ادله اصالت وجود
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:32 PM
ادله اصالت وجود |
شامل: ادله اصالت وجود، مجاز فلسفى، حل دو شبهه .
ادله
اصالت وجود
براى اینكه بدانیم كه آیا واقعیت عینى همان است كه مفاهیم ماهوى از
آن حكایت مىكنند یا اینكه ماهیات تنها نمایانگر حدود و قالبهاى واقعیتهاى خارجى
هستند و آنچه حكایت از ذات واقعیت و محتواى قالبهاى مفهومى آنها مىكند مفهوم وجود
است كه عنوانى براى خود واقعیت به شمار مىرود و ذهن به وسیله آن متوجه به ذات
واقعیت مىگردد و به عبارت دیگر براى اینكه بدانیم ماهیت اصیل استیا وجود راههاى
مختلفى وجود دارد كه سادهترین آنها تامل در پیرامون خود این مفاهیم و مفاد آنها
است .
هنگامى كه یك مفهوم ماهوى مانند مفهوم انسان را مورد دقت قرار مىدهیم
مىبینیم كه این مفهوم هر چند بر تعدادى از موجودات خارجى اطلاق مىشود و قابل حمل
بر آنها استحملى كه در عرف محاوره حقیقى و بدون تجوز تلقى مىگردد ولى این مفهوم
به گونهاى است كه مىتوان وجود را از آن سلب كرد بدون اینكه تغییرى در مفاد آن
حاصل شود و این همان مطلبى است كه فلاسفه بر آن اتفاق دارند كه ماهیت از آن جهت كه
ماهیت است نه موجود است و نه معدوم یعنى نه اقتضاى وجود دارد و نه اقتضاى عدم
الماهیه من حیث هى هى لیست الا هى لا موجوده و لا معدومه و به همین جهت است كه هم
موضوع براى وجود واقع مىشود و هم براى عدم پس ماهیت به خودى خود نمىتواند
نمایانگر واقعیتخارجى باشد وگرنه حمل معدوم بر آن نظیر حمل یكى از نقیضین بر دیگرى
مىبود چنانكه حمل عدم بر وجود چنین است .
شاهد دیگر بر اینكه ماهیت نمایانگر
واقعیت عینى نیست این است كه براى حكایت از یك واقعیتخارجى ناچاریم از قضیهاى
استفاده كنیم كه مشتمل بر مفهوم وجود باشد و تا وجود را بر ماهیتحمل نكنیم از تحقق
عینى آن سخنى نگفتهایم و همین نكته بهترین دلیل است بر اینكه مفهوم وجود است كه
دلالت بر واقعیت عینى مىكند و به 306 قول بهمنیار در كتاب التحصیل ([1]) چگونه وجود داراى حقیقت عینى نباشد در حالى
كه مفاد آن چیزى جز تحقق عینى نیست .
بعضى از طرفداران اصالت ماهیت گفتهاند
درست است كه خود ماهیت در ذات خودش فاقد وجود و عدم است و اقتضائى نسبت به هیچكدام
از آنها ندارد و به این معنى مىتوان آن را اعتبارى محسوب داشت ولى هنگامى كه
انتساب به جاعل و ایجاد كننده پیدا مىكند اقعیتخارجى مىیابد و در چنین حالى است
كه گفته مىشود ماهیت اصالت دارد .
ولى روشن است كه انتسابى كه توام با
واقعیتیافتن ماهیت مىباشد در گرو ایجاد یعنى وجود بخشیدن به آن است و این نشانه
آن است كه واقعیت آن همان وجودى است كه به آن افاضه مىشود .
دلیل دیگر بر
اعتبارى بودن ماهیت این است كه اساسا تحلیل واقعیت عینى به دو حیثیت ماهیت و وجود
تنها در علم حصولى و در ظرف ذهن تحقق مىیابد و در علوم حضورى اثرى از ماهیتیافت
نمىشود در صورتى كه اگر ماهیت اصالت مىداشت مىبایست متعلق علم حضورى نیز واقع
شود زیرا در این علم است كه خود واقعیت عینى بدون وساطت صورت یا مفهوم ذهنى مورد
ادراك و مشاهده درونى قرار مىگیرد .
ممكن است به این دلیل اشكال شود كه
همانگونه كه در علم حضورى اثرى از مفاهیم ماهوى یافت نمىشود اثرى از مفهوم وجود هم
دیده نمىشود و به دیگر سخن همانگونه كه مفاهیم ماهوى از تحلیل ذهنى حاصل مىشود
مفهوم وجود هم در ظرف تحلیل ذهنى تحقق مىیابد بنا بر این نمىتوان گفت كه وجود هم
اصالت دارد .
در پاسخ این اشكال باید گفتشكى نیست كه دو حیثیت ماهیت و وجود
تنها در ظرف ذهن از یكدیگر انفكاك مىیابند و دوگانگى آنها مخصوص به ظرف تحلیل ذهنى
است و به همین جهت است كه مفهوم وجود هم از آن نظر كه مفهوم ذهنى است عین
واقعیتخارجى نیست و اصالتى ندارد ولى در عین حال همین مفهوم وسیلهاى است براى
حكایت از اینكه واقعیتى در خارج هست كه مفهوم ماهوى از آن انتزاع مىشود و منظور از
اصالت وجود و واقعیت عینى داشتن آن هم همین است .
افزون بر این در مقاله قبلى
روشن شد كه امر دایر بین اصالت وجود یا ماهیت است و با ابطال اصالت ماهیت اصالت
وجود ثابت مىشود .
دلیل دیگر بر اصالت وجود و اعتبارى بودن ماهیت این است كه
همانگونه كه قبلا اشاره كردیم ([2])
حیثیت ذاتى ماهیتحیثیت تشخص نیست در صورتى كه حیثیت ذاتى واقعیتهاى خارجى حیثیت
تشخص و اباء از كلیت و صدق بر افراد است و هیچ واقعیتخارجى از آن جهت كه
واقعیتخارجى است نمىتواند متصف به كلیت و عدم تشخص گردد از سوى دیگر هیچ ماهیتى
تا وجود خارجى نیابد متصف به تشخص و جزئیت نمىشود و از اینجا به دست مىآید كه
حیثیت ماهوى همان حیثیت مفهومى و ذهنى است كه شانیت صدق بر افراد بىشمار را دارد و
واقعیت عینى مخصوص وجود مىباشد یعنى مصداق ذاتى آن است .
دلیل دیگرى بر اصالت
وجود نیز مىتوان اقامه كرد مبنى بر آنچه مورد قبول فلاسفه است كه ذات مقدس الهى
منزه از حدودى است كه با مفاهیم ماهوى از آنها حكایتشود یعنى ماهیت به معناى مورد
بحث ندارد در صورتى كه اصیلترین واقعیتها و واقعیت بخش به هر موجودى است و اگر
واقعیتخارجى مصداق ذاتى ماهیت بود بایستى واقعیت ذات الهى هم مصداق ماهیتى از
ماهیات باشد .
البته این دلیل مبتنى بر مقدمهاى است كه باید در بخش خدا شناسى
اثبات شود ولى چون مورد قبول طرفداران اصالت ماهیت نیز هست در اینجا هم مىتوان از
آن استفاده كرد و دست كم به عنوان جدال به احسن با ایشان احتجاج نمود.
مجاز
فلسفى
در اینجا ممكن استشبههاى به ذهن بیاید كه مبناى اصالت وجود این است كه
واقعیت عینى مصداق ذاتى وجود است و لازمهاش این است كه مصداق بالعرض براى ماهیت
باشد یعنى حمل ماهیتى مانند انسان بر افراد خارجیش بالعرض و با واسطه در عروض باشد
و اتصاف به چنین مفهومى اتصافى مجازى و قابل سلب است بنا بر این باید سلب مفهوم
انسان از افراد خارجى صحیح باشد و این چیزى جز سفسطه نیست .
پاسخ این است كه
همانگونه كه در تقریر دلیل اول اشاره كردیم حمل هر ماهیتى بر افراد خارجیش از نظر
عرفى و ادبى حمل حقیقى و خالى از تجوز است اما احكام دقیق فلسفى تابع حقیقت و مجاز
عرفى و ادبى نیست چنانكه كلید حل آنها را نمىتوان از میان قواعد مربوط به الفاظ
جستجو كرد و چه بسا استعمالى كه از نظر ادبى حقیقت باشد و از نظر فلسفى مجاز شمرده
شود و بر عكس چه بسا اطلاقى كه از نظر ادبى مجاز ولى از نظر فلسفى حقیقت باشد .
مثلا علماء ادبیات و اصول فقه گفتهاند كه معناى حقیقى مشتقات عبارت است از
ذاتى كه مبدا اشتقاق براى آن ثابت باشد معنى المشتق ذات ثبت له المبدء چنانكه عالم
یعنى كسى كه علم دارد و موجود یعنى چیزى كه وجود دارد پس اگر واژه موجود بر خود
وجود عینى اطلاق شود از نظر ادبى مجاز خواهد بود ولى از نظر فلسفى چنین نیست .
در اینجا هم امر به همین منوال استیعنى از نظر عرفى بین حد و محدود تفكیك
نمىشود و همانگونه كه موجود محدود امرى واقعى به شمار مىرود حد آن هم امرى واقعى
و عینى تلقى مىگردد در صورتى كه از نظر فلسفى چنین نیست و حدود موجودات در واقع از
امور عدمى انتزاع مىشوند و واقعى شمردن آنها مجازى و اعتبارى است .
براى تقریب
به ذهن مثالى مىآوریم اگر صفحه كاغذى را به اشكال مختلف مثلث و مربع و ... ببریم
پاره كاغذهایى خواهیم داشت كه هر كدام علاوه بر كاغذ بوده صفت دیگرى به نام مثلثیا
مربع یا ... را خواهند داشت در صورتى كه قبل از بریدن كاغذ چنین صفاتى وجود نداشت .
تلقى عرفى در این مورد آن است كه اشكال و صفات خاصى در كاغذ به وجود آمده و
امورى وجودى بر آن افزوده شده است در حالى كه در كاغذ مذكور غیر از بریدگیها كه
امورى عدمى هستند چیزى به وجود نیامده است .
به دیگر سخن خطوط كه حدود و مرزهاى
اشكال مختلف را تشكیل مىدهند چیزى جز منتهى الیه سطح پارههاى كاغذ نیستند چنانكه
خود سطح هم در حقیقت همان منتهى الیه حجم است ولى این حدود و مرزهاى عدمى از نظر
عرفى و سطحى امورى وجودى و صفاتى عینى تلقى مىشوند و سلب وجود از آنها از قبیل
انكار بدیهیات به شمار مىرود .
اكنون مىافزاییم كه مفهوم ماهوى كاغذ به عنوان
مثال نسبت به واقعیت عینى همین حال را دارد یعنى حكایت از حدود واقعیتخاصى مىكند
البته حدود مفهومى نه حدود هندسى حدودى كه به منزله قالبهاى تهى براى واقعیتها به
شمار مىروند و واقعیت عینى محتواى آنها را تشكیل مىدهد و ماهیت چیزى جز همین قالب
مفهومى براى واقعیتخارجى نیست ولى چون وسیله و مرآتى براى شناخت موجود خارجى است و
به طور استقلالى ملاحظه نمىشود به منزله خود واقعیتخارجى تلقى مىگردد و همین است
معناى اعتبارى بودن ماهیتیعنى ماهیت را واقعیت انگاشتن یا مفهوم را عین مصداق
خارجى شمردن .
از این روى مىتوان ذهن را به آینهاى تشبیه كرد كه مفاهیم ماهوى
همانند عكسهایى در آن ظاهر مىشود و به وسیله آنها از حدود واقعیتهاى خارجى و
گونههاى وجود مطلع مىشویم و در این نگرش آلى و مرآتى توجه استقلالى به خود عكسها
نمىكنیم بلكه از راه آنها توجه ما به سوى صاحبان عكسها یعنى واقعیتهاى عینى معطوف
مىگردد و از این جهت چنین مىانگاریم كه این عكسها همان صاحبان عكسها هستند چنانكه
هنگامى كه عكس خود را در آینه تماشا مىكنیم چنین مىانگاریم كه مشغول تماشاى
خودمان هستیم در صورتى كه آنچه در آینه دیده مىشود انعكاسى از رنگها و خطوط چهره
ما استیعنى انعكاسى از حدود و نه ذات محدود ولى با نظر سطحى مىتوانیم بگوییم آنچه
را در آینه مىبینیم چهره خودمان است .
[1] . ر. ك التحصیل ص 286.
[2] . مقاله احكام ماهیت
|
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب