معرفی کتاب "دارالسلام" «دارالسلام» اصطلاحي است قرآني،
پنج شنبه 5 اسفند 1389 2:39 AM
معرفی کتاب "دارالسلام" «دارالسلام» اصطلاحي است قرآني، به معناي سراي صلح، امن و سلامت، كه دو بار در قرآن كريم به كار رفته است:
لهم دار السّلام عند ربّهم و هو وليّهم بما كانوا يعملون.۱
براي آنان نزد پروردگارشان دارالسلام (براي سلامت، بهشت) محفوظ است و او به خاطر كار و كردارشان، دوستدار آنان است.
همچنين:
واللّه يدعوا الي دارالسّلام و يهدي من يشاء إلي صراطٍ مستقيم
خداوند به سوي دارالسلام ميخواند و هر كس را كه بخواهد به راه راست هدايت ميكند۲
مفسران شيعه و اهل سنّت، دارالسّلام را به معناي بهشت گرفتهاند كه جهت آگاهي ميتوان به تفاسير علي بن ابراهيم قمي، مجمعالبيان و طبري در ذيل آيههاي مذكور مراجعه كرده حافظة شاعر عارف ايراني نيز دارالسلام را به معناي «بهشت» گرفته است.
زاهد غرور داشت، سلامت نبرد راه
رِند از رهِ نياز به دارالسّلام رفت
كتاب دارالسّلام كه در اين مجال و مقال در مقام معرفي آن هستيم از آثار ارزشمند و ميراث گران قدري است. كه در حوزة مهدويّت، دربارة امام عصر(ع)، وظيفة منتظران و غيبت صغري و كبري و مسائل مرتبط با آن به قلم فقيهي برجسته و عالمي وارسته از سر ارادت و خلوص نيّت به نگارش درآمده است. مؤلّف آن مرحوم «علامه محمود ميثمي عراقي» فرزند جعفر بن باقر بن قاسم از نوادگان «ميثم تمار» صحابي معروف اميرمؤمنان علي(ع) است و پيداست كه محبّت به علي و فرزندانش را از نياي بزرگوار خود به ارث برده است.
ميثمي عراقي بنا به اشاراتي كه خود در كتاب دارالسلام دارد، از دانش آموختگان و شاگردان استاد اعظم و شيخ معظّم مرحوم «مرتضي انصاري» در حوزه كهن و ديرينة نجف اشرف بوده و سالياني در جوار اميرمؤمنان و پيشواي پارسيان از سرچشمة كوثركرامت علوي(ع) جرعهها و جامها برگرفته است. نام كامل اين كتاب دارالسّلام، علي ذكر من فاز بسلام الامام(ع)» ميباشد كه چاپ اول اين كتاب با هيأت جديد در زمستان ۱۳۸۰ با ويرايش و تحقيق «سيّد ابوالحسن حسيني» انجام شده و در حجمي حدود هزار صفحه به سامان رسيده و «ايران نگين» آن را منتشر كرده است.
سبب تأليف و نامگذاري كتاب
مرحوم مؤلّف، علّت تأليف كتاب را خيلي كوتاه و گذرا چنين آورده است: «اين حقير سر تا پا تقصير بر خود واجب داشتم كه مختصركتابي، كه مشتمل باشد بر امور متعلّقه به آن جناب ـ امام عصر(ع) ـ و ذكر كساني كه در بيداري يا خواب به شرف دريافت حضور آن بزرگوار فايز و شرفياب شدهاند، و ذكر بعضي امور واقعه در عصر او، به لغت فارسيّه نوشته تا آنكه باعث تذكر غافلان، ارشاد گمراهان و روشنايي چشم زنده دلان... گردد و چون عهدة مقصود در آن، ذكر اشخاصي بود كه فايز به لقاي آن امام عالي مقام(ع) شدهاند، مناسب آمد كه موسوم باشد به: دارالسلام، المشتمل علي ذكر من فاز بسلام الامام(ع).۳
آثار مؤلف
محقّق محترم كتاب هيچ اطلاعاتي پيرامون مؤلف، آثار و استادان او و اساساً اين كه آيا كتاب نسخه خطي يا چاپي بوده در مقدمة كتاب نياورده اما خود مؤلف، اطلاعات مجملي دربارة خود به مناسبت و مقتضاي كلام آورده است، از جمله اين كه وي در اوايل شباب ـ مقارن ۱۲۶۳ ق ـ در شهر «بروجرد» در مدرسة «شاهزاده» به تحصيل اشتغال داشته است.۴ و حاشية ملا عبدالله و مختصرتلخيص را نزد «آخوند ملاّ علي كزازي سنجاني» فرا گرفته است.۵
مرحوم ميثمي عراقي چنانكه خود خاطرنشان كردهاند: «براي توفيق در تاليف و تصنيف به مدينة علم، حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) متوسل ميشوند و سرانجام در رؤيايي شيرين و دلنشين به زيارت حضرتش نائل و فايز ميشود و به دنبال آن دروازة توفيقات بر وي گشوده ميگردد و موفّق ميشود آثاري در علوم مختلف از جمله «فقه و اصول» و «فضائل و مناقب» بنگارد و در اولين گام مشكوة النيّرينرا در مناقب و مصائب معصومين(ع) تأليف ميكند.
علامه ميثمي عراقي در دارالسّلام از اين موضوع اين گونه ياد ميكند: «پس از پايان تحصيلات اراده كردم كه در مقام تصنيف و تأليف برآيم و آثاري براي تذكّر خود و انتفاع برادران [ايماني] به قيد تحرير درآورم. در اوّلين قدم چنان ديدم كه در اول امر، تحفهاي لايق موالي خود كه بزرگان دين ميباشند، فراهم آورم تا شايد با كسب توجه و شفاعت ايشان موفّق به اين امر شوم. لهذاكتاب مشكوةالنيرّين را كه در مناقب و مصائب معصومين(ع) است و بيست هزار بيت( = سطر) كتابت ميشود، تأليف كردم.»۶
مؤلف پس از بيان رؤياي خود، آثار خود را اين گونه نام ميبرد: «... پس توفيق يافته، كتابهاي جوامع و قوامع را در اصول، و كتاب لوامع را در فقه نوشتم. همچنين در فقه، كتاب خزاين را شروع كردم كه [بخش] «طهارت» و [جلد دوم آن] بيرون آمد. و بعد از آن از نجف خارج شدم و تاكنون تقريباً ۶ سال ميشود كه اسباب، متفّرق شده و ديگر به سبب بيكتابي و بياسابي نتوانستم چيزي از آن را بنويسم. و به سبب آنكه كلاً از اين كار باز نمانم، تأليف اين كتاب ـ دارالسلام ـ را اختيار كردم...»۷
آنچه از مطالعة كتاب دستگير خواننده ميشود اين است كه نيّت مؤلف از آغاز، نقل تشرّفات، مكاشفات كساني بوده كه در خواب يا بيداري به حضور آن آفتاب عالمتاب نائل آمدهاند. در اين كتاب داستانها و شرفيابيهايي يافت ميشود كه براي اولين بار نقل گرديده است. تشرّفات متعددي كه مؤلف از افراد موثّق و اشخاص معتمد شنيده و گردآوري كرده كه اگر همّت و خلوص نيّت آن بزرگوار نميبود، بسياري از آنها در اثر گذشت زمان به فراموشي سپرده ميشد. نكتة ديگر آن كه مؤلّف در نقل مكاشفات و تشرّفات تنها به شنيدهها و گفتهها بسنده نكرده و تا جايي كه براي وي مقدور بوده، اصل واقعه را يا خود از زبان آن نيكبخت شنيده يا كتباً از وي درخواست كرده يا كساني را فرستاده و صورت مكتوب آن رويداد را جهت استفاده از كتاب طلبيده است. براي نمونه نقل ميكند: روزي شخصي از فضلا؛ سخن در ذكر اشخاصي كه در غيبت كبري به اين كرامت عظمي ـ ديدار امام عصر(ع) ـ فايز شدهاند به ميان آورد و بيان داشت كه در اين باب جناب «قندهاري» حكايتي دارد. حقير چون طالب درج اين مطالب بودم، [شخصي] را فرستاده، صورت واقعه را به خط خود آن جناب درخواست كردم...»۸ اين ويژگي، بر اتقان و استحكام كتاب ميافزايد.علامه ميثمي، دارالسلام را در ۶ بخش، و هر بخش را در چند فصل سامان داده است كه گزارش كوتاهي از مطالب و مسائل مطرح شده، جهت استحضار و اطلاع خوانندگان ميآيد.مؤلّف، اساساً نيمة اوّل كتاب را به مسائل نظري، بحثها، ايراد شبهات و پاسخگويي به آنها اختصاص داده است و نيمههاي دوم را به تشرّفات. بخش اوّل كتاب «اثبات وجود امام معصوم در اين عصر» را در بر ميگيرد كه نويسنده با تكيه بر «قاعدة لطف» مطلب را چنين تقرير ميكند:
وجود امام معصوم، در هر عصري كه نبي نباشد، لطف است و بر لطف بر خدا واجب [است].پس نصب امام معصوم واجب است.
آن گاه پيرامون قاعدة مزبور توضيحاتي را داده، سپس به شبهات آورده شده، پاسخ ميگويد. علامه ميثمي عراقي، در ادامه به حديث «خالي نبودن زمين از حجّت» استناد ميكند و رواياتي را در اين باب نقل ميكند و در پايان بحث، به حديث «من مات و لم يعرف...» پرداخته، بيان ميكند:
اگر وجود امام معصوم واجب نبود، وجوب معرفت او چه معنا داشت؟ پس معرفتِ امام، بدون وجوب او نشايد و وجود او لطف باشد».۹
فقيه مؤلّف، در بخش دوم كتاب آوردن نُصُوصي از پيشوايان دين در اين خصوص كه آن امام معصوم، به اجماع همة معصومين، خدمت مهدي(ع) ميباشد بحث را از شيوههاي عقلي و كلامي كاملاً نقلي و روايتي ميكند و با آوردن سخنان و بياناتي ازخاتم پيامبران (ص) تا امام حسن عسكري(ع) كلام خود را مستند كرده و قوّت ميبخشد. تكيه مؤلف در اين بخش عمدتاً بردو كتاب بحارالانوار و كمالالدين اثر شيخ صدوق(ره) است.
ميثمي عراقي در بخش سوم دارالسلام به سنت «وقوع غيبت در امتهاي پيشين» پرداخته، اشاره ميكند:
آيات و اخبار بسياري دلالت دارند بر اينكه هر چيزي كه در امتها بيسابقه واقع گرديده، [ناگزير] بايد در اين امّت، جاري و واقع گردد. و شكّ و شبههاي نيست در وقوع غيبت در امّتهاي بيسابقه ازبراي انبيا و اوصيا و غير ايشان. پس در اين امّت هم بايد از براي نبي و وصي، مانند آن [جريان] واقع شود.۱۰
بخش چهارم كتاب به «شبهات خصم عنود و دفع آنها» اختصاص يافته، در اين بخش مقولاتي از قبيل «طول عمر و استبعاد غيبت آن حضرت، بررسي شده و مؤلّف در حدّ توان، شبهات را پاسخ گفته است.
بخش پنجم، كه مفصّلترين و مبسوطترين بخش كتاب است، بحثهايي در باب «غيبت كبري»، «علامات ظهور» و «بيان خروج» و همچنين افرادي كه در خواب يا بيداري به محضر جان جانان مشرّف شدهاند را در بر دارد و سرانجام بخش ششم كه آخرين بخش كتاب است، در بيان «نوادري از وقايع، حكايات، معجزات، كرامات و رؤياها است كه مؤلّف از آنها اطلاع يافته و مشتمل بر كشف از عالم مثال و بعضي خوابهاي بيداري آفرين و معجزات قاهره و كرامات باهره است.۱۱
مؤلف اين بخش را با ذكر رؤياي صادقهاي از خود و ديگر افراد موثّق و بعضاً از ديگر كتب پيشينيان به پايان برده و دامن دفتر را با آوردن معجزات ديگري از ساير امامان معصوم(ع) برچيده و ميبندد.
دارالسلام از بدو انتشار مورد توجه و اعتماد شيفتگان و شيعيان وليامر(ع) واقع شده و عالمان و محققاني كه در اين حوزه قلم زدهاند به مطالب آن استناد نموده و پارهاي از تشرّفات، مكاشفات و توسّلات مؤلّف و ديگر افرادي كه رؤيا و خاطرة آنان در اين كتاب آمده را در كتابهاي خود آوردهاند كه براي نمونه ميتوان به كتاب عبقري الحسان في احوال مولانا صاحب الزّمان(ع) اثر مرحوم «آيت الله حاج شيخ علي اكبر نهاوندي(ره)» اشاره كرد. در اين كتاب، مرحوم نهاوندي از علامه ميثمي عراقي به عنوان عالم معاصر نام ميبرد و همة رؤياها، تشرفات و توسلات ايشان را در كتاب خود ميآورد.۱۲
«دارالسلام» با همه فضيلتها و مزيتهايي كه دارد، و در اين مجال به اندكي از آن اشاره رفت، به خاطر آنكه متعلق به چند دهة پيش ميباشد، خالي از يك ضعف كلي نيست و آن اينكه شيوة نگارش كتاب، كمي پيچيده و مغلق است و قلم مؤلف، ساده و روان نميباشد. گذشته از آن، بعضي از مسائل نظري كتاب هم منسجم و روشمند نيست و همين نكته از حلاوت و ملاحت كتاب كمي كاسته است. ضمن آنكه عدم ويرايش دقيق كتاب هم، بر پيچيدهگي آن افزوده است. متأسفانه كتاب پُر از غلطهاي چاپي و تايپي است كه توي ذوق خواننده ميزند. كمتر صفحهاي را ميتوان يافت كه خالي از غلط باشد. ناگفته پيداست كه تذكر اين نكته چيزي از ارج و اجر محقق و مصحح و ديگر دست اندركاران كتاب نميكاهد. آنان انشاءالله نزد مولاي خود مأجور و مشكور هستند. محقق محترم، زحمت فراواني در پيدا كردن و نشان دادن منابع و مراجع روايات در پاورقيهاي كتاب كشيده است. اما نوعي شتابزدگي در نشر كتاب نمايان است.
از تورّق و مطالعة كتاب، عشق شورانگيز و علاقة محبت آميز مؤلف به ساحت امام عصر(ع) كاملاً چشمگير است و همين كشش كه از باطن پاك نويسنده بر ميخيزد، خواننده را با خود در اين سفر معنوي و معراج مهدوي همراه ميكند و گرد فراموشي و غبار غفلت ناشي از غيبت آن خورشيد جانها و اميد انسانها را از آئينة دل او زدوده، جوانههاي اميد به آينده را در صحن وسراي جان او مينشاند. خواندن حكايتهاي باريافتگان به كوي دوست، بركات زيادي در بر دارد كه كمترين آن اين است كه امام معصوم ما، از حال شيعيان و دوستدارانش غافل نيست و آنها را فراموش نكرده و نميكند، و سرانگشتان هدايت و ولايت اوست كه در امواج فتنه و فريب به ياري برميخيزد و سختيها و تلخيها را به شيريني مبدل ميكند.
مطالعة داستان به معراج رفتگان و فائزان ديدار دوست به ما يادآوري ميكند كه باب ديدار در عصر غيبت كبري بسته نيست و بهترين دليل و برترين گواه همين تشرّفات و توسّلاتي است كه هر روز و هر لحظه در گوشه و كنار گسترة گيتي، روي ميدهد و تنها اندكي از آن در كتابهايي از اين دست آمده است. سخن را با بيان سه رؤياي شيرين و دلنشين از مرحوم ميثمي عراقي كه حاكي از قوّت ايمان و قدرت ايقان و صفاي روح و خلوص نيِت و پاكي طينت او ميباشد با طلب رحمت و مغفرت براي وي و براي همة كساني كه در اين كتاب نام و يادي از آنان شده، به پايان ميبريم.
رؤياي اول: بيعت با امام عصر(ع)
نويسنده در فصل چهارم كتاب، در بيان نام اشخاصي كه آن بزرگوار را در خواب ديدهاند، آورده است:
ازاين طايفه، مؤلّف اين كتاب است، زيرا تاكنون دو دفعه در خواب، شرفياب حضور آن جناب گشته است: دفعة اول در سال ۱۲۷۳ ق كه اوايل مجاورت و اقامت در نجف اشرف و آن ارض اقدس بود. شبي از شبها در خواب ديدم كه از باب قبلة صحن مطهر داخل دالان شدم و ديدم كه در صحن ازدحام عامي است. از شخصي سبب [آن] را پرسيدم، جواب گفت: مگر نميداني كه حضرت صاحبالامر(ع) ظهور فرموده و اينك در ميان ايستاده و مردم با او بيعت ميكند. چون اين سخن را شنيدم، متحيّر گرديدم كه اگر بروم و بيعت كنم، شايد آن حضرت نباشد و بيعت باطل واقع شود و اگر [نروم] شايد آن حضرت بوده باشد و «بيعت با حق» ترك شود. پس با خود گفتم كه ميروم و با او اظهار بيعت كرده، دست خود را به سويش دراز ميكنم. اگر او امام باشد، ميداند كه من در امامت او شك دارم. پس دست خود را كشيده، بيعت مرا قبول نكند، [در اين هنگام] روشن شود كه او امام است و [من] با او بيعت ميكنم. اما اگر او امام نباشد، ضمير من را نداند و دست دهد [كه در اين حال] دانسته شود كه او امام نباشد، و من با او بيعت نكنم و دست خود را بكشم.
چون اين نيّت را كردم، داخل صحن شده، [مشغول] مشاهدة جمال بي مثال آن حضرت [گرديدم] تا وجازم (=مصّمم) شدم كه وي خود آن حضرت است و از ضمير و نيّت خود غفلت كرده، دست خود را براي بيعت دراز نمودم. چون آن بزرگوار آن [وضعيت] را بديد، دست مبارك خود را كشيد وحقير از ملاحظة اين حالت خجل و پريشان حال گرديدم.
حضرت در اين حال تبسم نموده، فرمودند: «دانسته شد كه من امامم» پس دست مبارك را دراز كرده، اشاره به بيعت نمود. حقير ملتفت ضمير گرديده، مسرور شده، بيعت نمودم... و در اين اثنا از خواب بيدار شدم۱۳.»
رؤياي دوم: من بي تو به بهشت نميروم
دوّمين رؤيا در نجف اشرف بعد از آن كه مدتي در آخر كار خود انديشة بسيار [كردم] حاصل شد، زيرا كه ملاحظة [عاقبت و فرجام] بسياري از سابقين و لاحقين و معاصرين نمينمودم كه در آغاز امر در ذيّ اخيار (= پوشش نيكان) بودند، اما بعد از مدتي از آن [روش] منحرف گرديدند و [سرانجام] با فساد عقيده مردند. اين انديشه به طوري [در من] قوّت گرفت كه باعث تشويش و اضطراب خاطر گرديد، تا آنكه شبي از شبها در خواب ديدم كه آن بزرگوار در «مسجد هندي» تشريف دارند و در اواخر مسجد ايستادهاند و جمعيت، اطراف آن حضرت را احاطه دارند. [در اين ميان] حقير در اوائل مسجد، بين البابين (ميان دودر) ايستادهام به انتظار آنكه در وقت خروج شرفياب شوم.
ناگاه آن بزرگوار با اردة خروج [از مسجد] تشريف آوردند. چون نزديك گرديد حقير خود را بر پاي مبارك آن بزرگوار انداخته، گريان عرض كردم كه: «فدايت شوم عاقبت امر من چگونه خواهد بود؟» چون آن حضرت [اين حالت] را بديد، دست مبارك خود را دراز كرده باعطوفت و مرحمت دست مرا گرفته ، از خاك برداشته با تبسّم و ملايمت فرمودند: «بي تو نميروم» و چنان فهميدم كه مراد آن است كه تا تو با من نباشي داخل بهشت نشوم. چون اين بشارت شنيدم از غايت سرور بيدار شدم و بعد از اين [رؤيا] از آن انديشه، آسوده خاطر شدم.۱۴
مولّف و مشاهدة دجّال
از طرايف وقايع آن كه حقير در سالهاي اشتغال [به درس] شايد در سال ۱۲۵۸ ق در شهر بروجرد در مدرسهاي كه معروف به مدرسة شاهزاده بود، منزل داشتم. اتفاقاً شبي در خواب ديدم كه از ميان در و دالان مدرسه، صدايي مهيب ـ كه بناي مدرسه از اثر اين صدا لرزيد ـ بلند گرديده و جمعي از طلاب مدرسه بر اثر اين صدا از حجرات بيرون دويدند، پس از آن صدايي بلندتر و مهيبتر از صداي اول بر آمد و به طوري كه اكثر طلاب از حجرات خارج، و مترقّب صاحب آن آواز شدند.
ناگاه شخص مهيبي [سوار] بر خر غريبي، داخل صحن مدرسه شد و به آواز بلند متوجه به سوي طلاب گرديده، گفت «ايّها الطّلاب! انا ربّكم الاعلي، فاعبدوني؛ اي طلاب، من پروردگار اعلاي شمايم، مرا بپرستيد.»
بسياري از طلاب چون اين بشنيدند به سجده افتادند و شخصي از طلاّب كه او را ميشناختم، گويا در زمرة ملازمان او بود و ديگران را به اطاعت او تحريض و ترغيب و اجبار ميكرد.
حتي آنكه اشخاصي را كه از حجرات خارج نشده بودند بيرون ميآورد و به سجده و اقرار بندگي آن نابكار وا ميداشت.
تا آنكه [دجال] پرسيد: «ديگر در اين مدرسه كسي نمانده كه اقرار به بيخدايي ما نكرده است؟»
گفتند: «نه، مگر فلان شخص، مرا نام بردند»
اتفاقاً منزل من در اطاقي بود كه كردار و گفتار همه را ميديدم و ميشنيدم، و بر اثر آن آوازها هم از [حجره] بيرون ندويدم. چون سوار (دجال) اين سخن بشنيد، عنان به سوي اطاق حقير گردانيد، لذا از خوف در را پوشيدم و جملهاي از آلات و اسباب در پشت در چيدم. تا آنكه [دجال] سواره آمد، در نزد ايوان اطاق ايستاد، و آن فرد ملازم با جمعي ديگر، خود را به گشودن در واداشتند، حقير چون ديدم كه ناگزير در را شكسته و داخل ميشوند، گفتم : «به كناررويد» من خود در را گشوده و بيرون آمدم. پس [دجال] به من گفت: «آيا اقرار به خدايي من نمينمايي؟» گفتم: «مرا با تو سخن خلوتي است» چون اين سخن را شنيد با دست اشاره به آن جماعتي كه در اطراف او بودند نموده و [آنها] دور گرديدند.
پس من به نزديك او رفته گفتم: «من به تو ايمان نيارم اگر چه كشته شوم، زيرا كه در اخبار از فتنههاي آخرالزمان، خروج شيطان و دجال باشد و از علامات و قراين حال، همانا تو دجّالي، و دانستهايم كه اگر كسي به دست تو كشته شود به نعيم ابدي داخل گردد و اگر به تو ايمان آورد، به دست صاحبالامر(ع) كشته شود و به جهنم داخل گردد».
چون اين بشنيد، انگشت خود را به دندان گزيد، يعني اين سخن را كسي نداند، و با تابعان از مدرسه برفت و حقير از خواب بيدار شدم.۱۵
پينوشتها:
۱. سورة انعام (۶)، آية ۱۲۷.
۲. سوره يس (۱۰)، آية ۲۵.
۳. دائرة العارف تشّيع، ج ۷، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۷.
۴. ميثمي عراقي، محمود، دارالسلام، ص ۱۲ ـ ۱۱.
۵. همان، ص ۵۵۹.
۶. همان، ص ۷۴۲.
۷. همان، ص ۸۳۵.
۸. همان، صص ۸۳۷ ـ ۸۳۶.
۹. همان، ص ۵۱۲.
۱۰. همان، ص ۳۷.
۹. همان، ص ۸۷.
۱۰. همان، ص ۷۳۶.
۱۱. معلم، جواد، بركات حضرت وليعصر، ص ۱۸۰ / ۳۹۳، ۴۶۶ ـ ۴۶۵.
۱۲. براي آگاهي ميتوان به كتاب «بركات ولي عصر(ع)» اثر «سيد جواد معلم» كه تمامي حكايتها و داستانهاي «عبقريّ ا لحسان»را استخراج و منتشر كرده، اشاره نمود.
۱۳. ميثمي عراقي، همان، ص ۵۷۹ ـ ۵۷۸.
۱۴. همان، ص ۵۸۰ ـ ۵۷۹.
کریمی که جهان پاینده دارد تواند حجتی را زنده دارد
دانلود پروژه و کارآموزی و کارافرینی