0

بچه هاي محله

 
vbolandi
vbolandi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 421
محل سکونت : تبریز

پاسخ به:بچه هاي محله
دوشنبه 17 اسفند 1388  6:43 AM

قسمت هجدهم(آخر): والسلام

در شماره قبل گفتم كه رفتيم رسيديم به خانه دوست جانبازمان «احمدپورپيرعلي».

شور و شوق دوستانمان ديدني بود، گل سلام و لبخند فضاي خانه را معطر كرده بود.

نشستيم گل گفتيم و گل شنفتيم. هداياي دوستي مان را به احمد آقا تقديم كرديم، چند عكس يادگاري گرفتيم و بعد از حدود 2 ساعت خاطره گفتن، خنديدن و پذيرايي برگشتيم به خانه مان.

راستي گزارش نسبتاً مفصل اين جشن تولد در صفحه «فرهنگ مقاومت» كيهان چاپ شد.

خلاصه نوشتن من دليل دارد، مي خواهم در شماره 19 (يعني همين شماره) ماجراي بچه هاي محله را تمام كنم.

هر چند كه من هنوز خاطرات دهه هاي 70 و 80 را ننوشته ام. به بعضي از آنها اشاره مي كنم:

1- چاپ اولين روزنامه شيشه اي محله كه هر روز پشت شيشه بقالي حاج صفر خدا بيامرز مي چسبانديمش و آنقدر استقبال بچه هاي محله زياد بود كه بعضي وقت ها نزديك 40 تا نامه از بچه ها و خانواده ها به دستمان مي رسيد.

كم كم روزنامه مان تبديل به هفته نامه شد.

صندوق ساده مان را توي بقالي زده بوديم و محمد آقا فروشنده مغازه با روي خوش از كار ما استقبال مي كرد.

آن خوار و بار فروشي دفتر نشريه بچه هاي محله بود. آخر تابستان كه نشريه را تعطيل كرديم نوشته هاي بچه ها دلم را سوزاند: «من گريه مي كنم چون دارم دوست خوب و مهربانم (بچه هاي محله) را از دست مي دهم...»

بعدها من شور و شوق نشريه محله مان را براي دوستان نويسنده ام در كيهان بچه ها تعريف كردم آنها از طرح ساده ما خوششان آمد و از آن وقت كه سال ها پيش بود، صفحه بچه هاي محله به مدت 5 سال در كيهان بچه ها به چاپ رسيد.

2- تيم ياران: تيم فوتبالي كه براي كودكان و نوجوانان محله مان تشكيل داديم هنوز هم در زمين خاطراتم زردپوشان با نشاط محله را مي بينم كه با شوق مشغول بازي هستند.

3- هيئت گل هاي بهشت

4- مسابقه روزنامه ديواري بين بچه هاي محله و برپايي نمايشگاه در حسينيه.

5- پركردن تابستان بچه ها در كانون شهيد مطهري: با دو ميني بوس دانش آموز كه همه را از كوچه پس كوچه و مدرسه هاي اطراف جمع كرده بودم مي رفتيم كانون براي فوتبال، كلاس هاي هنري، شنا و...

6- و...

اميدوارم همين ها را كه نوشتم جرقه اي باشند براي دوستان نوجوان و جوانم تا از كنار خاطرات ريز و درشت زندگي شان با بي تفاوتي نگذرند.

تمام شد...

دلم نمي آيد ولي...

  والسلام.

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها