پاسخ به:عاشورائیان
جمعه 27 اسفند 1389 2:47 PM
ما را در حسرت وداع گذاشت!
وقتي جنگ شروع شد، مرتب درخواست رفتن به جبهه مي كرد و ما مي گفتيم صبر كن. با اين حال او اصرار زياد داشت. يك بار به جبهه اعزام شد و برگشت. پس از چند روز، دوباره به فكر جبهه افتاد و باز هم اصرار به رفتن كرد. من به او گفتم كه تو يك بار اعزام شدي و ديگر كافي است، اما او پافشاري مي كرد.
روزي از منزل خارج شدم، وقتي كه برگشتم اطلاع پيدا كردم كه او رفته است. مي ترسيد خداحافظي كند و ما با رفتنش مخالفت كنيم. هر روز منتظر برگشت او بوديم. حتي نامه هم ننوشت. مدت ها گذشت و خبري از او نشد به توصيه اطرافيان مرتب به راديو گوش مي داديم. شايد كه اسير عراقي ها شده باشد و صدايش را بشنويم. سال ها انتظار كشيديم، جنگ به پايان رسيد، اما چشم انتظاري ما هنوز ادامه داشت. تا اين كه پيكرش را آوردند. او به آرزوي خودش كه شهادت بود رسيد و ما را در حسرت آخرين وداع باقي گذاشت.
به نقل از پدر شهيد فتح الله پيران
فتح الله در تاريخ پانزدهم آبان ماه سال 1344 در شهرستان ديلم در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد. فتح الله در شش سالگي، براي بهره مند شدن از نعمت سواد، روانه مدرسه شد و تا كلاس پنجم ابتدايي درس خواند، قبل از انقلاب فعاليت هاي بسياري در مخالفت عليه رژيم منحوس پهلوي داشت. او در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب، در راه پيمايي ها شركت فعال داشت. پس از آغاز جنگ تحميلي فتح الله نيز راهي جبهه شد تا با خصم دون به مبارزه بپردازد و درست در سالروز تولد خود، يعني در تاريخ (15/8/1361)، در عمليات محرم، در منطقه «شرهاني»، در سن 17 سالگي به خيل كاروان شهدا پيوست و جاودانه شد. پيكرش تا دوازده سال، مفقودالاثر بود تا اين كه در تاريخ (18/5/1373) توسط گروه تفحص شناسايي و به زادگاهش آورده شد و در گلزار شهداي ديلم به خاك سپرده شد.
با تشکر