نقش عقل و حس در تصدیقات
یک شنبه 1 خرداد 1390 7:24 PM
شامل: نكاتى پیرامون تصدیقات، تحقیق در مسئله
نكاتى
پیرامون تصدیقات
پیش از آنكه به بحث درباره نقش حس و عقل در تصدیقات بپردازیم
لازم است نكاتى را پیرامون تصدیقات و قضایا گوشزد كنیم نكاتى كه مربوط به علم منطق
است و ما در اینجا به اندازه نیاز بحث آنها را با اختصار بیان خواهیم كرد:
1 هر
تصورى فقط شانیت نشان دادن ماوراء خود را دارد یعنى هیچگاه تصور یك امر خاص یا یك
مفهوم كلى به معناى تحقق مطابق آن نیست و این واقع نمایى شانى هنگامى به فعلیت
مىرسد كه به شكل یك قضیه و تصدیق درآید و مشتمل بر حكم و نمایانگر اعتقاد به مفاد
آن باشد مثلا مفهوم انسان به تنهایى دلالتى بر تحقق انسان خارجى ندارد ولى هنگامى
كه با مفهوم موجود تركیب شد و رابطه اتحادى آنها را به صورت یك علم تصدیقى درآورد
كاشفیت بالفعل از خارج پیدا مىكند یعنى مىتوان این قضیه را كه انسان موجود است به
عنوان قضیهاى كه حكایت از خارج مىكند تلقى كرد .
حتى علمهاى حضورى بسیط كه
هیچگونه تركیب و تعددى ندارند مانند احساس ترس هنگامى كه در ذهن یعنى ظرف علم حصولى
منعكس مىشود دست كم دو مفهوم از آنها گرفته مىشود یكى مفهوم ماهوى ترس و دیگرى
مفهوم هستى و با تركیب آنها به این صورت انعكاس مىیابد كه ترس هست و گاهى با اضافه
كردن مفاهیم دیگرى به صورت من مىترسم یا من ترس دارم درمىآید .
باید توجه
داشت كه گاهى تصورى كه ساده و بىحكم به نظر مىرسد در واقع منحل به تصدیق مىشود
مثلا مفاد این قضیه كه انسان حقیقت جو است این است كه انسانى كه در خارج موجود است
داراى صفتحقیقت جویى است پس در واقع موضوع قضیه انسان كه در ظاهر تصور سادهاى بیش
نیست منحل به این قضیه مىشود كه انسان در خارج موجود است و آنگاه محمول حقیقت جو
براى آن اثبات مىشود این قضیه انحلالى و ضمنى را منطقیین عقد الوضع مىنامند .
2 موضوع قضیه گاهى تصورى است جزئى و حاكى از یك موجود مشخص مانند اورست
مرتفعترین قله روى زمین است و گاهى مفهومى است كلى و قابل انطباق بر مصادیق
بىشمار و در صورت دوم گاهى از مفاهیم ماهوى است مانند فلزات در اثر حرارت منبسط
مىشوند و گاهى از مفاهیم فلسفى است مانند معلول بدون علت بوجود نمىآید و گاهى
مفهومى است منطقى مانند نقیض سالبه كلیه موجبه جزئیه است .
3 در منطق كلاسیك
قضیه به دو صورت حملیه و شرطیه تقسیم شده كه اولى مشتمل بر موضوع و محمول است و
رابطه بین آنها اتحادى مىباشد مانند انسان متفكر است و دومى مشتمل بر مقدم و تالى
است و رابطه آنها یا تلازم است مانند اگر سطحى مثلث باشد مجموع زوایاى آن مساوى با
دو قائمه خواهد بود و یا تعاند است مانند عدد یا زوج استیا فرد یعنى اگر عددى زوج
باشد فرد نخواهد بود و اگر فرد باشد زوج نخواهد بود ولى شكلهاى دیگرى هم براى قضایا
مىتوان تصور كرد و همه آنها را مىتوان به شكل قضیه حملیه بازگرداند .
4 نسبت
بین موضوع و محمول گاهى صفت امكان دارد مانند این قضیه یك فرد انسان بزرگتر از فرد
دیگر است و گاهى صفت ضرورت مانند این قضیه هر كلى از جزء خودش بزرگتر است این صفتها
را منطقیین ماده قضیه مىنامند و هنگامى كه در لفظ آورده شود آنها را جهت قضیه
مىخوانند .
مواد قضایا معمولا به صورت ضمنى لحاظ مىشوند نه به عنوان ركنى
براى آنها ولى مىتوان محمول را در موضوع ادغام كرد و ماده یا جهت قضیه را به صورت
محمول و ركن آن درآورد مثلا در قضایاى بالا مىتوان گفت بزرگتر بودن یك فرد انسان
از فرد دیگر ممكن است و بزرگتر بودن هر كلى از جزء خودش ضرورى است اینگونه قضایا در
واقع نمایانگر چگونگى رابطه موضوع و محمول در قضایاى دیگرى هستند .
5 اتحادى كه
بین موضوع و محمول در نظر گرفته مىشود گاهى اتحاد مفهومى است مانند انسان بشر است
و گاهى اتحاد مصداقى مانند انسان حقیقت جو است كه موضوع و محمول آن اتحاد مفهومى
ندارند ولى مصداقا متحدند نوع اول را حمل اولى و نوع دوم را حمل شایع مىنامند .
6 در حمل شایع اگر محمول قضیه موجود یا معادل آن باشد قضیه را هلیه بسیطه و در
غیر این صورت آنرا هلیه مركبه مىخوانند اولى مانند انسان موجود است و دومى مانند
انسان حقیقت جو است .
پذیرفتن هلیه بسیطه مبتنى بر این است كه مفهوم وجود به
عنوان یك مفهوم مستقل و قابل حمل مفهوم محمولى قبول شود ولى بسیارى از فلاسفه غربى
مفهوم وجود را تنها به عنوان مفهوم حرفى و غیر مستقل مىپذیرند و توضیح آن در بخش
هستى شناسى خواهد آمد .
7 در هلیات مركبه اگر مفهوم محمول از تحلیل مفهوم موضوع
به دست بیاید قضیه را تحلیلى و در غیر این صورت آنرا تركیبى مىنامند مثلا قضیه هر
فرزندى پدر دارد تحلیلى است زیرا وقتى مفهوم فرزند را تحلیل مىكنیم مفهوم پدردار
از آن به دست مىآید ولى این قضیه كه فلزات در اثر حرارت انبساط مىیابند تركیبى
است زیرا از تحلیل معناى فلز به مفهوم انبساط نمىرسیم و همچنین این قضیه كه هر
انسانى پدر دارد تركیبى است زیرا از تحلیل معناى انسان مفهوم پدردار به دست نمىآید
و نیز هر معلولى محتاج به علت است تحلیلى و هر موجودى محتاج به علت است تركیبى
مىباشد .
لازم استیادآور شویم كه كانت قضایاى تركیبى را به دو قسم مقدم بر
تجربه و مؤخر از تجربه تقسیم مىكند و قضایاى ریاضى را از قسم اول مىشمارد ولى
بعضى از پوزیتویستها مىكوشند كه آنها را به قضایاى تحلیلى برگردانند .
8 در
منطق كلاسیك قضایا به دو قسم بدیهى و نظرى غیر بدیهى تقسیم شدهاند بدیهیات قضایایى
هستند كه تصدیق به آنها احتیاج به فكر و استدلال ندارد ولى نظریات قضایایى هستند كه
تصدیق به آنها نیازمند به فكر و استدلال استسپس بدیهیات را به دو قسم فرعى تقسیم
كردهاند یكى بدیهیات اولیه كه تصدیق به آنها احتیاج به هیچ چیزى به جز تصور دقیق
موضوع و محمول ندارد مانند قضیه محال بودن اجتماع نقیضین كه آنرا ام القضایا
نامیدهاند و دیگرى بدیهیات ثانویه كه تصدیق به آنها در گرو به كار گرفتن اندامهاى
حسى یا چیزهاى دیگرى غیر از تصور موضوع و محمول است و آنها را به شش دسته تقسیم
كردهاند حسیات وجدانیات حدسیات فطریات تجربیات و متواترات .
اما حقیقت این است
كه همه این قضایا بدیهى نیستند و تنها دو دسته از قضایا را مىتوان بدیهى به معناى
واقعى دانستیكى بدیهیات اولیه و دیگرى وجدانیات كه انعكاس ذهنى علوم حضورى
مىباشند و حدسیات و فطریات از قضایاى قریب به بدیهى هستند و اما سایر قضایا را
باید از قضایاى نظرى و محتاج به برهان تلقى كرد و توضیح آن در مبحث ارزش
شناختخواهد آمد
تحقیق در مسئله
مسئله اصالتحس یا عقل در تصدیقات هر چند
معمولا به صورت مسئله مستقلى مطرح نمىشود ولى با توجه به مبانى مكتبهاى مختلف حسى
و عقلى مىتوان آراء ایشان را در این زمینه به دست آورد مثلا پوزیتویستها كه شناخت
واقعى را منحصر به شناختحسى مىدانند طبعا در این مساله هم سرسختانه از اصالتحس
طرفدارى مىكنند و هر قضیه غیر تجربى را یا بى معنى و یا فاقد ارزش علمى مىپندارند
سایر تجربیین به صورت معتدلترى بر نقش تجربه حسى تاكید مىكنند ضمن اینكه نقش عقل
را هم كما بیش مىپذیرند و اما عقلگرایان بر اهمیت نقش عقل تاكید مىكنند و كما
بیش به قضایاى مستقل از تجربه معتقدند مثلا كانت علاوه بر اینكه قضایاى تحلیلى را
بىنیاز از تجربه مىداند یك دسته از قضایاى تركیبى و از جمله همه مسائل ریاضى را
مقدم بر تجربه و بىنیاز از آن مىشمارد .
براى اینكه سخن به درازا نكشد از
بررسى سخنان هر یك از صاحبنظران تجربى و عقلى صرف نظر كرده به بیان نظر صحیح در این
مساله مىپردازیم .
با توجه به اینكه در بدیهیات اولیه تصور دقیق موضوع و محمول
براى حكم به اتحاد آنها كفایت مىكند بخوبى روشن مىشود كه اینگونه تصدیقات نیازى
به تجربه حسى ندارند هر چند ممكن است تصور موضوع و محمول آنها نیازمند به حس باشد
زیرا سخن در این است كه بعد از آنكه موضوع و محمول دقیقا تصور شدند خواه تصور آنها
منوط به استفاده از اندامهاى حسى باشد یا نباشد آیا تصدیق به ثبوت محمول براى موضوع
نیازى به كار بردن حواس دارد یا نه و فرض اینست كه در بدیهیات اولیه صرف تصور موضوع
و محمول كافى است كه عقل حكم به اتحاد آنها نماید .
قضایاى تحلیلى كلا همین حكم
را دارند زیرا در این قضایا مفهوم محمول از تحلیل مفهوم موضوع به دست مىآید و روشن
است كه تحلیل مفهوم امرى است ذهنى و بىنیاز از تجربه حسى و ثبوت محمولى كه از خود
موضوع به دست مىآید نیز ضرورى و به منزله ثبوت الشىء لنفسه است .
همین حكم
براى حملهاى اولى نیز ثابت و مستغنى از بیان است .
همچنین قضایایى كه از انعكاس
علوم حضورى در ذهن به دست مىآیند وجدانیات هیچ نیازى به تجربه حسى ندارند زیرا در
این قضایا حتى مفاهیم تصورى هم از علوم حضورى گرفته مىشود و تجربه حسى ابدا راهى
به آنها ندارد .
با توجه به اینكه صور ذهنى بهر شكلى باشند خواه حسى و خواه
خیالى و خواه عقلى با علم حضورى درك مىشوند تصدیق به وجود آنها به عنوان افعال یا
انفعالات نفسانى از قبیل وجدانیات است و نیازى به تجربه حسى ندارد هر چند بدون
انجام گرفتن تجربه حسى پارهاى از آنها مانند صورتهاى حسى تحقق نمىیابد ولى كلام
در این است كه بعد از تحقق آنها و بعد از آنكه ذهن آنها را به مفاهیم وجودى و ماهوى
تحلیل كرد آیا حكم به اتحاد این مفاهیم كه موضوع و محمول قضیه را تشكیل مىدهند
نیازى به تجربه حسى دارد یا نه و پیدا است كه حكم در هلیات بسیطهاى كه مربوط به
امور وجدانى است نیازى به كار بردن اندامهاى حسى ندارد بلكه حكمى است بدیهى و حاكى
از علم حضورى خطا ناپذیر . |
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد1 |
|
|
|
|
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب