پاسخ به:عاشورائیان
جمعه 27 اسفند 1389 2:25 PM
شهدا دعوتم كردند
قرار بود ابراهيم دوم ارديبهشت ماه 66 اعزام شود كه در 28 فروردين در خواب شهيد مهندس صفر روحي كه يكي از رفقايش بود مي بيند، شهيد روحي به ابراهيم مي گويد تا رمضان پيش ما بيا. حتي شهيد ابراهيم در جواب مي گويد: صفر جان سه بچه ام مريض هستند حالا نمي توانم بيايم بعد شهيد روحي تأكيد مي كند: ميل با خودت است، ما مي گوئيم بيا كه خواهي آمد و...صبح ابراهيم از خواب بيدار مي شود و خوابش راتعريف مي كند و بعد به مزار شهداء مي رود و مي گويد كه شهداء دعوتم كردند و بايد بروم. خلاصه دوم ماه رمضان با زبان روزه (بنا به گفته همرزمانش) به فيض شهادت نائل مي شود.
به نقل از خانواده شهيد ابراهيم وكيل زاده
ابراهيم درسال 1339 در قريه ديزج در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. در سال 1344 جهت سكونت به تبريز عزيمت نمود و درسن هفت سالگي مشغول تحصيل شد. در دوره راهنمايي فرمان امام خميني را شنيد به همين خاطر كلاس درس را رها كرد و همراه ديگر دوستانش به پخش اعلاميه هاي امام بزرگوار همت گماشت. پس از پيروزي انقلاب اسلامي با همكاري يكي از دوستان شهيدش «انجمن توحيدي» مسجد غريبلو و كتابخانه مسجد را تشكيل داد. با تأسيس كميته انقلاب اسلامي به عضويت آنجا و پس از تشكيل سپاه پاسداران به عضويت اين نهاد مقدس در آمد. ابتدا در قسمت تسليحات و رفاه سپاه تبريز مشغول به كار شد و سپس هسته مقامت مسجد را تشكيل داد. وكيل زاده در اواسط سال 1359 به سپاه قائم شهر انتقال يافت و مسئوليت تعاون سپاه را بر عهده گرفت. ابراهيم در همان سال ازدواج كرد و با شروع جنگ تحميلي در جبهه حضور يافت و فعاليت چشمگيري از خود نشان داد. ابراهيم با توجه به مسئوليت سنگين خويش قبل از هر عمليات از طرف فرمانده لشكر 25 كربلا براي شركت در عمليات فرا خوانده مي شد. ابراهيم فروردين ماه سال 1366 كوله بار سفر بي بازگشت را بست و سرانجام در عمليات كربلاي10 درارتفاعات مشرف به شهرك ماووت عراق در تاريخ (10/2/1366) همزمان با دومين روز از ماه مبارك رمضان بر خوان گسترده شهادت افطار نمود.
با تشکر