پاسخ به:كنكور و دانشگاه /در جستجوی تعامل دانشگاه و صنعت
پنج شنبه 5 اسفند 1389 2:15 PM
در جستجوی تعامل دانشگاه و صنعت
|
اگر اهل گوش کردن به رادیو باشید حتما نامی از "شبکه رادیویی جوان" شنیده اید و یا دست کم شنونده برخی از برنامه هایش بوده اید. یکی از این برنامه ها "پلاسما" نام دارد که هر روز غیر از جمعه ها از ساعت ۱۱/۴۵ تا ۱۲/۳۰ صبح پخش می شود که سابق بر این عنوان آن "کوانتوم" بود و حدودا در همین ساعت پخش می شد و سه سال و اندی است که این روند لاینقطع ادامه دارد. غرض از اشاره ای که شد توجه دادن شما به موضوع و حال و هوای این برنامه است. معرفی و تشریح ابداعات و ابتکاراتی که در کشور انجام شده و گفت و گو با فاعلان آنها که عمدتا از جوانان مشغول به تحصیل و یا به تازگی فارغ التحصیل شده هستند، جهت آشنایی با زمینه های علمی و عملی نوآوری هایی که عمدتا در بخش های مرتبط با صنعت به انجام رسیده اند، موضوع اصلی این برنامه را تشکیل می دهد. اگر حتی بدون داشتن هرگونه پیش داوری در استماع این برنامه استمرار به خرج دهید خود به خود متوجه خواهید شد که دانش کسب شده در دانشگاه ها حتی با وجود فضاسازیهای جدید به سختی می تواند نمود مناسب را در بخش صنعت کشور به دست آورد، و این تازه اول ماجراست. بعد از گذر از دهه های ۵۰ و ۶۰ و تجربهی نرخ بالای رشد جمعیت، از سال های دهه ۷۰ به این سو نظام آموزش و سپس تامین اشتغال آزمونی سخت و دشوار را پیش روی خود دید کرد که هنوز هم درگیر آن است. افزایش بیش از پیش نرخ بیکاری جوانان تحصیلکرده نشان از کاستی هایی عمیق داشت و در حالی که به نظر می آمد با تخصصیتر شدن فرایندهای کسب و کار نیاز نیروی انسانی این بازار از طریق دانشآموختگانی که از مجرای نظام آموزشی کشور عبور کرده بودند تامین شود، ولی این منظور با وجود به کار بستن تمهیداتی در هر مقطع حاصل نشده است. نکته غریب اما اینجاست که هیچ بخشی عهده دار مسئولیت ایجاد یا حل این معضل نشده و نمی شود. سیستم آموزشی اصولا داشتن هرگونه نقشی در سامان دادن به این وضعیت را رد می کند، در حالی که به نظر می رسد دلایل اصلی را باید در همین قسمت جستجو کرد.. بسیاری از صاحب نظران عدم آموزش مهارت های عملی در کنار کسب دانش نظری و کمک به گسترش آفت مدرک گرایی از این طریق، عدم استفاده از منابع و شیوه های نوین و همگام با سرعت تغییرات جهانی در امر آموزش، نداشتن برنامه ای جامع برای جذب و پرورش نخبگان علمی و اتصال دادن آنان به بازار کار و همچنین سیستم ناکارآمد تشخیص نیازها برای تاسیس رشته های نوپا و انتخاب غیرکارشناسی سرفصل دروس را عمده ترین نارسایی های سیستم آموزش کشور می دانند. خیل عظیم دانش آموختگان مراکز علمی که تخصص آنان با نیازهای بازار همخوانی ندارد و با واقعیت های ملموس کسب و کار آشنایی ندارند درست بودن این انگاره ها را اثبات می کند. اگر مراکز علمی ما برای محصولات نهایی خود برنامه داشته باشند و حداقل بتوانند برای نخبگان این عرصه راه های ورود و تاثیرگزاری بر صنعت و یا کشاورزی را فراهم کنند شاهد مشکلات فزایندهی کنونی نخواهیم بود. دانشجویی که در مقاطع عالیه دانشگاهی تحصیل می کند ملزم به ارائه پایان نامه خود در مورد شرایط روز جامعه اعم از صنعت و دیگر حوزه ها می باشد و این فرصت گران سنگی است برای پیوند تخصص با صنعت، لیکن موانع و دشواری های سیستم آموزشی و ناآشنایی و دسترسی نداشتن دانشجویان به مراکز صنعتی و مدیران آنها، بسیاری از آنان را وادار به کپی برداری از آثار دیگران می کند و این باعث از دست رفتن چنین فرصتی می شود. نظام حاکم بر بازار نیز منکر نقایص این بخش و ناتوانی در جذب و ایجاد تعادل میان عرضه و تقاضای نیروی انسانی متخصص در بازار است.. در نگاه محققین سالم نبودن بازار کار و عدم تطابق آن با استانداردها، توجه نداشتن به معیارهای تناسب بخشیدن نوع شغل و شاغل و نیازهای واقعی این دو و استفاده نکردن از تخصص های حرفه ای در مشاغل، پایه مشکلات این بخش را تشکیل می دهد. متاسفانه بسیاری از مدیران صنعتی و غیرصنعتی ما، چه در بخش دولتی و حتی در بخش خصوصی هنوز به روند سنتی مدیریت این مراکز ادامه می دهند، به این معنی که حتی در بخش های تولیدی نیز نگاه بازرگانی و دلالی حاکم است و مدیران حاضر به پذیرش امر تخصصی شدن مشاغل نیستند. به همین علت شاهدیم که در استخدام ها و انتصاب ها، دکتر بر جای مهندس می نشیند و مهندس جای حسابدار را می گیرد و الی آخر. وقتی که دانشجوی ما برای انجام امور تحقیقاتی خود به مراکز صنعتی مراجعه می کند با نگاه منفی و دلسرد کننده صاحب منصبان مواجه می شود که این نگاه منفی در هنگام استخدام و مورد استفاده قرار گرفتن نیروهای متخصص همچنان پابرجاست. طرد نیروهای متخصص در حالی انجام می شود که اگر مدیدان و سرمایه گذاران با اعتماد به متخصصین زمینه استفاده بهینه از این سرمایه ها را فراهم آورند علاوه بر آن که هزینه زیادی برای این استفاده نیاز ندارند، سودآوری سرشار و پایداری را نصیب خود می کند. طرف سوم ماجرا همان مسئله ای است که رد پای آن در تمام امور متصل به اقتصاد به چشم می خورد که همانا کاستی در بخش تامین نقدینگی و امکانات لازم برای به عرصه رساندن آنچه در مراکز علمی پرورش یافته. دانشجوی ما که در رشته ای صنعتی تحصیل کرده است پس از پایان تحصیلات، چون این فرصت را نمی یابد که با تاسیس مرکزی مستقل برای عملی نمودن دانش خود را ندارد و حتی زمینه بروز و ظهور توانایی هایش در دیگر مراکز برای او فراهم نمی شود، ناچار به انجام مشاغلی خارج از حیطه تخصصی خود می شود. تمام این اتفاقات برای جوانی اتفاق می افتد که حاضر و آماده برای تلاش و سازندگی است و این مسئله هزینه بالای فرصت از دست رفته این ماجرا را نشان می دهد. نه دانشگاه های ما چارهای اساسی برای این قسمت دارند و نه ارگان های اقتصادی نظیر بانک ها و یا حتی وزارت تعاون. البته در ظاهر شرایطی برای در اختیار قرار دادن اینگونه نیازهای فارغ التحصیلان دانشگاهی موجود است، اما در واقع پیچیده بودن و سختگیرانه بودن و ناآشنا بودن این مقررات باعث می شود این قبیل افراد از خیر استفاده از تسهیلات مالی بگذرند. حالا که بحث "بنگاه های زود بازده" مطرح است آیا بهتر نیست توجه ویژه ای به دانش آموختگان دانشگاه ها شود و بخشی از اعتبارت در این مورد استفاده گردد؟ واقعیت این است که آموزش ما نتوانسته متناسب با نیازهای بازار کار جلو برود و بازار کار نیز در شناساندن نیازهای خود ناتوان بوده و این پارادوکس و آثار سو» آن مانند دامن زدن به مشکلات اقتصادی کشور از طریق افزایش نرخ بیکاری و کاهش راندمان نیروی انسانی بکار رفته در فرصت های شغلی، نیاز جدی به حل مشکلات در این زمینه را نشان می دهد. به تازگی رویکرد جدیدی در "آموزش متناسب با نیروی کار مورد نیاز" در برخی از دانشگاه ها مانند علمی کاربردی و پیام نور را شاهدیم که با استقبال بخش صنعت نیز مواجه گردیده است. تا جایی که مدیران صنایع با بستن قرارداد با این مراکز، اقدام به آموزش مهارت های مرتبط با مشاغل کارکنان خود می کنند و نیز زمینه ارتقای درجات علمی آنان را فراهم می کنند. اگر چه این اقدام را می توان تحولی مثبت دانست ولی در نظر داشتن این مطلب که این راهکار فقط مناسب کسانی است که پیش از ورود به بازار کار فرصت و توانایی کسب آموزش را نداشته اند و این که بخش بزرگی از دانشجویان کسانی هستند که هنوز در عرصه شغل و حرفه به آینده مشخصی نرسیده اند اثرگذاری این شیوه را محدود می سازد. خشکاندن ریشه مشکلات البته مانند همیشه سخت و دور از دسترس به نظر می رسد، ولی آنچه روشن است این است که مسیر حل معضلات از حوزه تحت اختیارات همه نهادها و مراکز ذی نفع عبور می کند و عبور از این مسیر جز با ایجاد معبرهای همکاری و هم فکری آنها ممکن نیست. مدیران دانشگاه و صنعت در سطح خرد و کلان به داشته ها و نیازهای خود کاملا واقفند، بنابراین تبادل نظر و تصمیمات مشترک این دو مرکز که در قالب نظام و قاعده مشخص و از پیش تعریف شده اتخاذ می شود، با اضافه کردن کمی پشتیبانی و حمایت دولتی، اکسیری اعجازآور را حاصل می کند که مطمئنا اثرات شگرفی در التیام آلام دارد. |
نویسنده : محسن دقت دوست |