توجه پیروان مكتب اكسپرسیونیست به نقاشیهای كودكان با عنایت به كودكی درونشان باشد و این نزدیكی هنری و فعالیتهای آگاهانهی هنرمندان خلاق باعث نوعی نگرش جدید در جهان هنر شد و موجب ابداع مكاتب هنری در قرن بیستم گشت. رویین پاكباز در تعریف «نقاشی كودكان» چنین مینویسد : «نوعی بیان تجسمی خودانگیخته مربوط به كودكان و نوجوانان (تقریباً از ۵ تا ۱۵ سال) است كه با هنر بدوی همانندی دارد. با در نظر گرفتن محدودهی هنر بچهها، نوعی كمال احساس و بیان در آن قابل تشخیص است. در سدهی بیستم، همگام با ارزیابیهای انگیزههای غریزی در فرآیند خلاقیت هنری، توجه به كیفیتهای بارز رنگ و طرح در نقاشی بچهها نیز اهمیت یافته است. بسیاری از هنرمندان مدرن چون كله، پیكاسو و ماتیس عمیقاً تحت تأثیر بیان كودكانه قرار گرفتهاند»(۱) زمانی كه هنرمندان بزرگی همچون كاندینسكی، كله، شاگال و بسیاری دیگر برای یافتن شیوهی جدید در هنرهای تجسمی تلاش میكردند، و قصد این را داشتند كه انقلابی تازه در هنرهای تجسمی بهوجود آوردند و سنتهای گذشته را درهم شكنند و طرحی نو دراندازند، به بیان كودكانه گرایش پیدا كردند. این نگاه نو كه در ابتدا با واكنشهای متعدد اجتماعی همراه بود در نهایت هر چه به انتهای بیستم حركت میكرد، حقایق بیشتر كشف میشد و مسئله شفافیت عمیقتری مییافت و علت گرایش هنرمندان مطرح جهان و تئورسینهای هنر نوین به سوی هنر كودكان آشكارتر میگشت. در جهان معاصر دهها سبك و مكتب هنری در جهان هنر به منصه ظهور رسیده است و در بسیاری بیان ساده، بیآلایش و ابتدایی كودكانه مورد توجه قرار گرفته است. این رویكرد زمانی قوت گرفت كه «نواندیشی» در هنرهای گوناگون ضرورتش بیشتر مشخص شد و هنرمندان بزرگی منابع الهام آثار خود را از نقاشیهای كودكان یافتند. پیكاسو برای منبع تخیل خود، آفریقا را كشف كرد و بهدنبال آن تحقیقات مفصلی پیرامون هنر قبایل گوناگون آفریقایی، مكزیك، بربرها و انسانهای بدوی و غارنشین انجام گرفت. این پژوهشهای جدید ثابت كرد كه هنر در قالب روحیات ملتها و كیفیت تمدنها بهوجود میآید و برعهدهی نقاشان معاصر است كه به تمامی این سبكهای بیانی خلاق غیر مكشوف بپردازند و صادقانه اعتراف كنند كه هنر را صرفاً آكادمیها به هنرمندان نیاموخته است بلكه بسیاری از منابع خلاقیت همچنان وجود دارند كه كشف نشدهاند. در نتیجه هنرمندان به هنر كودكان برای دستیابی به بیانی تازه توجه كردند و آن را نوعی بیان هنری به شمار آوردند كه دارای ویژگیهای هنر انسان ابتدایی و سبكی همانند سبك هنرمندان نوپرداز آگاه امروز است. افزون بر این، هنرمندان خلاق معاصر به این نتیجه رسیدند كه هنر خود را چون نقاشیهای كودكان ساده و پر رمز و راز ارایه دهند، البته به شكلی اصیلتر و مؤثرتر تا شاید انعكاس واقعی ایده ی هنرمند باشد. كودك بهآسانی و بدون هیچ قید و بندی از احساس و برداشت خود سخن میگوید و آن را با خطوط و رنگ عرضه میدارد. لذا برخی از هنرمندان از این كاركرد، استفاده كردند و دلبستهی آن شدند. از زبان آنها بارها نقل شده است كه: «هنری كه هنرمند آگاه امروزی آرزوی رسیدن به آن را دارد، هنر كودكان است»(۲) هنری كه در عالیترین و در عینحال سادهترین شكل خود، با ما به سخن مینشیند، هنری صادق. هنر كودكان در مقابل هنرهای دیگر یك ویژگی شاخص دارد. این خصلت مهم این است كه هنر كودكان هنری است كه هیچ تمدن و فرهنگی آن را پژمرده نساخته است. رؤیای دیرپای انسان برای بازگشت به روزگار كودكی و صداقت و رهایی است، رهایی از تأثیرات تمدن صنعتی. ویژگیهایی را كه مكتب رمانتیسم و انتزاعگرایان به ما ارایه دادهاند، اوج تجلی آن در هنر بدوی و كودكانه نهفته است. اصولاً در قرن حاضر هنرمندان به هنری عنایت دارند كه آمیزهای از آگاهی و ناخودآگاهی است كه در این خصوص كودك از دیگران پیشی گرفته است. «كبرا» نام گروهی است كه در سال ۱۹۴۸ و توسط چندین تن از هنرمندان و منتقدان در پاریس شكل خاص خود را یافت. آپل، الشینسكی، یورن، دوبوفه و چند نمایشگاه و انتشار یك مجله كردند. گروه «كبری» در سال ۱۹۵۱ منحل شد اما در جریان بعدی هنر شمال اروپا اثری مهم برجای گذاشت. شیوهی این گروه «نواندیش» در هنر نقاشی، بهرهگرفتن از سمبلها در رنگگذاری، بیان شاعرانهی اشكال و زبان خاص هنر كودكان بود. لذا هنر معاصر شاهد تحولی است كه در آن هنر هنرمند یك لحظهی شاعرانه و شوقانگیز با حركت سریع دست را تجربه مینمود و احساس خود را همچون نقاشان شرق دور بر روی سطح بوم یا كاغذ انتقال میداد. در ماجرای كار خلاقهی كودك، یك اتفاق بزرگ روی میدهد. این اتفاق بزرگ ارتباط كودك با اثرش است. او با كار خود بهپیش میرود، به جایی كه دیگر اثر، راهبر است و كودك خلق خودبخودی را آغاز میكند و هدایتگرِ ناهشیاری او را بهسوی نابترین شكلها و رنگها رهنمون مینماید. این اتفاق را همهی كودكان تجربه كردهاند و لحظات شیرینش را بهیاد دارند، زمان حركت و خلق كردن دقیقاً لحظهی زیبایی است، برای كودك فعالیتهای خلاق جزو پُرشعفترین لحظات ناب زندگی است، این لحظه زمانی است كه كودك كارش را با احساس و عاطفه آغاز میكند و با همان شور و شعف و احساس كاملاً شخصی به پایان می رساند. فعالیت خلاق هنری كودكان و بزرگسالان در این نقطه شبیه به یكدیگر میشود. زمانی كه انسانی ـ كودك یا بزرگسال ـ به خلق هنری میپردازد، هنر و خلاقیت آنها را با خودش میبرد و احساسات ناب هنری است كه به او میگویداینجا چه رنگی باشد یا چه شكلی و .... مدرنیستها به دنبال این لحظات شعفانگیز هستند، امپرسیونیستها و برخی از هنرمندان نوگرا به این بخش كودكی رسیدهاند و نگرش كودكانه در اثرشان موج میزند، به همین دلیل دیدگاه آنان خاص و شخصی میگردد، كه درك و فهم آن نیازمند تربیت ذهن و چشمانی مسلح به درك هنر میباشد. نقاشان مدرن ویژگیهای خلاقه خود را از نوع نگرش منتقدانه نسبت به پیرامون و زمان خود به دست آوردهاند. آنان با استفاده از نیروی غیرقابل اجتناب و با عشقی نوین بهدنبال كشف حقیقت بودند، آنان تنها به دیدن با چشم سر قانع نبودند، سایر تواناییهای ذهنی، «چشم بصیرت» و تخیل كودكانه را با هم توأم كردند تا به درك مفاهیم درست مطالب دست یابند. مشخصات و ویژگیهایی را كه به طور خلاصه از مدرنیسم و مدرنیستها برشمردیم، خصایصی بود كه دنیا به آن ایمان آورده و آن را تلفیقی از تضادها و واقعیات جهان معاصر میپندارد. كارشناسان هنر تعلیم و تربیت كودكان علتهای زیادی برای كار خلاقهی كودك قایل هستند كه برخی از آن ها را برمیشمریم: كارشناسان هدف از نقاشیها و فعالیت خلاقهی كودكی را ارضای جنبه ی شخصی خود میپندارند و معتقد هستند كه نقاشی كردن برای آنان به منزلهی بازی كردن است و آن را نوعی بازی و تصویر ذهنی هم خواندهاندو آنان د تحقیقات متعددی، اعتراف كردهاند كه كودكان در حین نقاشی و كار خلاقه، بهنوعی به تخلیه ی روانی و شخصی میرسند كه در نهایت به پرورش جنبههای رشد و مهارتی میانجامد. نقاشی و فعالیتهای خلاقه در كودكان باعث رشد شناخت مواد متفاوت، رشد هوش، رشد زیست شناسی و شناسایی ساختارهای موجود میشود و نیز سبب كسب سازگاری با محیط و یافتن نگاه نو. كودكان با نقاشی كردن رویدادهای شخصی را بازسازی میكنند و تمایلات شخصی آنان ارضا میگرددكودكان و هرگونه فعالیتهای خلاقه دیگر در كودكان، حس تسلط، لذت بصری و حركتی، ایجاد نظم ذهنی ابتدایی و مهمتر از همهی اینها حس بسط اجتماعی و ارتباط با دیگران را سبب میشود، نهایتاً این كه متخصصان تعلیم و تربیت هنر كودك، هدف آنها را «آفرینش دنیای نمادین» میپندارند. «و.د.وال»(۴) زبان كودكی را شامل اشارهای، بیان تجسمی، نمونهپردازی و حركات ژست و بهكار بستند اعمال میداند. همچنین او اظهار میدارد كه آرزوی كودك این است كه بتواند آنچه را كه احتیاج به گفتن دارد به وسیلهی رنگ و خطوط توصیف كند. حال سؤال این است كه ویژگیهای مذكور كه در هنر كودكان نهفته است، شامل «هنر بودن» میگردد یاخیر؟ |
نوشته رضا عبدلی پینوشت: ۱ـ دایرهالمعارف هنر، صفحه ۶۵۷ ۲ـ نقل از دكتر محمد بسیونی، كودك و نقاشی (مجموعه مقالات) صفخات ۸۹ـ۸۳ ۳ـ Wall.W.D ، هنر و آموزش و پرورش، انتشارات یونسكوؤ صفحه ۱۷ |
پایگاه خبری هنر ایران |