باب اول
در شناختن ايزد تعالي
آگاه باش اي پسر كه هيچ چيز نيست از بودني و نا بودني و شايد بُوَد كه شناخته ي مردم نگشت چنانكه اوست ،
جز آفريدگار جَلّ جَلالُه كه شناخت را درو راه نيست و جزو همه شناخته گشت
چه شناسنده ي خداي آنگه باشي كه ناشناس شوي و مثال شناخته چون منقوش است و شناسنده نقاش و گمان نقش ،
تا در منقوش قبول نقش، نباشد هيچ نقاش بر وي نقش نكند؛
نبيني كه چون موم نقش پذيرتر از سنگست از موم مهر سازند و از سنگ نسازند.
پس در همه شناخته اي قبول شناس است و آفريدگار قابل نيست؛
و تو بگمان در خود نگر در آفريدگار منگر و در ساز نگر و سازنده را بشناس و نِگر تا دِرَنگ، ساخته ي سازنده از دست تو نرُبايد
كه همه درنگي از زمان بُود و زمان گذرنده است و گذرنده را آغاز و انجام بُود.
و اين جهان را كه بسته همي بيني بندِ او خيره مدان و بي گمان باش كه بندِ او نا گشاده نماند
و در آلاء و نعمآي آفريدگار انديشه كن و در آفريدگار انديشه مكن
كه بي راه تر كسي آن بُوَد كه جايي كه راه نَبُود راه جويد
چُنانكه پيغامبر صلي الله عليه و سلم گفت:
‹‹تفكَّروا في آلاءِ الله و نعمآيه و لا تتفكروا في الله››.
آفريدگار قابل نيست: يعني آفريدگار قابل شناخت نيست
نِگر: يعني مراقب باش
درنگ: تغافل
بي گمان باش: مطمئن باش
آلاء: نعمت ها
بي راه تر كسي: يعني گمراه تر كسي
ادامه دارد...