0

ویژگیهاى حركت

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

ویژگیهاى حركت
یک شنبه 1 خرداد 1390  8:00 PM

ویژگیهاى حركت
شامل: مقومات حركت، مشخصات حركت، لوازم حركت.
مقومات حركت
با دقت در مطالبى كه درباره حركت گفته شد روشن مى‏شود كه تحقق حركت منوط به سه چیز است كه مى‏توان آنها را مقومات حركت نامید و آنها عبارتند از:
1 واحد بودن منشا انتزاع حركت زیرا حركت بر خلاف سایر اقسام تغیر تنها از یك وجود انتزاع مى‏گردد و از اینروى هر حركتى امر واحدى است كه اجزاء بالفعلى در آن یافت نمى‏شود .
2 سیلان و امتداد آن در گستره زمان زیرا امر تدریجى بدون انطباق بر زمان تحقق نمى‏یابد و از اینروى حركت از امور دفعى و موجودات ثابتى كه خارج از ظرف زمان است انتزاع نمى‏گردد و به آنها نسبت داده نمى‏شود .
3 انقسام آن تا بى‏نهایت همانگونه كه هر امتدادى قابل قسمت تا بى‏نهایت مى‏باشد حركت نیز چنین است و هر یك از اجزاء بالقوه آن نسبت به جزء بالقوه بعدى متغیر و جزء بعدى نسبت به جزء قبلى متغیر الیه بشمار مى‏رود.
مشخصات حركت
علاوه بر امور سه‏گانه فوق كه از تامل در ذات حركت بدست مى‏آید و براى هر حركتى ضرورت دارد امور دیگرى نیز هست كه مى‏توان آنها را مشخصات حركت نامید و با توجه به اختلاف آنها مى‏توان انواع خاصى را براى حركت در نظر گرفت و مهمترین آنها از این قرار است:
1 بستر حركت ممكن است موجودى داراى حیثیات متعدد قابل تغیرى باشد مثلا ممكن است‏سیبى از درخت‏سقوط كند و حركت مكانى در آن پدید آید چنانكه ممكن است رنگ آن تدریجا تغییر یابد یا به دور خودش بچرخد اما هر كدام از این حركات بستر خاصى دارد كه آن را از دیگر حركات متمایز مى‏سازد مثلا بستر حركت‏سیب از درخت به روى زمین مكان است و حركت آن حركت مكانى یا انتقالى یا حركت در مقوله این مى‏باشد و بستر تغیر تدریجى رنگ آن رنگ است و این حركت در مقوله كیف بشمار مى‏رود و بستر چرخش آن به دور خودش وضع است و این حركت در مقوله وضع محسوب مى‏شود .
2 مدار حركت ممكن است‏حركت‏شى‏ء در بستر واحد به شكلهاى گوناگونى انجام گیرد مثلا حركت مكانى و انتقالى یك ستاره ممكن است به شكل دایره یا به شكل بیضى انجام پذیرد یا حركت توپ از یك نقطه به نقطه دیگر ممكن است در خط مستقیم یا در خط منحنى واقع شود و از اینروى مفهوم دیگرى را باید در نظر گرفت كه اخص از مفهوم قبلى باشد و مى‏توان آن را مدار حركت نامید ولى باید توجه داشت كه واژه مدار در اینجا معنایى وسیعتر از معناى لغوى محل دور زدن دارد چنانكه واژه منحنى در بعضى از علوم ریاضى معنایى وسیعتر از معناى معروفش دارد و منحنى نمایش تغیرات ممكن است بصورت خط مستقیم باشد .
3 جهت‏حركت‏حركت‏شى‏ء در مدار واحد نیز ممكن است به صورتهاى مختلفى انجام بگیرد مثلا حركت فرفره به دور خودش در مدار دایره محیطش انجام مى‏گیرد ولى ممكن است از راست به چپ یا از چپ به راست باشد و از اینروى باید مشخصه دیگرى را براى حركت در نظر گرفت و آن عبارت است از جهت‏حركت.
4 سرعت‏حركت، ‏سرعت مفهومى است كه از نسبت بین زمان حركت و مسافت آن بدست مى‏آید مثلا ممكن است جسمى فاصله مكانى معینى را در یك دقیقه یا در دو دقیقه بپیماید و وجه امتیاز این دو حركت‏، سرعت آنها است .
5 شتاب ممكن است‏سرعت‏حركتى تدریجا افزایش یا كاهش یابد چنانكه ممكن است‏ سرعت آن ثابت بماند در صورت اول حركت تند شونده یا داراى شتاب مثبت و در صورت دوم كند شونده یا داراى شتاب منفى و در صورت سوم یكنواخت‏یا بى‏شتاب یا داراى شتاب صفر نامیده مى‏شود .
6 فاعل حركت از جمله چیزهایى كه موجب تعدد نوع حركت مى‏شود اختلاف نوع فاعل حركت است مثلا حركتى كه از فاعل ارادى سرمى‏زند اختلاف نوعى با حركتى دارد كه از فاعل طبیعى پدید مى‏آید هر چند ظاهر آنها تفاوتى نداشته باشد همچنین تعدد شخص فاعل موجب تعدد شخص حركت مى‏گردد چنانكه تعدد نیروهایى كه متعاقبا از دو موتور هواپیما پدید مى‏آید موجب تعدد حركت آن مى‏شود هر چند دو حركت مزبور متصل و بدون فاصله زمانى باشد و بنظر سطحى حركت واحدى بشمار آید.
لوازم حركت
فلاسفه شش چیز را از لوازم حركت‏شمرده‏اند مبدا منتهى زمان مسافت موضوع متحرك فاعل محرك .
1 و 2 مبدا و منتهى براى لزوم مبدا و منتهى براى هر حركتى به بعضى از تعریفات آن استناد شده است مثلا لازمه خروج تدریجى از قوه به فعل این است كه در آغاز قوه‏اى وجود داشته باشد و در پایان حركت فعلیتى تحقق یابد پس مى‏توان قوه و فعل را مبدا و منتهاى حركت بشمار آورد .
ولى بنظر مى‏رسد كه حركت ذاتا اقتضائى نسبت به مبدا و منتهى ندارد و از اینروى فرض حركت نامتناهى و بى آغاز و پایان فرض نامعقولى نیست چنانكه فلاسفه پیشین حركت افلاك را ازلى و ابدى مى‏شمرده‏اند از اینروى براى تطبیق مبدا و منتهى بر حركت آنها تكلفاتى انجام گرفته است و مى‏توان گفت كه مبدا و منتهى ویژه حركات محدود است و لازمه محدودیت آنها مى‏باشد نه لازمه حركت بودن آنها چنانكه هر امتداد محدودى داراى مبدا و منتهایى است و شاید منشا معتبر دانستن مبدا و منتهى براى حركت این است كه خواسته‏اند بدین وسیله جهت‏حركت را تعیین كنند .
به هر حال نمى‏توان مبدا و منتهى را از لوازم همه حركات بشمار آورد .
لازم به تذكر است كه كسانى كه مبدا و منتهى را از لوازم حركت‏شمرده‏اند آنها را داخل در متن حركت ندانسته‏اند زیرا هر جزئى از حركت امتدادى دارد و هر قدر كوچك فرض شود قابل تجزیه خواهد بود و بار دیگر باید براى آن جزئى آغازین در نظر گرفت و اگر جزئى از حركت مبدا یا منتهاى حركت نامیده شود وصفى نسبى و اضافى براى آن خواهد بود .
اما قوه و فعل را مبدا و منتهاى حركت‏شمردن خالى از مسامحه نیست زیرا عنوانهاى مبدا و منتهى از طرف حركت انتزاع مى‏شود و حكم نقطه را نسبت به خط و آن را نسبت به زمان دارد و حیثیتى عدمى بشمار مى‏رود بخلاف قوه و فعل و بویژه فعلیت كه نمى‏توان آنها را امورى عدمى انگاشت .
افزون بر این ضرورت لحاظ قوه و فعل در حركت ثابت نیست و مى‏توان گفت كه براى انتزاع مفهوم حركت در نظر گرفتن چیزى جز تدریجى بودن وجود جوهر یا عرض لزومى ندارد و از اینروى وجه امتیاز دیگرى براى نخستین تعریف حركت تغیر تدریجى ثابت مى‏شود .
3 زمان قبلا اشاره شد كه تدریجى بودن امرى بدون انطباق آن بر زمان امكان ندارد و از اینروى امتداد منطبق بر زمان را از مقومات حركت بشمار آوردیم بلكه از این نظر كه زمان و حركت از عوارض تحلیلیه وجودهاى سیال هستند مى‏توان آنها را دو رویه یك سكه دانست .
4 مسافت منظور فلاسفه از مسافت‏حركت مقوله‏اى است كه حركت به آن نسبت داده مى‏شود مانند نسبت‏حركت وضعى به مقوله وضع و نسبت‏حركت انتقالى به مقوله این .
مسافت مانند كانالى است كه متحرك در آن جریان مى‏یابد و اگر فرض كنیم كه امتداد حركت قطع شود و سكونى در آن پدید آید مى‏توان گفت كه جسم مزبور در آن كانال قرار دارد و از اینروى مسافت بر بستر حركت منطبق مى‏شود اما میان مسافت و بستر حركت مى‏توان فرق ظریفى قائل شد و آن این است كه بستر حركت بر ماهیت نوعیه نیز اطلاق مى‏شود كه هر جزء بالقوه‏اى از حركت فردى از آن بشمار مى‏رود اما مسافت در اصطلاح معروف بر جنس عالى و مقوله اطلاق مى‏شود و به منزله كانال وسیعى است كه كانالهاى جزئى را در بر مى‏گیرد .
توضیح آنكه حركت چنانكه دانستیم از امتداد وجود جوهر یا عرض در گستره زمان انتزاع مى‏شود و ممكن است وجودى كه منشا انتزاع حركت مى‏باشد در جریان حركت تكامل یابد به گونه‏اى كه از بخشى از آن ماهیت‏خاصى انتزاع شود و از بخش دیگر ماهیتى دیگر مثلا اگر فرض كنیم كه رنگ سیب تدریجا از سبزى به سرخى تحول مى‏یابد از بخشى از این حركت ماهیت عرضى سبزى و از بخشى دیگر ماهیت عرضى سرخى انتزاع مى‏گردد كه دو نوع از رنگ شمرده مى‏شوند و رنگ نوعى از كیف محسوس و كیف محسوس نوعى از مقوله كیف بشمار مى‏رود و مسافت این حركت همان مقوله كیف است اما بستر حركت در مورد تحول فردى از یك ماهیت نوعیه به فرد دیگرى هم اطلاق مى‏شود مثلا حركت‏یكنواخت جسمى از مكانى به مكان دیگر مستلزم پدید آمدن انواعى از مقوله این نیست بلكه همواره فردى به فرد مشابه دیگرى تبدیل مى‏شود با صرف نظر از مسامحه‏اى كه در تعبیر فرد در مورد اجزاء بالقوه حركت وجود دارد و همچنین مسامحه‏اى كه در اطلاق مقوله بر مفهوم انتزاعى این شده است .
به هر حال فلاسفه با توجه به اینكه تحول نوعى به نوع دیگر را در جریان حركت جایز دانسته‏اند مقوله را بعنوان كانال كلى براى حركت در نظر گرفته‏اند كه هیچگاه حركت از محدوده آن تجاوز نمى‏كند و آن را مسافت نامیده‏اند .
ناگفته نماند كه بعضى از فلاسفه اختلاف نوعى بین اجزاء بالقوه حركت را جایز بلكه لازم دانسته‏اند اما بنظر مى‏رسد كه اختلاف نوعى را تنها در مبدا و منتهاى حركت مى‏توان در نظر گرفت زیرا انتزاع چند ماهیت از اجزاء بالقوه یك حركت مستلزم این است كه بتوان براى هر یك مرز مشخصى را در نظر گرفت و این نشانه آن است كه حركت مفروض در واقع تركیبى از چند حركت است هر چند بنظر سطحى حركت واحدى تلقى مى‏شود مثلا هر چند تحول رنگ سیب از سبزى به زردى و از زردى به سرخى جریان واحدى بنظر مى‏رسد اما اگر این رنگها و احیانا رنگهاى دیگرى كه واسطه بین آنها است اختلاف نوعى داشته باشند از مقاطع خاصى از این حركت مفروض انتزاع مى‏شوند و فرض مقاطع متعدد به منزله فرض پدید آمدن نقاط در خط و مستلزم گسستگى و تعدد آن است هر چند فاصله زمانى بین مقاطع مفروض نباشد .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها