پاسخ به:مناظرات فلسفی آیت الله جوادی آملی و آیت الله سیدان
یک شنبه 1 خرداد 1390 1:59 PM
جلسه چهارم
استاد سيدان:
خلاصهاى از آنچه تاكنون صحبت شد اين است كه: ميزان واقعى در بحث معاد عبارت است از وحى )كه از راه مدارك شرعى، آيات و روايات، با قطعيت دلالت و سند اثبات مىشود(. و آخوند ملّاصدرا فرموده است معاد جسمانى است. و مواردى به عنوان شاهد اين مدعى بيان شد، ولى گفته شد كه با توجّه به قسمت صريح كلمات ايشان مشخص مىشود كه مراد از جسم آنچه كه فقهاء و محدّثين فهميدهاند نيست چه آن كه آنها بدن را بدن عنصرى خاكى مىدانند كه روح به آن تعلق مىگيرد مثل همين دنيا و حال آن كه آخوند بدن را منشأ نفس و صورتى بدون ماده مىداند طبق اصلى كه تأسيس كرده است كه: »شيئية الشىء بصورته«.
شما فرموديد محدثين هم همين حرف را مىزنند به استشهاد به آثار و خواصى كه براى جسم اخروى از قبيل عدم بُعد زمانى و مكانى و... اثبات كردهاند.
بنده گفتم از طرح بيانات قوم روشن مىشود كه اين دو مكتب در مقابل هم واقعند. و دليلى كه براى اثبات وحدت اقامه شد أعم از مدعى است چه آن كه ممكن است همين اجزاء در شرايط عالم ديگر آثار و خواصش عوض شود. كما اين كه در همين عالم اجزاء مادى به لحاظ خواص و آثار مختلف مىشوند. مانند سنگ و هوا و كلر كه در لطافت و كثافت و بسيارى از آثار با هم اختلاف دارند. فرموديد ميوههاى بهشتى در عين حالى كه مورد مصرف بهشتىها قرار مىگيرد در جاى خودش باقى مىماند و اين با ماديّت عنصرى جور درنمىآيد.
عرض شد چه اشكالى دارد كه آناً جاى ميوهها پر شود. نه اينكه اصلاً كم نشود و در غير اين صورت بايد بگوييم مجرّد است و سپس شما بعضى از آيات را از قبيل:
»يَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَيْرَ الْاَرْض«.(65)
»وَ نُنْشِأكُمْ فِيما لاتَعْلَمُونْ«.(66)
را مطرح فرموديد. و اكنون مناسب است دو مرتبه عبارات قوم تأمّل شود تا ملاحظه گردد كه دو مكتب در قبال هم قرار دارند.
1 - مكتب نوع محدثين و فقهاء كه همان مرتكز در اذهان عموم متشرعين است كه أبدان عنصرى كه از اجزاء اين عالم است برمىگردد.
2 - مكتب آخوند ملاصدرا.
پس از اين مرحله مىگوييم براى فهم حقيقت يك مكتب بايد رأساً بخصوص آن مراجعه كرد در اين مرحله قسمتى از آيات را مىآوريم كه بخوبى حرف محدثين را مىفهماند و نمىتوان از صراحت آنها به واسطه آيات ديگرى از قبيل: »وَ نُنْشِأكُمْ فِيما لاتَعْلَمُونْ« و »يَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَيْرَ الْاَرْض« دست برداشت. چه آن كه مستفاد از آيه اول غير از اين نيست كه عالم بعد عالم جديدى است مافوق عالم دنيا. وضع و كيفيتى است كه مردم نمىدانند، و اين مطلب با مادى بودن آن منافات ندارد.
همانند عالم رحم مادر نسبت به دنياى پس از تولّد صحيح است به كودك در رحم مادر خطاب شود كه پس از اين در عالم ديگرى قدم خواهى گذاشت كه نمىتوانى آن را اكنون درك كنى و حال آن كه هر دو عالم مادى و عنصرى است.
و همچنين قول حق تعالى:
»يَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَيْرَ الْاَرْضِ«.(67)
در روايات معنايى شده كه با ماديت منافاتى ندارد و توجّه به اين نكته نيز لازم است كه آنچه از افكار بشرى بدور بوده و مورد استبعاد منكرين قرار گرفته است همين معادى است كه محدثين مىگويند كه از همين استخوانهاى پوسيده باز بدنى زنده شود و گرنه پوست انداختن روح چنانچه مسلك آخوند اقتضاء مىكند، كه روح اين پوست مادى را رها كند و تعلّقش به بدن عنصرى قطع گردد. مورد استبعاد نبوده است. آنچه هضمش مشكل است همين معناى ظاهر و متفاهم از بدن مادى است.
استاد جوادى:
اگر بخواهيم بحث معاد را منظّم كنيم به اين ترتيب مىشود:
1 - معاد هم روحانى است و هم جسمانى كه طرفين اتفاقنظر دارند.
2 - آيا جسم آن عالم مركب از هيولى و صورت است يا فقط صورت است بدون هيولى.
اين بحث دوم را توده مردم و همچنين محدثين ندارند. چون مسأله هيولى و صورت يك مسأله عرفى و يا يك مسألهاى كه در احاديث عنوان شده باشد نيست.
در بحث اول هر دو گروه اتفاقنظر دارند به اين كه آنچه وحى اثبات مىكند براى اين جسم اخروى ثابت و آنچه از آن نفى مىكند منفى است. و عقل در برابر وحى واقع نمىشود كه آنچه را شرع براى اين جسم ثابت كرده نفى كند يا آنچه را كه شرع نفى كرده اثبات نمايد.
خلاصه تمام صفات و خصوصياتى كه در كتاب و سنّت بر جسم اخروى بار مىشود يك حكيم اسلامى قبول مىكند و بدان معتقد مىشود.
و اما بحث دوم صرفاً يك بحث عقلى محض است كه محدّث »بما هو محدّث« به آن كارى ندارد. و از دايره كار او خارج است و نمىتواند آن را اثبات يا نفى كند و فيلسوف كه جهانبين است در هر جا كه چيزى هست حق تفكّر و اظهارنظر دارد.
اصل اثبات هيولائى )ماده( براى جسم با جهات تجربى و فيزيكى روز قابل اثبات و نفى نيست كما اين كه در حديث هم به آن تعرّضى نشده است.
جسم در اين عالم چون تدريجىالوجود است تبديل و استكمال دارد. طبعاً اثبات مىشود كه حصولى دارد اما چون در آن عالم خبرى از زمان نيست و بساط زمان برچيده مىشود. حكيم مىگويد من راهى براى اثبات هيولائى ندارم. اين كه مىگويم زمان نيست به خاطر اين است كه زمان از حركت زمين يا خورشيد تشكيل مىشود و در آن جا خبرى از زمين نيست.
»فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةً.«(68)
اگر در مدارك شرعى اسمى از زمان بردهاند به زبان ما بيان كردهاند. آن جا حركت نيست پس زمان نيست. نشأه »كُنْ فَيَكُونْ« است. در اين جا است كه فيلسوف مىگويد به چه دليل اثبات هيولى مىشود.
و اما مطلبى كه فرموديد كه آنچه مورد استبعاد بوده همان برگشت ابدان است. مىگوييم آنچه هضمش براى مردم مشكل بوده همان تجرد و استقلال روح بوده است كه آنها گمان مىكردند انسان با بدن از بين مىرود:
»أاِذا ضَلَلْنا فِى الْاَرْضِ أَئِنَّا لَفِى خَلْقٍ جَدِيد«.(69)
و خداوند در جواب مىفرمايد:
»قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِى وُكِّلَ بِكُمْ«.(70)
يعنى مسأله، مسأله توفّى و گرفتن است نه از بين رفتن و گم شدن.
و حكيم نمىگويد زمين در آن جا نيست، بلكه مىگويد زمين تبديل مىشود. و از آن زمينِ مبدل، أنهار تفجير مىشود. أعمالى كه در اين نشئه عرض است در آن نشئه، جوهر است. كل آنچه در زمين است تبديل مىشود. خلاصه اين كه محدّث بايد اثبات كند كه جسم آن جا مركب از هيولى و صورت است. زمان را اثبات كند و حركت و تدريج را اگر اينها ثابت نشد همان جسم بدون ماده خواهد بود.
استاد سيدان:
درست است كه محدّث به هيولى و صورت، كارى ندارد؛ و بحث به اين صورت مطرح نمىشود ولى مورد كلام هم اين نيست كه آيا جسم در عالم آخرت داراى هيولى است يا خير؟ بلكه وجود هيولى در همين عالم هم مورد بحث است و يك قانون قطعى نيست. مضافاً به اين كه طبق گفته بعضى از اهل فن تعلق صورت به شىء توقف بر داشتن هيولى ندارد، ممكن است شرايط آن عالم شرايطى باشد كه احتياج به هيولى نباشد در عين اين كه جسم جهت مادى داشته باشد كه صورت به آن عارض مىشود. ولى در عين حال لازم نيست هيولى داشته باشد. نظير اين كه بعضى گمان مىكردند كه نور جزء شرايط قطعى زندگى است ولى بعداً اين نظريه رد شد و فهميدند كه براى بعضى از حيوانات قعر دريا نور موجب از بين رفتن آنها است.
و از اينگذشته آنچهمهم است محتواىبحث است با صرفنظر از اصطلاح و آن اين است كه آيا اجزاء وجودى اين عالم در عالم بعد وجود دارد يا نه؟
آيا جوهر و حقيقت اين عالم در عالم بعد مىآيد يا نه؟
افرادى كه مىميرند داراى نفسى هستند و جسدى؛ آيا اين أجزاء به معنائى كه در اين عالم موجودند در آن عالم مىآيند يا نه؟
از مدارك وحى چه استفاده مىشود؟
و آنچه به صراحت از فرمايشات آخوند استفاده مىشود اين است كه از اجزاء مادى و عنصرى اين عالم در آن عالم خبرى نيست. و به همين بيان شبهه كم آمدن اجزاء زمين و شبهه آكل و مأكول را جواب مىدهند.
استاد جوادى:
مرحوم آخوند نمىگويد از اجزاء اين عالم در آن جا خبرى نيست، بلكه مىگويند حتى خطوط انگشت هم در آن جا مىآيد. ولى خطوط انگشت در پيدايش، دو جور مىشود:
يك جور با علّت قابلى؛ يعنى استعداد براى تبديل و تدرّج فاعلى.
و يك جور با علّت فاعلى فقط؛ يعنى به مجرد اراده در اين عالم وجود خطوط انگشت محتاج به اين دو علّت است. ولى در آخرت فقط علّت فاعلى مىخواهد و آن اراده حق متعال است.
استاد سيدان:
يعنى اجزاء وجودى »زيد« كه در »زيد« در اين عالم بود در آن عالم با اراده موجود مىشود؟
استاد جوادى:
بلى. اين چنين است.
استاد سيدان:
آيا اجزاء اين دست من به غير از اين هيأت، در آن جا موجود است؟
استاد جوادى:
بلى. موجود است.
استاد سيدان:
پس بنابراين جسمِ محشور، از همين كره زمين درست مىشود. چرا كه اجزاء دست در زمين موجود است. و حال آن كه ايشان تصريح دارند به اين كه محشور از اين زمين برمىخيزيد و مىگويند جسم، در آن جا صرفاً مبدع و منشأ نفس است نه اين كه جسم اين عالم است و فقط در مرحله وجود احتياج به تدرّج ندارد.
استاد جوادى:
جسم اين عالم است، ولى ارتباطش با زمين قطع مىشود. در مسأله شبهه آكل و مأكول مىفرمايد: مجازات مجرم در اين عالم هر طور توجيه مىشود، در آن جا نيز چنين است. مثلاً در اين عالم كسى در سن بيست سالگى سرقت كرده پس از چندين سال كه به سن كهولت رسيد در محكمه عدل اسلامى احضار شده و انگشتانش را قطع مىكنند. و حال آن كه كل جسم و اعضاء او تبديل شده، چرا كه )شيئة الشىء بصورته( عين اين مطلب در عالم آخرت است. يك مرتبهاى از اجزاء وجودى اين عالم در آن عالم هست.
استاد سيدان:
اگر قرار شد كه يك مرتبه از اجزاء وجودى در آن عالم باشد معنى ندارد كه ارتباطش قطع شود. آخوند مىفرمايد: از اجزاء وجودى زيد كه در زمين هضم شده خبرى نيست. بلكه نفس، ايجاد صورتى مىكند كه اصلاً در ارتباط با ماده زمينى نيست و حال آن كه محدّثين اين حرف را نمىگويند.
بار ديگر كلماتى را كه از بزرگان اهل فن در طرح بحث آورديم يادآور مىشويم كه مراجعه شود.
و همچنين كلمات خود صدرالمتألهين را كه قبلاً آورديم.
استاد جوادى:
ما دو نوع ماده داريم. يكى مادهاى كه نمىتواند كامل شود، استكمال و تدرّج ندارد. ديگر مادهاى كه قابليت تكامل دارد و لهذا جهنّمىها مىگويند:
»رَبَّنا أَبْصَرْنا وَسَمِعْنا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صالِحاً«.(71)
ما را به آن عالم برگردان كه با عمل صالح كامل شويم.
استاد سيدان:
بالاخره اجزاء وجودى زيد در آن عالم هست يا نيست؟
استاد جوادى:
بلى هست. لكن منقطعاً عن الماده.
استاد سيدان:
اجزاء وجودى زيد با ماده بودن مساو ى است و حال آن كه آخوند مىگويد: اجزاء وجودى زيد كه جزء بدن مىشود اصلاً در ارتباط با اين عالم نيست بلكه نفس ايجاد صورت مىكند، متناسب با صفات.
استاد جوادى:
يكى از عقايد ما اين است كه در عالم بعد ارض شهادت مىدهد و مسلّم أرض مبدّل مىشود به أرض آخرى.
»يَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَيْرَ الْاَرْضِ«.(72)
پس بايد ارتباط زيد با اين دو زمين مبدل شود.
استاد سيدان:
آيا معناى تبديل أرض اين است كه اصلاً زمين إعدام مىشود يا همان زمين با تغيير شرايط و اوضاع به نوعى ديگر و وضعى ديگر درمىآيد؟
خلاصه اگر مراد آخوند اين باشد كه ماده زمينى ولو بصورت ديگرى در كار هست باز همان اشكال كمبود اجزاء زمين پيش خواهد آمد، بنابراين ايشان ناچار قائل مىشوند به اين كه از اجزاء زمينى و عنصرى در آن عالم خبرى نيست چنانچه تصريح كردهاند.
مدعاى مرحوم آخوند از ظواهر مدارك شرعى استفاده نمىشود، معنايى است كه به ذهن ايشان آمده است. اگر يك فقيه آنچنان كه در فروع و روايات احكام غور مىكند در مدارك معاد از آيات و روايات غور و تحقيق كند معنايى را كه آخوند استفاده كرده استفاده نمىكند.
بنابراين از ظواهر مدارك چيزى نداريم كه مطلب ايشان را افاده نمايد. )نويسنده مىگويد: اين گفتار ظاهراً مورد تصديق آقاى آملى قرار گرفت(.
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب