پاسخ به:امان از هجر بی پایان مهدی
جمعه 19 تیر 1388 1:52 AM
کدام نقطه
ی
اين خاک زير پا
ی
تو نيست
؟
کدام پاره
ی
خورشيد آشنا
ی
تو نيست
؟
بگو کدام نسيم شکفته در واد
ی
است
؟
که ذهنش آينه بندانی
از صفا
ی
تو نيست
کدام جاده ، بگو ، مي رساندم تا تو
؟
کدام سو
ی
افق را نشان پای
تو نيست
؟
منم که گمشده ام ا
ی
عزيز پيدايم
منی
که هر نفسم گريه ای برا
ی
تو نيست
اميد شيعه ! چرا از سفر نمي آیی
؟
که زخم کهنه
ی
ما را به جز دوا
ی
تو
نيست
زمين به ماتم غيرت نشسته است آقا
چرا به بام جهان بيرق لوا
ی
تو
نيست
؟
در انتظار تو اين جان به تنگ آمده است
بيا بيا که به سرها به جز
هوا
ی
تو نيست