0

وقتي چاره اي جز تماشا نداري ، لذا ببر !

 
rassool
rassool
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1387 
تعداد پست ها : 471
محل سکونت : اصفهان

وقتي چاره اي جز تماشا نداري ، لذا ببر !
سه شنبه 13 بهمن 1388  3:58 PM

نقل مي کنند :
اديسون در سنين پيري پس از کشف چراغ برق يکي از ثروتمندان آمريکا به شمار مي رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمايشگاه مجهزش که ساختمان بزرگي بود هزينه مي کرد . اين آزمايشگاه بزرگ ترين عشق پيرمرد بود . هر روز اختراعي جديد در آن شکل مي گرفت تا آماده بهينه سازي و ورود به بازار شود .
در همين جا بود که نيمه هاي شب از اداره آتش نشاني به پسر اديسون اطلاع دادند ، آزمايشگاه پدرش در آتش مي سوزد و حقيقتاً کاري از دست کسي بر نمي آيد و تمام تلاش ماموران فقط جلوگيري از گسترش آتش به ساير ساختمان ها است . آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولي به اطلاع پيرمرد رسانده شود .
پسر با خود انديشيد که احتمالاً پيرمرد با شنيدن اين خبر سکته مي کند ، به همين دليل از بيدار کردن پيرمرد منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با تعجب ديد که پيرمرد در مقابل ساختمان آزمايشگاه روي يک صندلي نشسته است و سوختن حاصل تمام عمرش را نظاره مي کند .
پسر تصميم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد . او مي انديشيد که پدر در بدترين شرايط عمرش به سر مي برد . ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را ديد و با صداي بلند و سرشار از شادي گفت : « پسر تو اين جايي؟ مي بيني چقدر زيباست ! رنگ آميزي شعله ها را مي بيني ؟ حيرت آور است ! من فکر مي کنم که آن شعله هاي بنفش به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! واي ! خداي من ، خيلي زيباست ! کاش مادرت هم اينجا بود و اين منظره زيبا را مي ديد . کمتر کسي در طول عمرش امکان ديدن چنين منظره ي زيبايي را خواهد داشت ، نظر تو چيه پسرم ؟
پسر حيران و گيج جواب داد : " پدر تمام زندگي ات در آتش مي سوزد و تو از زيبايي رنگ شعله ها صحبت مي کني ؟ چطور مي تواني ؟ من تمام بدنم مي لزرد و تو خونسرد نشسته اي ؟ "
پدر گفت : " پسرم از دست من و تو که کاري بر نمي آيد . ماموران هم که تمام تلاش شان را مي کنند . در اين لحظه بهترين کار لذت بردن از منظره اي است که ديگر تکرار نخواهد شد . در مورد آزمايشگاه و بازسازي آن فردا فکر مي کنيم . الان موقع اين کار نيست به شعله هاي زيبا نگاه کن که ديگر چنين امکاني را نخواهي داشت !
توماس آلوا اديسون سال بعد مجدداً در آزمايشگاه جديدش مشغول کار بود و همان سال يکي از بزرگ ترين اختراع بشريت يعني ضبط صدا را تقديم جهانيان کرد . آري او گرامافون را درست يک سال پس از آن واقعه اختراع کرد .
منبع : مجله موفقيت شماره ي 170.
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم سازیم و بنیادش براندازیم
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها