اعراض
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:53 PM
اعراض |
شامل: نظریات فلاسفه درباره اعراض، كمیت مقولات نسبى.
نظریات فلاسفه درباره اعراض
مشهور بین فلاسفه این است كه جوهر جنس عالى و
مقوله خاصى است كه داراى انواع مختلفى مىباشد اما عرض مقوله خاصى نیست بلكه مفهوم
عامى است كه از نه مقوله انتزاع مىشود و حمل آن بر هر یك از آنها حمل عرضى است نه
ذاتى .
در برابر این قول مىتوان به سه قول دیگر اشاره كرد یكى قول میرداماد كه
عرض را مانند جوهر مقوله و جنس عالى مىداند و آنچه را دیگران مقولات عرضى مىنامند
وى آنها را انواع عرض مىشمارد قول دیگر این است كه مقولات عبارتند از جوهر كمیت
كیفیت نسبت اما سایر مقولات عرضى بحسب این قول انواعى از نسبت بشمار مىروند و
بالاخره قول شیخ اشراق ([1]) این است
كه مقولات عبارتند از چهار مقوله نامبرده بعلاوه حركت .
اما بنظر مىرسد كه
اولا جوهر و عرض هر دو از قبیل معقولات ثانیه فلسفى هستند و نباید هیچكدام از آنها
را جنس عالى و مقوله ماهوى بحساب آورد و ثانیا همانگونه كه صدرالمتالهین تصریح
فرموده حركت از مفاهیم وجودى است و نه خودش مقوله است و نه مندرج در هیچ مقوله
ماهوى مىباشد و ثالثا بسیارى از آنچه بنام عرض خارجى و بعنوان مقوله یا نوعى از آن
شمرده شده و از جمله همه مقولات نسبى هفتگانه از مفاهیم انتزاعى است و هیچكدام از
آنها از اعراض خارجى نیست تا مقوله ماهوى مستقل یا نوعى از مقولات بشمار آید .
روشن است كه بیان همه اقوال و نقد و بررسى آنها نیاز به بحثهاى مفصلى دارد كه
چندان فایدهاى بر آنها مترتب نمىشود از اینروى به بحث كوتاهى در این زمینه بسنده
مىكنیم
كمیت
مقوله كمیت به این صورت تعریف شده عرضى است كه ذاتا قابل
انقسام مىباشد و قید ذاتا به این منظور آورده شده كه تعریف شامل انقسام سایر
مقولات نشود زیرا انقسام آنها بتبع انقسام كمیتحاصل مىشود .
كمیت بطور كلى به
دو نوع متصل مقدار هندسى و منفصل عدد تقسیم مىشود كه هر كدام از آنها داراى انواع
مختلفى است كه در دو علم هندسه و حساب مورد بحث قرار مىگیرند .
لازم به تذكر
است كه فلاسفه نخستین عدد را دو مىدانند كه قابل انقسام به دو واحد است و یك را
مبدا عدد مىنامند ولى نوعى از اعداد بشمار نمىآورند .
بنظر مىرسد كه به
آسانى مىتوان پذیرفت كه عدد مفهومى ماهوى نیست و در خارج غیر از اشیائى كه متصف به
وحدت و كثرت مىشوند معدودات چیزى بنام عدد تحقق نمىیابد مثلا هنگامى كه یك فرد
انسان در جایى قرار دارد غیر از وجود خودش چیزى بنام وحدت در او بوجود نمىآید اما
با توجه به اینكه انسان دیگرى در كنار او نیست مفهوم واحد از او انتزاع مىشود
همچنین هنگامى كه فرد دیگرى در كنار وى قرار مىگیرد فرد دوم هم یك واحد است ولى ما
ایشان را با هم در نظر مىگیریم و مفهوم دو را به آنان نسبت مىدهیم وگرنه میان
آنها عرضى خارجى بنام عدد دو تحقق نمىیابد و راستى چگونه مىتوان عرض واحدى عدد دو
قائم به دو موضوع باشد دقتشود و باز هنگامى كه فرد سومى در كنار آن دو نفر
مىنشیند از مجموع آنان عدد سه را انتزاع مىكنیم اما چنان نیست كه یك عرض عینى
بنام دو نابود شده و عرض دیگرى بنام سه بوجود آمده باشد و در همین حال مىتوانیم
همان دو نفر سابق را در نظر بگیریم و عدد دو را به ایشان نسبت دهیم چنانكه
مىتوانیم یكى از آنان را با فرد جدید الورود با هم در نظر بگیریم و آنها را دو نفر
بنامیم .
و از جمله شواهد بر اعتبارى بودن مفهوم عدد این است كه عارض خود اعداد
و كسرهاى آنها و مجموعههایى از آنها مىگردد و اگر عدد امرى عینى مىبود مىبایست
در موضوعات محدودى بىنهایت عدد تحقق داشته باشد همچنین عدد به مجردات و مادیات و
امور حقیقى و اعتبارى بطور یكسان نسبت داده مىشود آیا مىتوان هنگامى كه عدد را به
مجردات نسبت مىدهیم آن را عرضى مجرد بدانیم و هنگامى كه آن را به مادیات نسبت
مىدهیم آن را عرضى مادى تلقى كنیم و آیا مىتوانیم هنگامى كه عددى را به امور
حقیقى نسبت مىدهیم آن را امرى حقیقى بدانیم اما هنگامى كه همان عدد را بر امور
اعتبارى حمل مىكنیم امرى اعتبارى بشماریم یا اینكه براى امور اعتبارى صفت و عرضى
حقیقى و عینى اثبات كنیم .
اما كمیتهاى متصل در ضمن بحث از مكان و زمان روشن شد
كه آنها از چهرههاى وجود اجسام هستند و وجودى جداگانه از وجود جسم ندارند و به
اصطلاح جعل تالیفى و ایجاد مستقلى به آنها تعلق نمىگیرد هر چند ذهن مىتواند آنها
را بعنوان ماهیات مستقلى در نظر بگیرد با در نظر گرفتن این نكته مىتوان آنها را به
یك معنى از اعراض اجسام بحساب آورد اما اعراضى كه وجود آنها عین وجود جسم است و همه
ماهیات آنها با یك وجود موجود مىشوند و به دیگر سخن وجود اینگونه اعراض از شؤون
وجود جوهر مىباشد
مقولات نسبى
در میان مقولات دهگانه هفت مقوله عرضى هست
كه در هر كدام از آنها نوعى نسبت لحاظ شده و به همین جهت آنها را مقولات نسبى
مىنامند و درست به همین جهت است كه بعضى از فلاسفه آنها را انواعى از مقوله
نسبتیا اضافه دانستهاند مقولات نسبى عبارتند از:
1 مقوله اضافه كه از نسبت
متكرر بین دو موجود حاصل مىشود و به دو قسم متشابهه الاطراف و متخالفه الاطراف
منقسم مىگردد قسم اول مانند اضافه برادرى میان دو برادر یا اضافه همزمانى میان دو
شیئى كه در یك زمان وجود دارند و قسم دوم مانند اضافه پدرفرزندى میان پدر و فرزند
یا اضافه تقدم و تاخر بین دو جزء زمان یا دو پدیدهاى كه در دو زمان بوجود مىآیند
.
2 مقوله این كجایى كه از نسبت بین شىء مادى و مكان آن حاصل مىشود .
3
مقوله متى چه وقتى كه از نسبت بین موجود مادى و زمان آن بدست مىآید .
4 مقوله
وضع كه از نسبت بین اجزاء شىء با یكدیگر با در نظر گرفتن جهت آنها حاصل مىشود
مانند حالت ایستادن كه از قرار گرفتن اجزاء بدن بر روى یكدیگر به طورى كه سر در جهت
بالا باشد حاصل مىشود یا حالت دراز كشیدن كه از قرار گرفتن اجزاء بدن در كنار
یكدیگر بصورت افقى انتزاع مىگردد .
5 مقوله جده یا ملك كه از نسبتشىء به
چیزى كه كمابیش بر آن احاطه دارد بدست مىآید مانند حالت پوشیدگى بدن بوسیله لباس
یا پوشیدگى سر بوسیله كلاه .
6 مقوله ان یفعل كه حكایت از تاثیر تدریجى فاعل
مادى در ماده منفعل دارد مانند اینكه آفتاب تدریجا آب را گرم مىكند .
7 مقوله
ان ینفعل كه حكایت از تاثر تدریجى ماده منفعل از فاعل مادى دارد مانند اینكه آب
تدریجا بوسیله آفتاب گرم مىشود .
لازم به تذكر است كه همه این مقولات بجز
مقوله اضافه مختص به مادیات هستند زیرا زماندارى و مكاندارى مخصوص مادیات است و
نسبت بین اجزاء و لحاظ جهت میان آنها نیز تنها در اجسام تصور مىشود همچنین احاطه
لباس و مانند آن ویژه موجودات مادى است نیز تاثیر و تاثر تدریجى فقط در میان اشیاء
مادى تحقق مىیابد اما مقوله اضافه مشترك بین مادیات و مجردات است و مىتوان
مصادیقى از آن را در میان مادیات یافت مانند اضافه بالا پایین بین دو طبقه ساختمان
و مىتوان اضافاتى را در میان مجردات در نظر گرفت مانند تقدم سرمدى الهى بر سایر
مجردات و معیت دهرى در میان عقول چنانكه مىتوان یك طرف اضافه را موجود مجرد و طرف
دیگر را موجود مادى قرار داد مانند تقدم وجودى علت مجرد بر معلول مادى .
اما
بنظر مىرسد كه هیچكدام از آنها از مفاهیم ماهوى معقولات اولى نیستند و بهترین دلیل
آن این است كه نسبت دادن موجودى به موجود دیگر بستگى به شخص نسبت دهنده دارد كه
آنها را با یكدیگر مقایسه مىكند و مفهومى كه در گروه مقایسه و نسبتسنجى باشد
نمىتواند از یك امر عینى و مستقل از اعتبار و لحاظ ذهنى حكایت كند .
مثلا نسبت
برادرى بین دو برادر یا نسبت پدرفرزندى میان پدر و فرزند یك امر عینى نیست كه میان
آنها بوجود بیاید بلكه ذهن با در نظر گرفتن این كه دو نفر از یك پدر و مادر بوجود
آمدهاند و در این جهتشریك هستند اضافه متشابهه الاطرافى بنام برادرى را انتزاع
مىكند و با در نظر گرفتن اینكه پدر علت اعدادى براى پیدایش فرزند است نه بالعكس
اضافه متخالفه الاطرافى بنام پدرفرزندى را انتزاع مىكند و چنان نیست كه با تولد
فرزند امر عینى دیگرى بنام اضافه پدرفرزندى میان آنها تحقق یابد یا پس از تولد
فرزند دوم امر خارجى دیگرى بنام اضافه اخوت میان دو فرزند پدید آید .
همچنین
مفاهیم بزرگى و كوچكى بزرگترى و كوچكترى دورى و نزدیكى دورترى و نزدیكترى تساوى
همزمانى و ... همه از مفاهیمى است كه با نسبتسنجى بدست مىآیند و هیچكدام از آنها
مابازاء عینى ندارد هر چند هر یك از آنها منشا انتزاع خاصى دارد و نمىتوان به
دلخواه هر مفهوم اضافى و نسبى را به هر چیزى نسبت داد .
از جمله شواهد اعتبارى
بودن اضافه این است كه از یك سوى در رابطه خداى متعال با انواع مخلوقاتش صدق مىكند
و از سوى دیگر بین دو امر اعتبارى و بین یك موجود و یك معدوم و حتى میان دو امر
ممتنع الوجود نیز برقرار مىشود و روشن است كه خداى متعال معروض هیچ عرضى واقع
نمىشود و همچنین امور اعتبارى و معدومات نمىتوانند متصف به صفات عینى و خارجى
شوند .
با دقت در سایر مقولات نسبى نیز روشن مىشود كه غیر از طرفین نسبت كه
منشا انتزاع این مفاهیم هستند امر عینى دیگرى بنام نسبتخارجى وجود ندارد چه رسد به
اینكه در اثر نسبت هیئتخاصى هم براى موضوع پدید آید و اتصاف اشیاء خارجى به
اینگونه مفاهیم دلیل وجود مابازاء عینى براى آنها نیست چنانكه امر در همه معقولات
ثانیه فلسفى به همین منوال است
خلاصه
1 درباره اعراض چهار قول وجود دارد:
الف قول میرداماد كه عرض مانند جوهر جنس عالى است و داراى نه نوع كلى مىباشد .
[1] . ر. ك: تلویحات ص 11.
|
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب