پاسخ به:مناظرات فلسفی آیت الله جوادی آملی و آیت الله سیدان
یک شنبه 1 خرداد 1390 1:52 PM
جلسه اول
استاد سيدان:
بنده در خلال مراجعاتى كه به كلمات فلاسفه اخير اسلامى داشتم به مواردى برخورد مىكردم كه نتيجه بحثهاى فلسفى با آنچه از مدارك شرعى استفاده مىشود مخالف مىنمود و طبعاً اين احتمال پيش مىآمد كه يا در فهم كلمات قوم قصورى باشد و يا در فهم مفاد روايات. ولى با تأمل و تدبر و حضور نزد اهل فن و خبيران به هر دو جنبه، تخالف دو مسلك روشن مىشد؛ تا اين كه برخورد كردم به بعضى از اعترافات از ناحيه جمعى از علماء فلسفه كه آنها در بعضى از موارد تصريح به اين اختلاف نمودهاند.
از جمله مرحوم آشتيانى در لوامع الحقايق و آملى در درر الفوائد و خونسارى در العقائد الحقة اين بزرگان اعتراف كردهاند به اين كه معادى را كه مرحوم صدرالمتألّهين و من تبعه، به عنوان معاد جسمانى اثبات كردهاند همان معاد روحانى )ولو بصورت دقيقتر( است. و با معادى كه در مدارك دينى بيان شده وفق نمىكند.
توجّه به اين جهت )يعنى مخالفت نتيجه راه فلسفى با مستفاد از ادله شرعى( موجب ناامنى راه فلسفى است و موضوع ديگرى كه در ابحاث فلسفى به چشم مىخورد اختلاف فراوانى است كه در بسيارى از مسائل بين خود فلاسفه وجود دارد.
اين دو جهت )بالخصوص جهت اول( موجب عدم اطمينان به طرق فلسفى است. البتّه روش عقلانى و حجيت عقل )به معناى واقعى كلمه( غيرقابل انكار است. حقانيت وحى و ارزش هر چيز به عقل مشخص مىشود. ولى در مطالبى كه از دسترس عقل خارج است يعنى خود عقل مىفهمد كه نمىتواند نظر قاطع و روشنى بدهد و يا چون مسأله بسيار پيچيده است مقدمات ناصحيح بجاى مقدمات صحيح بكار گرفته مىشود. در اين گونه موارد روش عقلى و تكيه كردن صرف به مقدمات تعقّلى صحيح بنظر نمىرسد.
اگر چه ممكن است گاهى از همين مقدمات قطع حاصل شود و با انسان قاطع نتوان تكلم كرد مگر خدشه در مقدمات قطع كه اين حالت از او گرفته شود. ولى عقل پس از توجّه اجمالى به مطالبى كه گفته شد اين راه را راهى ناامن مىبيند و از ورود در آن جلوگيرى مىكند.
لهذا يك فيلسوف اسلامى كه قبلاً وحى را پذيرفته است بجا است كه روش شناخت را در اين گونه موارد تفكر در وحى قرار دهد. يعنى رأساً به آيات و روايات مراجعه كند. البتّه با وضوح دلالت و تماميت سند بدون ارتكاب تأويل و توجيه مگر در موردى كه يك قرينه قطعيه يا شرعيهاى در كار باشد.
و مىبينيم نوعاً فلاسفه اسلامى اين چنين مشى نكردهاند. آنها مسائل را اولاً از ديدگاههاى فكرى و تعقلى بررسى كرده مطلبى را براساس مقدماتى غيرواضح و مورد اختلاف مىپذيرند، و بعداً به حكم انتساب به مكتب وحى ناچار به مدارك شرعى نظرى مىاندازند، و بسيارى از اوقات دچار تناقض مىشوند چون مىبينند نتيجه افكار و ابحاث با آنچه از مدارك شرعى استفاده مىشود وفق نمىدهد. لاعلاج راه تأويل و توجيه را باز مىكنند. و بيشتر دنبال متشابهاتى مىروند كه رأى مختار خود را با آن تأييد نمايند.
از باب نمونه مسأله معاد را، همينطور كه اشاره كرديم، مطرح مىكنند زيرا عقل تنها مىتواند در اين مسأله فرضيههاى مختلفى طرح كند و چه بسا براى بعضى از آنها مؤيداتى استحسانى داشته باشد. ولى حكم قطعى به اين كه كيفيّت معاد چگونه است از حيطه عقل خارج است.
خوشبختانه جمعى از دانشمندان متأخر كه در هر دو جنبه )فلسفه و حديث( خبير و صاحبنظرند اعتراف كردهاند به اين كه معاد صدرائى با معاد جسمانى مستفاد از ادله شرعيه وفق نمىدهد. ولو كه قائلين به معاد مذكور براى مختار خود به آيات و رواياتى استشهاد نمودهاند، ولى با بررسى واضح مىشود كه اين ادله يا از قبيل متشابهاتى است داراى وجوه و احتمالات مختلف، و يا ظهور در خلاف مدعاى آنها دارد. از قبيل آيه كريمه:
»يَوْمَ تُبَدَّلُ الْاَرْضُ غَيْرَ الْاَرْضِ«.(1)
»وَ نُنْشِأكُمْ فِيما لاتَعْلَمُونْ«.(2)
و يا آيه:
»وَ أَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ«.(3)
با توجيه عجيبى كه صدرالمتألهين كرده است مىفرمايد:
»أنّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُور« قبور الاجساد و قبور الارواح اعنى الابدان.(4)
)توضيح مطلب فوق با توجّه به پاورقى موجود در همين صفحه كاملاً مشخص مىشود. در پاورقى آمده است:
اعنى الابدان تفسير لكليهما فان الابدان الطبيعية قبور وغلف للاجساد البرزخيه و الصور الاخروية وكذا للارواح.(
و عجيبتر از اين بيانى است كه قيصرى شارح فصوص درباره آيه شريفه:
»وَ نَسُوقُ المُجْرِمِينَ اِلى جَهَنَّمَ وِرْداً«(5) دارد.
مىگويد:
و جاء من قوله تعالى: »وَنَسُوقُ الْمُجْرِمينَ إلى جَهَنَّمَ وِرْداً... إلى أن قال او اراد بالمجرمين الكاسبين للخيرات و السالكين طريق النجات المرتاضين بالاعمال الشاقة والمشتاقين لظهور حكم الحاقة فانّهم يكسبون بها التجليّات المفنية لذواتهم«.(6)
استاد جوادى:
راه عقلى را نبايد با روندگان راه مخلوط كرد. راه عقلى معصوم است گرچه افراد به خطا مىروند.
و اما روايات در يك سطح نيستند، ائمهعليهم السلام به حسب اختلاف درجات افراد در فهم مختلف فرمودهاند. از باب نمونه صدوق در كتاب توحيد در باب قدرت روايتى نقل مىكند كه: عبداللَّه ديصانى از هشام بن الحكم پرسيد كه: آيا پروردگار تو مىتواند دنيا را در تخممرغى بگنجاند بدون اين كه دنيا كوچك و تخممرغ بزرگ شود. هشام مهلت خواست.
فقال ابوعبداللَّهعليه السلام: يا هشام كم حواسك؟ قال: خمس، فقال: أيها اصغر؟ فقال: الناظر، فقال: وكم قدر الناظر؟ قال: مثل العدسة او اقل منها، فقال: يا هشام فأنظر امامك و فوقك واخبرنى بما ترى. فقال: ارى سماءً و أرضاً و دوراً و قصوراً و تراباً و جبالاً و أنهاراً فقال له ابوعبداللَّهعليه السلام: ان الّذي قَدَرَ أنْ يدخل الّذي تراه العدسة او أقلَّ منها قادر أن يدخل الدنيا كلها البيضة لايصغّر الدنيا ولايكبّر البيضه.(7)
و به همين مضمون روايتى از حضرت رضاعليه السلام نقل شده كه حضرت در جواب شخصى كه پرسيد:
»هل يقدر ربّك ان يجعل السماوات والارض وما بينهما في بيضة«؟
فرمود:
»نعم في اصغر من البيضة قد جعلها في عينك وهى اقل من البيضة لأ نّك اذا فتحتها عاينت السماء والارض وما بينهما ولو شاء لاعماك عنها«.(8)
در همين باب، صدوق روايت ديگرى از امام صادقعليه السلام نقل كرده است:
قال عليه السلام: قيل لاميرالمؤمنينعليه السلام هل يقدر ربك ان يدخل الدنيا في بيضة من غير ان يصغّر الدنيا او يكبّر البيضة قال: ان اللَّه تبارك و تعالى لاينسب الى العجز والّذي سألتنى لايكون«.(9)
و در روايت ديگرى امام صادق از اميرالمؤمنينعليه السلام نقل كردهاند كه حضرت در جواب فرمودند:
ويلك ان اللَّه لايوصف بالعجز ومن اقدر ممّن يلطّف الارض ويعظّم البيضة.(10)
در اين دو روايت از سؤال واحد، دو نحو جواب دادهاند.
نمونهاى ديگر از اختلاف جواب در مسائل اعتقادى دو روايت است كه باز صدوق در توحيد نقل كرده است.
روايت اول: سعد بن سعد از حضرت رضاعليه السلام از توحيد پرسيد:
فقال: هو الّذي انتم عليه.(11)
روايت دوم: از هشام بن سالم
قال: دخلت على ابى عبداللَّهعليه السلام فقال لى: اتنعت اللَّه؟ فقلت: نعم، قال: هاتِ. فقلت: هو السميع البصير، قال: هذا صفة يشترك فيها المخلوقون قلت: فكيف تنعته؟ فقال: هو نور لاظلمة فيه، و حياة لاموت فيه، وعلم لاجهل فيه، وحق لاباطل فيه.
آنگاه هشام مىگويد:
فخرجت من عنده و أنا أعلم الناس بالتوحيد.(12)
و معلوم است كه در روايت دوم سطح سخن عاليتر از روايت اول است. فارابى برهان »صرف الشىء لايتكرر ولايتثنى« را از اين جملات استفاده كرده است.
موضوع ديگر كه بايد توجّه داشت اين است كه در باب اصول عقايد كه مطلوب در آن جزم و اعتقاد قلبى است نمىتوان به اخبار آحاد استدلال كرد. هر چند از نظر سند و دلالت معتبر و قابل استدلال در مسائل فقهى باشد. چون مبناى حجيّت خبر واحد ثقه يا وسائطى كه در سلسله آن تا معصوم قرار دارد بر عدهاى از اصول از قبيل: »اصالة عدم الخطاء في الزيادة واصالة عدم الخطاء في النقيصة« استوار است. كه در هر واسطه بايد اين اصول تطبيق شود تا حجيت محقق گردد و معلوم است كه با اصل نمىتوان جزم به واقع پيدا كرد و با آن معتقد شد.
خلاصه چون سند روايات آحاد ظنّى است، نمىشود مستند قطع و اعتقاد قرار گيرد، و همچنين است از نظر دلالت اگر صريح در مفادش نباشد و صرفاً ظاهر باشد ظهور موجب قطع به مراد نخواهد بود.
و اما مسأله اختلاف فلاسفه اسلامى و اين كه اين اختلاف موجب ناامنى طريق عقلانى است قابل نقض است به اختلاف فقهاء با اين كه مبناى فقهاء ابتداء رجوع به روايات است اگر مجرد اختلاف را موجب ناامنى طريق بدانيم بنابراين راه حديث هم راه ناامنى خواهد بود. به واسطه اختلاف فقهاء از جمله اختلاف دو شيخ بزرگوار شيعه صدوق و مفيد و انتقادات تندى كه شيخ مفيد در شرح اعتقادات در كلمات صدوق دارد و اختلاف فقهاء متقدم و متأخر در مسأله نزوحات بئر.
استاد سيدان:
اختلاف روايات در باب اصول اعتقادات و منجمله دو روايتى كه گفته شد نوعاً از قبيل تناقض و تضاد نيست. بلكه از قبيل زياده و نقصان است. در يك مورد به حسب اختلافِ حالِ سامع مثلاً مطلبى اضافه مىگويند نه مطلبى متناقض با آنچه در جاى ديگر گفته شده، بنابراين بايد بين مفاد روايات جمع كرد و به اين گونه اختلاف رفع مىشود.
و اما اين كه اخبار آحاد در مسائل اعتقادى حجت نيست اولاً در بسيارى از موارد اخبار متواتر يا به واسطه احتفاف به قرائن در حكم متواتر است، و ثانياً اگر چه خبر واحد موجب قطع نمىشود ولى در بسيارى از موارد موجب طمأنينه است. و در اين گونه موارد با فرض اين كه راه ديگرى براى اعتقاد نيست اعتقاد بر طبق خبر واحد، اعتقادى اطمينانى خواهد بود؛ نه جزمى. يعنى بايد گفت از شريعت به طريق اطمينان در فلان مسأله اعتقادى رسيده است كه كذا و كذا است و همچنين از نظر دلالت ظهور كلمات در بسيارى از اوقات موجب طمأنينه به مراد متكلم مىشود. و اگر مقصود از صراحتى كه گفته شد اين است كه كلامى اصلاً قابل توجيه و تأويل نباشد ولو بمثل تأويلات قيصرى. بنابراين ما اصلاً روايت و آيه صريحى نداريم چون هر آيهاى را در نظر بگيريم قابل حمل و تأويل است.
در هر حال اين مطالب نمىتواند جلوگير از رجوع به مدارك شرعى باشد. بايد به أدله شرعيّه مراجعه كرد. اگر دليل شرعى بعد از تأمّل و تدبّر موجب يقين شد چه بهتر، اگر موجب اطمينان؛ يا ظنّ و يا كمتر شد، بايد در مرحله اعتقاد به همان حد اطمينان، يا ظن توقف كرد.
مقصود ما اين نبود كه در همه مسائل اعتقادى، ما أدلّه صددرصد قطعى داريم. ولى اين مطلب موجب آن نمىشود كه از مدارك شرعى چشمپوشى شود و يا در درجه دوم قرار گيرد و پايه اعتقادات بر روش تعقلى بنا شود با فرض اين كه مسأله از حيطه حكم عقل قطعى خارج است. و اما مسأله اختلاف فقهاء را نمىتوان به اختلاف فلاسفه قياس نمود. أولاً فقهاء در مسائل فقهى كه مورد اختلاف و اشكال است هرگز ادعاى جزم و كشف واقع نكردهاند. آنها فقط عمل به رأى خود را براى خود و مقلّدين موجب عذر مىدانند.
ثانياً فقهاء در راه وصول به احكام شرعيه از راهش وارد شدهاند كه همان تعبّد به مدارك شرعى است و لهذا اگر به خطا هم بروند معذورند؛ و ملاحظه اختلاف آنان با يكديگر باعث نمىشود كه راه غير موصول باشد. چون بالاخره راه ديگرى ندارند و معذورند. )پس از مسلّميت اين كه عمل و فتواى به احتياط در مسائل باعث عسر و حرج مىشود( ولى آيا فلاسفه اسلامى در راه وصول به حقايق از راه واقعى خود رفتهاند؟
آنها مسائل را ابتدائاً از دريچه تعقل بررسى مىكنند و چون مصونيت اين طريق في حد نفسه ثابت نشده است براى يك انسان كه از خارج ناظر اين جريان است توجّه به اختلاف فلاسفه در نتايج افكار موجب مىشود كه اين راه را ناامن ببيند و از آن وارد نشود.
واقع امر اين است كه آنها در اول )با فرض اين كه مسأله از مستقلات عقليه نيست( وارد مىشوند و بالاخره به يك نتيجه فكرى مىرسند و چه بسا به آن نتيجه جازم مىشوند و لاعلاج دست از بسيارى از مدارك شرعى برمىدارند؛ و معلوم است در حالى كه شخصى قطع به مطلبى پيدا كرده نمىتوان او را از ترتيب آثار قطع باز داشت، ولى مىتوان او را به اين نكته تذكر داد كه نتيجه افكارش با ادله شرعى منافات دارد. طبعاً اگر او معتقد به وحى و مدارك شرعى باشد در حالت قطعش تزلزلى ايجاد مىشود و اجمالاً مىفهمد كه بعضى يا تمام مقدمات عقلى كه براساس آن قطع به مطلب پيدا كرده ناتمام است.
و آنها كه از خارج ناظر اين جريانند مىفهمند كه اين طريق كه انسان را به مخالفت با ادله شرعيه مىكشاند راه صحيح نخواهد بود و نبايد مبناى اعتقادى قرار گيرد.
و ظاهراً شيخ بزرگوار انصارى در بحث قطع رسائل به همين مطلب اشاره دارد كه مىفرمايد:
»و اوجب من ذلك ترك الخوض في المطالب العقليّة النظرية لادراك ما يتعلق باصولالدّين فانه تعريض للهلاك الدائم و العذاب الخالد«.(13)
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب