0

فرقه اوشو تهاجمي خاموش

 
m_salehy
m_salehy
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 443
محل سکونت : اصفهان

پاسخ به:فرقه اوشو تهاجمي خاموش
چهارشنبه 14 بهمن 1388  4:34 PM

سلام بزرگوار
 
لازم است چند نكته را ياداور شوم
 
1 - اگر اوشو يكي از كسانيست كه تاريخ ساز شده اند و يا در كنار نهرو و گاندي ياد مي شود پس بايد فراتر از اوصاف عشق زميني حرف داشته باشد چرا كه انسانها كلامي را طالبند كه از دل برامده و تشنگي معنوي آنها را سيراب نمايد
2- اگر دليل فساد ايشان اتهام آمريكاست پس چگونه است كه وقتي همين آمريكا مسلمانان را به بدترين تهمتها و حتي كشور عزيز ما را محور شرارت مي نامد به او مي خنديم .
3- خداوند ما انسانها را شعوب و قبايل و فرق و كشورها آفريده است تا مدخلي در شناخت و آگاهي بيشتر ما ازد رياي بيكران هستي و جلالت حق باشد واين خلاف منحصر كردن تعريف عشق به آنچه خود مي پسنديم مي باشد .
4- خداوند عباد خود را آنهايي مي نامد كه همه اقوال مي شنوند و با تعقل خود به تبعيت احسن مي پردازند . و ما هم سخنان شما و سخنان اوشو را از لابلاي همان 70 كتاب ايشان از جمله " عشق رقص زندگي " ، " الماسهاي آگاهي " " ، زورباي بودايي " ،  " راز " ، " و .... مي خوانيم
 
5 - به مطالبي از سخنان ايشان توجه شود :

مرواریدهای اشو عارف بزرگ هندی

آرامش

 

فراموش نکن که در جستجوی آرامش تباشی ، بلکه در طلب تخلیه درون باش .

 

ص 93 – کتاب  زوربای بودایی – اشو

 

راه دراز زندگی

 

راهی دراز در پیش است و صعب ، اما دیدنی های این راه نیز بسیار گران بهاست و لطف آن بسیار دلچسب .

 

ص 100 – مرجع فوق

 

عشق ورزی

 

در شیوه های معمول زمینی برای افزودن بر آنچه داری باید جمع کنی . در شیوه عاشقی برای افزودن بر عشقی که دارای باید بیش تر و بیش تر ببخشی . در شیوه عاشقی تنها با سهیم شدن عشق است که می توان عشق را حفظ کرد .

 

ص 117 – همان منبع

 

زندگی و جدیت !

 

زندگی را بسیار راحت بگیر . در زندگی چیز آنچنان مهم وجود ندارد که جدیت ما را بر انگیزد . فقط بازیگوشی مهم است و معنا دارد .

 

ص 123 – همان منبع

 

معشوقه های زمینی

 

فراموش نکن ، معشوق اصلی خداست ، عشق های دیگر ، تمرین عاشقی اند .

 

ص 163 – همان منبع

 

هنر دین

 

تمام هنر دین این است که آدمی را به ریشه هایش باز گرداند و او را با هستی دوباره مانوس کند ؛ همانگونه که پیش از تولدش بوده .

 

ص 176 – همان منبع

 

تدین و تشرع

 

می توان متدین و متشرع شد ، اما تا عاشق نشوی ، تدین و تشرع تو جسمی بی روح بیش نیست ؛ چراغی است خاموش ، بنهاده در گو شه ای .

 

ص 195 – همان منبع

 

ثواب در زندگی

 

کریمانه زندگی کن و به ثواب آن هم نیندیش . به نتیجه فکر نکن . این که به چه مراحل معنوی و روحانی عظیمی می رسی نیز مهم نیست . نتیجه را فراموش کن . فقط کریم باش و سرشار از حسن عمل . بازیگر زیبای صحنه زیبای زندگی باش . همین کفایت می کند ، باقی فضایل ، همچون سایه ، به دنبال می آیند .

 

ص 199 – همان منبع

 

..............
 

لا اله الا الله

خدایی بجز خداوند وجود ندارد ...... . در این عبارت کوتاه ، تمام ارزشهای والای مذاهب گنجانده شده است .:

خداوند وجود دارد و تنها خداوند وجود دارد .

 

این جمله ،خداوند را مترادف با هستی قلمداد می کند . خداوند ، همان " بودن " تمام موجودات است .خداوند از آفرینش خود جدا نیست .. و دو گانگی در میان نیست . فاصله ای نیست ، پس به هر چه که برخورد کنی ، هم اوست . درختان و رودخانه ها و کوهها ، همگی تجلیات خداوند هستند .

....

مذاهب به اصطلاح سازمان یافته در دنیا ، نوعی دو گانگی را تعلیم می دهند که خالق از مخلوق جداست ... و در " دنیا "نوعی اشتباه وجود دارد که باید از آن پرهیز کرد و آنرا ترک کرد .

....... ولی راه سلوک من ، طریق شادمانی است و نه تارک دنیایی.

..... طریقت ، راهی است که سالکان از آن به هماهنگی با کل نایل می آیند .

برای پیروی از این روش دو شرط اساسی وجود دارد :

·        نخست " فقر " است ، فقر یعنی تهیدستی روحانی و بی نفس بودن ... فقیر روحانی کسی است که در او کسی نباشد .

اگر " فقر " را پی بگیری ، اگر آهسته آهسته مفهوم جدایی از هستی را دور اندازی ، نتیجه نهایی آن " فنا " خواهد بود .

فنا یعنی حالت " نبودن " ( None Being ) .... در این حالت تو فقط ناپدید می شوی ، ولی ناپدید شدن تو ، ظهور خداوند است .

اگر در  حالت فنا باشی ، آ نگاه ناگهان ، از هیچ کجا ، حالتی دیگر زاده می شود که " بقا " نام دارد .

بقا یعنی بودن .....

نخست تو باید همچون یک نفس از بین بروی و همچون خداوند زاده شوی .

 

شبنم باید همچون شبنم از میان برخیزد و به اقیانوس بپیوندد . این " فناست " . ولی لحظه ای که شبنم ، به اقیانوس پیوست ، اقیانوس می شود ، و این " بقاست " .

..... اگر نفس دور انداخته شود ، عشق از همه جوانب فرا می رسد .

همانطور که طبیعت از "خلا " گریزان است ، خداوند نیز " خلا " را خوش نمی دارد .

نخستین چیز فقر است و

·        دومین ، " ذکر "

فقر یعنی بی نفسی ، سادگی ، محلول کردن مفهوم " من " . و ذکر یعنی یاد آوری .

چون شخص از بین برود ، آنگاه حضور هست ، در آن حضور ، خدا را بیاد بیاور ، بگذار خدا در تو پژواک کند . لا اله الا الله

......صدای این ذکر، نوعی سرمستی در تو ایجاد می کند . این یکی از نیرومند ترین ذکرهاست که انسان آنرا کشف کرده است .

تنها با تکرار آن تو در درونت می یابی که چیزی روانت را می گرداند ، چیزی در تو دگرگون می شود . تو سبک می شوی ، عشق می شوی ، الهی می گردی .

.......

اگر تنها خدا وجود دارد ، پس منصور حق داشت که بگوید " انا الحق " .

 

از بخش اول کتاب  راز    - اشو   -  سخنرانی 11 اکتبر 1978

 

حضرت رسول ( ص) : موتوا قبل ان تموتوا

مولوي :    بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید               در این عشق چو مردید , همه روح پذیرید
                 بمیرید بمیرید وز این مرگ نترسید               کز این خاک بر آیید سماوات بگیرید
                 بمیرید بمیرید وز این نفس ببرید                  که این نفس چو بند است و شما همچو اسیرید
                 یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان               چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
                 بمیرید بمیرید وز این ابر برآیید                     چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
                 خموشید خموشید خموشی دم مرگ است          هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید

مولوی :
بي حجابت بايد آن اي دولباب          مرگ را بگزين و بردران حجاب
نه چنان مرگي كه در گوري روي       مرگ تبديلي كه در نوري روي

 

عارف بزرگ دولابی : تا نمیریم ، یعنی تن به موت ندهیم و از آمال و آرزوها دست نکشیم ملاقات ( خدا ) حاصل نمی شود .   ص91 – مصباح الهدی

 

............................

زندگی موهبتی الهی است

نگاه من به مذهب ، نگاه کسی است که زندگی را ضیافتی بزرگ می بیند . دین نمی تواند نافی زندگی باشد ، باید ریشه در خاک داشته باشد و شاخ و برگ در آسمان . دنیا ، دنیای خداست ، مصنوع اوست . باید از آن بهره برد ، دوستش داشت ، قدر دانش بود . زندگی موهبت است . باید با سپاس و شکر زندگی راجشن بگیریم . زندگی موهبتی بزرگ است . زنده بودن ، نفس کشیدن ، توان شب دیدن پر ستاره ، توان شنیدن زمزمه آب و آبشار دیدن گلی شکوفا  ارزشی بی نهایت دارد . دیگر چه چیز ی لازم است تا حس خوشبختی را در ما برانگیزد ؟ همه وجود در رقص و سماع است . همه هستی ، بودن خویش را جشن گرفته ، می رقصد و دست می افشاند ، مگر انسان که خود را از این ضیافت محروم می کند .

.....اگر با تمام وجودت از زندگی بهره بگیری ، با تمام وجودت مشغول نیایش بوده ای . خداوند تو را فقط با دلی سرمست ، چهره ای گشاد و لبی خندان و وجودی رقصان و چرخ زنان استقبال خواهد کرد .

 

ص 84 – زوربای بودایی

 

تعالیم دینی اسلام :

 

الدنیا مزرعه الاخره   - حضرت رسول (ص)

وابتغ فیما اتاک الله الدارالاخره و لاتنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک   - قصص 77

 

 

 

 

دنیا  بازیچه ای بیش نیست

 

دین نیازی به جدی بودن ندارد ، نباید جدی باشد . جدی بودن نوعی بیماری است ..... فقط در نشاط  و بازیگوشی است که می توان آرام گرفت و به ژرفا فرو رفت . .. هنگامی که جدی هستی ، چنان در حالت قبض روحی به سر می بری که آرامش را ناممکن می سازد .

..... تا بازیگوشانه با زندگی هم آواز نشوی ، خدا را نخواهی شناخت . بنابراین جدیت را از خود بریز ، در هیچ مرحله و در هیچ منزلی جدیت را به خود راه مد ه . همچون یک کودک باش ، بازیگوش . آنگاه خواهی دید که خدا در همین نز دیکی هاست . لای این شب بوها ؛ روی آن پرچین . آنچه لازم است ، حیرت و معصومیت و بازیگوشی کودکانه است ، نه جدیت عالمان وقدیسان . به بازیگوشی یک عاشق نیاز است .

 

ص 51-50- زوربای بودایی

 

تعالیم دینی اسلام :

 

و ما الحیوه الدنیا الا لهو و لعب    -  انعام  33

المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه   -  خطبه 193  همام 

انه هو اضحک و ابکی   - نجم 43

 

 

 

روح انسان پاره ای از روح خداست

 

کسی که حقیقت جاودان را درک کرده است ، به بی مرگی ملحق شده است . تن آدمی چیزی است که خواهی نخواهی نابود خواهد شد ، اما چیزی در این قالب  است که مانذنی است . مرواریدی در این صدف است که خواستنی است . هستی ، طالب این مروارید است . همین مروارید است که می گوید " انا الحق " . این مروارید ، پاره ای از روح خداست ، نفخه الهی است . غواصی که به این مروارید دست پیدا می کند ، با اقیانوس هستی به وحدت می رسد . آن گاه ، او در هر حباب و موجی دریا را می بیند .

....کسی که به درون خویش نگاهی می اندازذ ، به تدریج به مرحله شهود می رسد . کسی که خود را بشناسد ، خدا را شناخته است .

بنابر این به تدریج جای فکر را با شهود عوض کن . به جای فکر ، شهود خود را تقویت کن . ...

اهل شهود ، حقیقت را نمی دانند ، بلکه آن را می بینند .

 

می گویند : روزی ابوعلی سینا ی فیلسوف با شیخ ابو سعید ابو الخیر عارف دیدار کرد . در این دیدار بود که بوعلی شیفته ابو سعید شد . پس از این دیدار یاران بوعلی از وی پرسیدند : شیخ را چگونه یافتی ؟ او جواب داد : هرچه ما می دانیم ، او می بیند .

 

ص 33 و 35  - زوربای بودایی

 

تعالیم دینی اسلام :

 

نفخت فیه من روحی    -   ص   72

من عرف نفسه  ، فقد عرف ربه  - امام علی (ع )

 

آرامش و سرور

 

آرامش همیشه از سوی خداوند است . آرامش چیزی نیست که ساخته انسان باشد . انسان نمی تواند آن را بسازد بلکه تنها می تواند آن را دریافت کند . بنابراین باید یاد بگیریم که چگونه آن را دریافت کنیم . باید یاد بگیریم که چگونه پذیرا و آماده باشیم . باید یاد بگیریم چگونه به هستی خوش آمد بگوییم . زیبایی های بیشماری در اطراف ما وجود دارند ولی ما پذیرای آنها نیستیم . لطف و رحمت دائما بر ما می بارد ولی ما از وجود آن بی خبریم .

آرامش الهی همیشه در انتظار ماست ولی ما آن را نادیده می گیریم ، زیرا کارهای دیگری برای انجام داریم . ما مشغولیات زیادی داریم و بیش از اندازه سرگرم دنیا هستیم ، بطوری که فرصتی به خداوند نمی دهیم . حتی در خواب نیز به رویا دیدن و فکر کردن و نقشه کشیدن مشغول هستیم . تنها برای چند لحظه در شب هنگامی که خواب دیدن متوقف می شود آرامش الهی ما را در بر می گیرد . همین چند لحظه است که باعث احیای انسان می شود ، باعث می شود انسان پس از خواب دوباره احساس طراوت و تازگی کند . صبحگاهان هنگامی که از خواب بر می خیزیم نوعی احساس خوشایند سبکی و تازگی داریم ، احساسی که قابل دیدن نیست . اگر شب را خوب خوابیده باشید هنگام صبح احساس می کنید که در مکانی توام با آرامش بوده اید ، در بعد دیگری از هستی ، بعدی کاملا متفاوت از دنیای ذهن . احساس می کنید در بعدی آنچنان عمیق بوده اید که انرژ ی های شما دوباره احیا شده و ریشه ها یتان دوباره سیراب گشته است . احساس می کنید که دوباره از انرژ ی پر شده اید و بار دیگر آماده زندگی کردن ، مهرورزیدن و بودن هستید . ولی حتی این چند لحظه نیز در دنیای مدرن امروزی در حال نابود شدن واز میان رفتن است .

...... آرامش حقیقی آرامشی است همراه با لطف ، برکت ، شادی ، سرور ، سماع و ترانه . آرامش تنها به خودی خود کافی نیست ، زیرا می تواند منفی باشد . باید جریانی از شادی همراه آن باشد تا تبدیل به آرامش موجود در گلستان شود ، آرامشی که در آن پرندگان آواز می خوانند و گلها شکوفا می شوند .

 

دریافت سرور و شادی نیازمند شهامت است ، ولی بیچاره باقی ماندن هیچ شهامتی نمی خواهد .

 

ص 128 – 127 – کتاب  عشق ، رقص زندگی

 

تعالیم دینی اسلام :

 

الا بذکر الله تطمئن القلوب    - رعد  28

 

خداوند و عشق

 

خداوند ، عشق و رحمت است . عشق او بخشی از رحمت اوست و رحمت او بخشی از عشق اوست . خداوند همیشه صاحب لطف و برکت است . لطف و برکت خداوند شامل همگان می شود . او همگان را بدون قید و شرط قبول دارد و این معنای عشق اوست . در صورتی که این نکته درک شود ، زندگی انسان تغییر خواهد کرد .

خداوند شما را قبول کرده است ، پس شما نیز به راحتی می توانید خود را دوست داشته باشید . خداوند همه شما را مورد لطف و رحمت قرار داده است ، پس شما نیز می توانید خویش را مورد لطف و توجه قرار دهید . آنچه که خداوند در مورد شما انجام می دهد را می توانید خود برای خویش انجام دهید ، در این صورت خواهید توانست نسبت به هر کس دیگر و هر چیزی در هستی عشق بورزید و مهربان باشید ...  در این صورت نه تنها انسانها بلکه پرندگان ، حیوانات ، درختان و حتی سنگها را نیز دوست خواهید داشت و در صورتی که چنین اتفاقی برای شما نیفتد ، هرگز به حقیقت نخواهید رسید .

تنها هنگامی روحانیت قابل درک خواهد بود که طعمی از آن را چشیده باشید و اندکی رنگ و بوی روحانیت گرفته باشید . چشمهای ما می توانند نور را ببینند ، زیرا چیزی از جنس نور در آنها ست . گوشهای ما می توانند صداهای مختلف را بشنوند به این علت که ابزاری که دریافت کننده صداست در آنها قرار دارد . تا زمانی که انسان روحانی نشده باشد ، قادر به درک روحانیت نخواهد بود و راه و روش روحانی شدن نیز عاشق بودن و مهر ورزیدن به همگان است .

 

ص 156-155 – عشق ، رقص زندگی

 

تعالیم دینی اسلام :

 

الخلق عيال الله فاحب الخلق الي الله من نفع عيال الله

 

خدا و استجابت دعا

 

خدا همه چیز ما را می داند ، بنابراین ، به کلمات ما احتیاجی ندارد . او پیش از آنکه ما بگوئیم ، شنیده است . نیایش ، محاوره نیست ، بلکه ارتباطی است در سکوت و خلوت . نباید چیزی گفت ، نباید چیزی خواست ، نباید چیزی طلب کرد ، زیرا پیشاپیش همه چیز داده شده است . خدا پیش از آن که تو را بخوانی ، تو را خوانده است . مولوی چه خوب گفته است که اولیا دهانشان از دعا خواندن بسته است ، آنها در همه لحظات مشغول نیایش اند . در ساحت نیایش ، حتی فکر نیز باید خاموش شود . آن جا فقط چشمان خویش را ببند ، سر خویش را قدری فرو بیاور و مستغرق دریای او شو .

در آن خلوت درون ، جایی که کلمه ای رد وبدل نمی شود ، برای نخستین بار صدای نجواگر خداوند را می شنوی . این صدا را فقط در آن سکوت و سکون عظیم می توان شنید . این صدا فقط در قلب طنین می اندازد . هنگامی که دل را از هیاهوی دل مشغولی ها خالی کردی ، نجوای او به گوش می رسد .

 

ص 102 – زوربای بودایی

 

 

تعالیم دینی اسلام :

 

ادعونی استجب لکم   -  مرا دعوت کنید می آیم –  غافر 60

والله یدعوا الی دار السلام  - و خداوند به جهان امن و آرامش و سرور دعوت می کند .  یونس 25

و اذا سالك عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان ... – بقره  186

ادعوا ربکم تضرعا و خفية – اعراف  55

 

 

 

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها