پاسخ به:فرقه اوشو تهاجمي خاموش
چهارشنبه 14 بهمن 1388 4:34 PM
مرواریدهای اشو عارف بزرگ هندی
آرامش
فراموش نکن که در جستجوی آرامش تباشی ، بلکه در طلب تخلیه درون باش .
ص 93 – کتاب زوربای بودایی – اشو
راه دراز زندگی
راهی دراز در پیش است و صعب ، اما دیدنی های این راه نیز بسیار گران بهاست و لطف آن بسیار دلچسب .
ص 100 – مرجع فوق
عشق ورزی
در شیوه های معمول زمینی برای افزودن بر آنچه داری باید جمع کنی . در شیوه عاشقی برای افزودن بر عشقی که دارای باید بیش تر و بیش تر ببخشی
. در شیوه عاشقی تنها با سهیم شدن عشق است که می توان عشق را حفظ کرد .
ص 117 – همان منبع
زندگی و جدیت !
زندگی را بسیار راحت بگیر . در زندگی چیز آنچنان مهم وجود ندارد که جدیت ما را بر انگیزد
. فقط بازیگوشی مهم است و معنا دارد .
ص 123 – همان منبع
معشوقه های زمینی
فراموش نکن ، معشوق اصلی خداست ، عشق های دیگر ، تمرین عاشقی اند
.
ص 163 – همان منبع
هنر دین
تمام هنر دین این است که آدمی را به ریشه هایش باز گرداند
و او را با هستی دوباره مانوس کند ؛ همانگونه که پیش از تولدش بوده .
ص 176 – همان منبع
تدین و تشرع
می توان متدین و متشرع شد ، اما تا عاشق نشوی ، تدین و تشرع تو جسمی بی روح بیش نیست ؛ چراغی است خاموش ، بنهاده در گو شه ای .
ص 195 – همان منبع
ثواب در زندگی
کریمانه زندگی کن و به ثواب آن هم نیندیش
. به نتیجه فکر نکن . این که به چه مراحل معنوی و روحانی عظیمی می رسی نیز مهم نیست . نتیجه را فراموش کن . فقط کریم باش و سرشار از حسن عمل . بازیگر زیبای صحنه زیبای زندگی باش . همین کفایت می کند ، باقی فضایل ، همچون سایه ، به دنبال می آیند .
ص 199 – همان منبع
لا اله الا الله
خدایی بجز خداوند وجود ندارد ...... . در این عبارت کوتاه ، تمام ارزشهای والای مذاهب گنجانده شده است .:
خداوند وجود دارد و تنها خداوند وجود دارد .
این جمله ،خداوند را مترادف با هستی قلمداد می کند . خداوند
، همان " بودن " تمام موجودات است
.خداوند از آفرینش خود جدا نیست .. و دو گانگی در میان نیست . فاصله ای نیست ، پس به هر چه که برخورد کنی ، هم اوست . درختان و رودخانه ها و کوهها ، همگی تجلیات خداوند هستند .
....
مذاهب به اصطلاح سازمان یافته در دنیا ، نوعی دو گانگی را تعلیم می دهند که خالق از مخلوق جداست ... و در "
دنیا
"نوعی اشتباه وجود دارد که باید از آن پرهیز کرد و آنرا ترک کرد .
....... ولی راه سلوک من ، طریق شادمانی است و نه تارک دنیایی.
.....
طریقت ، راهی است که سالکان از آن به هماهنگی با کل نایل می آیند
.
برای پیروی از این روش دو شرط اساسی وجود دارد
:
·
نخست " فقر " است
، فقر یعنی تهیدستی روحانی و بی نفس بودن ... فقیر روحانی کسی است که در او کسی نباشد .
اگر
" فقر
"
را پی بگیری ، اگر آهسته آهسته مفهوم جدایی از هستی را دور اندازی ، نتیجه نهایی آن
" فنا "
خواهد بود .
فنا یعنی حالت " نبودن " (
None Being
) .... در این حالت تو فقط ناپدید می شوی ، ولی ناپدید شدن تو ، ظهور خداوند است .
اگر در حالت فنا باشی ، آ نگاه ناگهان ، از هیچ کجا ، حالتی دیگر زاده می شود که
" بقا "
نام دارد
.
بقا یعنی بودن .....
نخست تو باید همچون یک نفس از بین بروی و همچون خداوند زاده شوی
.
شبنم باید همچون شبنم از میان برخیزد و به اقیانوس بپیوندد . این " فناست " . ولی لحظه ای که شبنم ، به اقیانوس پیوست ، اقیانوس می شود ، و این " بقاست " .
..... اگر نفس دور انداخته شود ، عشق از همه جوانب فرا می رسد .
همانطور که طبیعت از "خلا " گریزان است ، خداوند نیز " خلا " را خوش نمی دارد
.
نخستین چیز فقر است و
·
دومین ، " ذکر "
فقر یعنی بی نفسی ، سادگی ، محلول کردن مفهوم " من " . و ذکر یعنی یاد آوری .
چون شخص از بین برود ، آنگاه حضور هست ، در آن حضور ، خدا را بیاد بیاور ، بگذار خدا در تو پژواک کند . لا اله الا الله
......صدای این ذکر، نوعی سرمستی در تو ایجاد می کند . این یکی از نیرومند ترین ذکرهاست که انسان آنرا کشف کرده است .
تنها با تکرار آن تو در درونت می یابی که چیزی روانت را می گرداند ، چیزی در تو دگرگون می شود . تو سبک می شوی ، عشق می شوی ، الهی می گردی .
.......
اگر تنها خدا وجود دارد ، پس منصور حق داشت که بگوید " انا الحق " .
از بخش اول کتاب راز - اشو - سخنرانی 11 اکتبر 1978
حضرت رسول ( ص) : موتوا قبل ان تموتوا
مولوي
:
بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید در این عشق چو مردید
,
همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید وز این مرگ نترسید کز این خاک بر آیید
سماوات بگیرید
بمیرید
بمیرید
وز این نفس ببرید که این نفس چو بند است
و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان چو زندان بشکستید همه شاه و
امیرید
بمیرید بمیرید وز این ابر برآیید چو زین ابر برآیید همه بدر
منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگ است هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید
مولوی :
بي حجابت بايد آن اي دولباب مرگ را بگزين و بردران حجاب
نه چنان مرگي كه در گوري روي مرگ تبديلي كه در نوري روي
عارف بزرگ دولابی :
تا نمیریم ، یعنی تن به موت ندهیم و از آمال و آرزوها دست نکشیم ملاقات ( خدا ) حاصل نمی شود . ص91 – مصباح الهدی
زندگی موهبتی الهی است
نگاه من به مذهب ، نگاه کسی است که زندگی را ضیافتی بزرگ می بیند
. دین نمی تواند نافی زندگی باشد ، باید ریشه در خاک داشته باشد و شاخ و برگ در آسمان . دنیا ، دنیای خداست ، مصنوع اوست . باید از آن بهره برد ، دوستش داشت ، قدر دانش بود . زندگی موهبت است . باید با سپاس و شکر زندگی راجشن بگیریم . زندگی موهبتی بزرگ است . زنده بودن ، نفس کشیدن ، توان شب دیدن پر ستاره ، توان شنیدن زمزمه آب و آبشار دیدن گلی شکوفا ارزشی بی نهایت دارد . دیگر چه چیز ی لازم است تا حس خوشبختی را در ما برانگیزد ؟ همه وجود در رقص و سماع است . همه هستی ، بودن خویش را جشن گرفته ، می رقصد و دست می افشاند ، مگر انسان که خود را از این ضیافت محروم می کند .
.....اگر با تمام وجودت از زندگی بهره بگیری ، با تمام وجودت مشغول نیایش بوده ای . خداوند تو را فقط با دلی سرمست ، چهره ای گشاد و لبی خندان و وجودی رقصان و چرخ زنان استقبال خواهد کرد .
ص 84 – زوربای بودایی
تعالیم دینی اسلام :
الدنیا مزرعه الاخره - حضرت رسول (ص)
وابتغ فیما اتاک الله الدارالاخره و لاتنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک - قصص 77
دنیا بازیچه ای بیش نیست
دین نیازی به جدی بودن ندارد ، نباید جدی باشد . جدی بودن نوعی بیماری است ..... فقط در نشاط و بازیگوشی است که می توان آرام گرفت و به ژرفا فرو رفت . .. هنگامی که جدی هستی ، چنان در حالت قبض روحی به سر می بری که آرامش را ناممکن می سازد .
.....
تا بازیگوشانه با زندگی هم آواز نشوی ، خدا را نخواهی شناخت
. بنابراین جدیت را از خود بریز ، در هیچ مرحله و در هیچ منزلی جدیت را به خود راه مد ه . همچون یک کودک باش ، بازیگوش . آنگاه خواهی دید که خدا در همین نز دیکی هاست . لای این شب بوها ؛ روی آن پرچین . آنچه لازم است ، حیرت و معصومیت و بازیگوشی کودکانه است ، نه جدیت عالمان وقدیسان . به بازیگوشی یک عاشق نیاز است .
ص 51-50- زوربای بودایی
تعالیم دینی اسلام :
و ما الحیوه الدنیا الا لهو و لعب - انعام 33
المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه - خطبه 193 همام
انه هو اضحک و ابکی - نجم 43
روح انسان پاره ای از روح خداست
کسی که حقیقت جاودان را درک کرده است ، به بی مرگی ملحق شده است . تن آدمی چیزی است که خواهی نخواهی نابود خواهد شد ، اما چیزی در این قالب است که مانذنی است . مرواریدی در این صدف است که خواستنی است . هستی ، طالب این مروارید است . همین مروارید است که می گوید " انا الحق " . این مروارید ، پاره ای از روح خداست ، نفخه الهی است . غواصی که به این مروارید دست پیدا می کند ، با اقیانوس هستی به وحدت می رسد . آن گاه ، او در هر حباب و موجی دریا را می بیند .
....کسی که به درون خویش نگاهی می اندازذ ، به تدریج به مرحله شهود می رسد . کسی که خود را بشناسد ، خدا را شناخته است .
بنابر این به تدریج جای فکر را با شهود عوض کن
. به جای فکر ، شهود خود را تقویت کن . ...
اهل شهود ، حقیقت را نمی دانند ، بلکه آن را می بینند .
می گویند : روزی ابوعلی سینا ی فیلسوف با شیخ ابو سعید ابو الخیر عارف دیدار کرد . در این دیدار بود که بوعلی شیفته ابو سعید شد . پس از این دیدار یاران بوعلی از وی پرسیدند : شیخ را چگونه یافتی ؟ او جواب داد : هرچه ما می دانیم ، او می بیند .
ص 33 و 35 - زوربای بودایی
تعالیم دینی اسلام :
نفخت فیه من روحی - ص 72
من عرف نفسه ، فقد عرف ربه - امام علی (ع )
آرامش و سرور
آرامش همیشه از سوی خداوند است . آرامش چیزی نیست که ساخته انسان باشد . انسان نمی تواند آن را بسازد بلکه تنها می تواند آن را
دریافت کند . بنابراین باید یاد بگیریم که چگونه آن را دریافت کنیم . باید یاد بگیریم که چگونه پذیرا و آماده باشیم . باید یاد بگیریم چگونه به هستی خوش آمد بگوییم . زیبایی های بیشماری در اطراف ما وجود دارند ولی ما پذیرای آنها نیستیم . لطف و رحمت دائما بر ما می بارد ولی ما از وجود آن بی خبریم .
آرامش الهی همیشه در انتظار ماست ولی ما آن را نادیده می گیریم ، زیرا کارهای دیگری برای انجام داریم
. ما مشغولیات زیادی داریم و بیش از اندازه سرگرم دنیا هستیم ، بطوری که فرصتی به خداوند نمی دهیم . حتی در خواب نیز به رویا دیدن و فکر کردن و نقشه کشیدن مشغول هستیم . تنها برای چند لحظه در شب هنگامی که خواب دیدن متوقف می شود آرامش الهی ما را در بر می گیرد . همین چند لحظه است که باعث احیای انسان می شود ، باعث می شود انسان پس از خواب دوباره احساس طراوت و تازگی کند . صبحگاهان هنگامی که از خواب بر می خیزیم نوعی احساس خوشایند سبکی و تازگی داریم ، احساسی که قابل دیدن نیست . اگر شب را خوب خوابیده باشید هنگام صبح احساس می کنید که در مکانی توام با آرامش بوده اید ، در بعد دیگری از هستی ، بعدی کاملا متفاوت از دنیای ذهن . احساس می کنید در بعدی آنچنان عمیق بوده اید که انرژ ی های شما دوباره احیا شده و ریشه ها یتان دوباره سیراب گشته است . احساس می کنید که دوباره از انرژ ی پر شده اید و بار دیگر آماده زندگی کردن ، مهرورزیدن و بودن هستید . ولی حتی این چند لحظه نیز در دنیای مدرن امروزی در حال نابود شدن واز میان رفتن است .
...... آرامش حقیقی آرامشی است همراه با لطف ، برکت ، شادی ، سرور ، سماع و ترانه
. آرامش تنها به خودی خود کافی نیست ، زیرا می تواند منفی باشد . باید جریانی از شادی همراه آن باشد تا تبدیل به آرامش موجود در گلستان شود ، آرامشی که در آن پرندگان آواز می خوانند و گلها شکوفا می شوند .
دریافت سرور و شادی نیازمند شهامت است ، ولی بیچاره باقی ماندن هیچ شهامتی نمی خواهد
.
ص 128 – 127 – کتاب عشق ، رقص زندگی
تعالیم دینی اسلام :
الا بذکر الله تطمئن القلوب - رعد 28
خداوند و عشق
خداوند ، عشق و رحمت است
. عشق او بخشی از رحمت اوست و رحمت او بخشی از عشق اوست . خداوند همیشه صاحب لطف و برکت است . لطف و برکت خداوند شامل همگان می شود . او همگان را بدون قید و شرط قبول دارد و این معنای عشق اوست . در صورتی که این نکته درک شود ، زندگی انسان تغییر خواهد کرد .
خداوند شما را قبول کرده است ، پس شما نیز به راحتی می توانید خود را دوست داشته باشید
. خداوند همه شما را مورد لطف و رحمت قرار داده است ، پس شما نیز می توانید خویش را مورد لطف و توجه قرار دهید . آنچه که خداوند در مورد شما انجام می دهد را می توانید خود برای خویش انجام دهید ، در این صورت خواهید توانست نسبت به هر کس دیگر و هر چیزی در هستی عشق بورزید و مهربان باشید ... در این صورت نه تنها انسانها بلکه پرندگان ، حیوانات ، درختان و حتی سنگها را نیز دوست خواهید داشت و در صورتی که چنین اتفاقی برای شما نیفتد ، هرگز به حقیقت نخواهید رسید .
تنها هنگامی روحانیت قابل درک خواهد بود که طعمی از آن را چشیده باشید و اندکی رنگ و بوی روحانیت گرفته باشید
. چشمهای ما می توانند نور را ببینند ، زیرا چیزی از جنس نور در آنها ست . گوشهای ما می توانند صداهای مختلف را بشنوند به این علت که ابزاری که دریافت کننده صداست در آنها قرار دارد . تا زمانی که انسان روحانی نشده باشد ، قادر به درک روحانیت نخواهد بود و راه و روش روحانی شدن نیز عاشق بودن و مهر ورزیدن به همگان است .
ص 156-155 – عشق ، رقص زندگی
تعالیم دینی اسلام :
الخلق عيال الله فاحب الخلق الي الله من نفع عيال الله
خدا و استجابت دعا
خدا همه چیز ما را می داند ، بنابراین ، به کلمات ما احتیاجی ندارد
. او پیش از آنکه ما بگوئیم ، شنیده است . نیایش ، محاوره نیست ، بلکه ارتباطی است
در سکوت و خلوت . نباید چیزی گفت ، نباید چیزی خواست ، نباید چیزی طلب کرد ، زیرا پیشاپیش همه چیز داده شده است . خدا پیش از آن که تو را بخوانی ، تو را خوانده است . مولوی چه خوب گفته است که اولیا دهانشان از دعا خواندن بسته است ، آنها در همه لحظات مشغول نیایش اند . در ساحت نیایش ، حتی فکر نیز باید خاموش شود . آن جا فقط چشمان خویش را ببند ، سر خویش را قدری فرو بیاور و مستغرق دریای او شو .
در آن خلوت درون ، جایی که کلمه ای رد وبدل نمی شود ، برای نخستین بار صدای نجواگر خداوند را می شنوی
. این صدا را فقط در آن سکوت و سکون عظیم می توان شنید . این صدا فقط در قلب طنین می اندازد .
هنگامی که دل را از هیاهوی دل مشغولی ها خالی کردی ، نجوای او به گوش می رسد .
ص 102 – زوربای بودایی
تعالیم دینی اسلام :
ادعونی استجب لکم - مرا دعوت کنید می آیم – غافر 60
والله یدعوا الی دار السلام - و خداوند به جهان امن و آرامش و سرور دعوت می کند . یونس 25
و اذا سالك عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان
... – بقره 186
ادعوا ربکم تضرعا و خفية – اعراف
55