نگارگرى اين دوره شامل شيوهٔ نگارههاى دورهٔ صفويه و نقاشى اروپا است. در
زمان فتحعلىشاه شرايط براى تجديد حيات هنر دربارى مناسب بود. شاه قاجار
تعدادى از هنرمندان برجسته را گرد آورد و آنها را به کار نقاشى پردههاى
بزرگ براى نصب در کاخهاى خود گماشت. ميرزا بابا نخستين نقاشباشى دربار
قاجار بود. در نقاشى وى سبکى رسمى رخ نمود که نقاشان دربارى تا آغاز سلطنت
ناصرالدين شاه کمابيش تابع ضوابط آن بودند با ترکيببندى متقارن و ايستا
تلفيق نقشنمايههاى تزئينى و تصويرى و رنگهاى محدود و سايهپردازى مختصر
در چهره و جامه از مشخصات اين سبک هستند. اين مکتب نمايانگر همآميزى
سنتهاى ايرانى و اروپايى است به شکل پالايش يافته و شکوهمند. در اين مکتب
پيکر انسان اهميت اساسى دارد و شبيهسازى مدّنظر نيست، بلکه جلال و وقار و
زيبايى استعمارى در درجهٔ اول اهميت است.
برجستهترين نقاش دربار فتحعلىشاه مهرعلى است. عبدالله خان ديگر نقاش اين
دربار است. محمدحسن افشار، ابوالقاسم و نقاشان جوانترى چون سيد ميرزا،
احمد و محمد در اين زمان فعال بودهاند. در زمان محمدشاه نوعى نابسامانى
در نقاشى دربارى بروز کرد. اما نقاشى در خارج از حوزهٔ دربار رونق بسيار
داشت. نجفعلى از پُرکارترين نقاشان آن روز بود. رجبعلى در اصفهان فعال
بود و تکچهرهٔ عرفا و شخصيتهاى مذهبى را مىکشيد. در اين دوران لطفعلى
در شيراز در نقاشى زيرلاکى و آبرنگ فعال بود.
نگاره اى از شاهنامه داورى(مرقوم لطفعلى) :کشته شدن اکوان ديو به دست رستم، فارس، 1279 هـ ق.
ابوالحسن غفارى (ابوالحسن ثانى) در دربار محمدشاه درخشيد. وى از شاگردان
مهرعلى بود، که براى آشنايى با چاپ سنگى به اروپا فرستاده شد. از نخستين
هنرمندان ايرانى بود که در اروپا آموزش ديد. زمانى که به ايران بازگشت،
ناصرالدين ميرزا به پادشاهى رسيده بود. شاه او را به مقام نقاشباشى
دربار منصوب کرد و نقاشى مراسم سلام نوروزى و مصورسازى هزار و يکشب را به
او سپرد. وى مصورسازى اين کتاب (در ۶ مجلد و ۱۱۳۴ صفحه تصوير با همکارى
شاگردان او به اتمام رسانيد. وى اجازهٔ تأسيس مدرسهٔ دولتى نقاشى و چاپ را
گرفت. اين نخستين هنرستان بود که در ايجاد حرکتى تازه در نقاشى ايران
تأثيرگذار بود.
بعد از صنيعالملک شمارى از جوانان براى هنرآموزى به اروپا رفتند.
علىاکبر خان مزينالدوله و عبدالمطلب مستشار از جمله آنان بودند.
از سوى ديگر با تأسيس دارالفنون امکان بيشترى براى آشنايى ايرانيان با
اصول علمى هنر اروپايى فراهم شد. ابوتراب غفاري، علىاکبر مصور، اسماعيل
جلاير و محمد غفارى از جمله کسانى بودند که در اين مدرسه آموزش ديدند.
از ديگر هنرمندان فعال ايندوره ميرزا موسى مميزى و مهدى مصورالملک و محمود خان ملکالشعرا را مىتوان نام برد.
بخشى از يک پرده روغني(مرقوم مهدى مصورالملک)طبيب و مريض، تهران، 1309 هـ ق.
رواج چاپ سنگي، مصورسازى کتابهاى چاپى را به دنبال داشت. مصطفى از ديگر
تصويرگران کتب چاپى آن زمان بود و شاهنامهاى را به شيوهٔ طبيعتگرايانه
مصور ساخت.
در نيمهٔ دوم سدهٔ سيزدهم، کثيرى از هنرمندان به نقاشى زيرلاکى و ميناکارى
روى آورده بودند، محمدکاظم، محمدجعفر، احمد، محمداسماعيل، نصرالله حسينى
امامي.
در نيمهٔ دوم سدهٔ سيزدهم گويى يک مرحلهٔ انتقالى خاص در نقاشى در حال طى
شدن است. محمد غفارى (کمالالملک، هنر آموختهٔ دارالفنون، توانست نوعى هنر
آکادميک را در دربار ناصرالدين شاه تثبيت کند. مزينالدوله استاد وى بود.
ناصرالدين شاه هنگام بازديد از اين مدرسه، کار وى را پسنديد و او را به
دربار فرا خواند. او قلب نقاشباشى دربار را بهخود اختصاص داد. پردهٔ
معروف تالار آينه از جمله مهمترين آثارى بود که در اين سالها بهوجود
آورد. پس از کشته شدن ناصرالدينشاه، وى به اروپا رفت و در موزهها به
رونگارى آثار استادان پرداخت. به دستور مظفرالدينشاه به ايران بازگشت.
بعد از چند سال کار در دربار به عراق رفت و پردههاى فالگير، زرگر بغدادى
و ميدان کربلا از جمله آثار اين سفر است. مدرسهٔ صنايع مستظرفه را در
سالهاى بعد بنيان نهاد و به پرورش شاگردانى پرداخت که بعضى خود استادانى
در مکتب او شدند.
پرده رنگ روغني(کار کمال الملک):فالگير يهودى ، بغداد، 1322 هـ ق.
در زمان کمالالملک، نفود هنر اروپايى به آخرين مرحلهٔ خود رسيد و حذف
تقريبى نقاشى ايرانى اتفاق افتاد. در حالىکه نقاشان اروپايى سبک رنسانس
را کنار گذاشته و شيوهاى نو آغاز کرده بودند، او بدون توجه به اين حرکت
به کپى کردن آثار هنرمندان رنسانس پرداخت. از شاگردان کمالالملک مىتوان
به اسماعيل آشتياني، علىمحمد حيدريان، حسين شيخ و علىاکبر ياسمى و على
رخساز و تپگر اشاره نمود.
شيوهٔ گل و مرغسازى از شيوههاى ديگرى است که در دوران قاجار تداوم يافت. در دورهٔ قاجار سه حرکت در نقاشى اتفاق افتاد: نقاشى سنتي، نقاشى طبيعتگرا و نقاشى قهوهخانهاي.
دوران معاصر
با آغاز جنبش مشروطه دوران تازهاى در نقاشى ايرانى آغاز
مىگردد و تحولى را در اين عرصه ايجاد مىنمايد. اين تحول و تجددخواهى
بهدليل عدم شناخت انديشهٔ غربى آن، نتوانست بهدرستى مطرح شود و از طرفى
روند نقاشى اين دوران در قالب جرياناتى ادامه يافت که برخى تداوم نقاشى
دورانهاى پيشين بودهاند، البته در قالبى جديد و برخى مستقيماً تحت تأثير
جريانات روز نقاشى در کشورهاى ديگر مىباشند.