0

حرف های هنری

 
saeedazimi
saeedazimi
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : تیر 1387 
تعداد پست ها : 688
محل سکونت : ESFAHAN

پاسخ به:تایپو گرافی
دوشنبه 25 خرداد 1388  7:59 AM

هنر و طبيعت

با نگاهي به انديشه و زندگي اوگوست-رودن(۱۹۱۷-۱۸۴۰)

نام سترگ و عظيم اوگوست رودن (Auguste Rodin) ،‌ هنرمند پر شور و خلاق، همواره بر فراز آسمان مجسمه سازي سده ي نوزدهم اروپا، خـــــودنمايــي مي كند. نخستيــن سرويس مفــــرغـــي او «مـرد بيني شكسته»(1 ) به خاطر زمخت، ناتراشيده و به ظاهر ناقص ماندنش از سوي «سالن» رد شد. رودن در سراسر عمر طـولاني اش، با وجـــــود تأثيــر زيــادي كه از دوناتلـو،(2) مجسمــه ساز فــرانسوي عصر گوتيك و ميكل آنژ(3) پذيرفته بود، آثار شاخص خود آفريد. را با ويژگي هاي بياني و سبك شخصي خــاص خود همـراهــي فكري و نظري او با امپــــرسيونيست ها، در مخالفت آشكارش چه با آكادمي و چه با قوانين و ساختارهاي تصنعي و از پيش تعيين شده (براي ساخت و خلق آثار هنري) و همچنين رويكرد واقع گرايانه او به موضوعات، خطوط اصلي فكري وي را تـرسيم مي كند. اثر او با نام « عصر مفرغ»(4) (1876)، چنان زنده به نظر مي آمد و چنان از ميثاق هاي آكادميك دور بود كه رودن به قالب گيري از روي مدل هاي زنده متهم شد. با وجود تأكيد و اهميت ماهيت دوگانه نور به عنوان يكي از عناصر اوليه هنري،‌ كيفيت هاي بياني آثار وي، متمايز از آثار امپرسيونيستي است. برجستگـــي ها و گودي هاي سطوح، نورهاي بي قــرار و لرزان و سايه هايي كه در زوايا و لبه هاي شكست ها بازي مي كنند، تنها ويژگي توصيفي ندارند. آن ها همواره حامل پيام رنج انسان، تحريكات، تمايلات، مهر و يا غضب هستند. حتي هنگامي كه او، بخشي از مجسمه را نيمه تمام رها مي كند، اين ناتمامي، محدوديت ماده را به بيننده (آن گونه كه در آثار نيمه تمام ميكل آنــژ ديده مي شود ) تحميل نمي كند، بلكه اين ناتمام بودگي معنا و مفهومي سمبوليك (رمزين) و ادبي مي يابد .

رودن، باوجود آن كه در سال هاي آغـازين كار، نام و شهــــرتـي نداشت و با مشكلات مالي دست به گريبان بود، شمــاري از آثار بزرگ و مهم خود همچون « يحيـا معمدان» (5) (1878)، «آزاد مردان شهر كاله» (6) (1884-1886)،‌ «متفكر»(7 ) (1886) و «بالزاك»(8)(1890) را آفريد.«دروازه هاي دوزخ»(9) (1917-1980) [كه مجموعه اي بزرگ و در برگيرنده تعداد زيادي مجسمه بود]، در زمان كهنسالي رودن، به موفقيتي شگفت دست يافت و شاهكاري جهاني شناخته شد. وي از سوي خانواده هاي سلطنتي دربارهاي كشورهاي مختلف اروپايي، سفارش هاي گوناگوني دريافـت كرد و در 1903 به عنــوان رئيس جامعــه بين المللــي مجسمه سازان، نقاشان و حكاكان نيز انتخــــاب شد. گروهــي از هم مسلكان و پيروان وي، با تحسين هاي خود وي را به مقام الوهيت نيز رساندند !
گفتـه هاي وي، كلمه به كلمـــه به وسيله شمــار بسياري از زندگي نامه نويسان و مورخان هنر ثبت و ضبط

مي شد. از آن ميان مي توان به جوديت كلادل (Judith Cladel) كه كار خود را از 1902 آغاز كرد، اشاره نمود. اين زمان همان سالي بود كه رودن، مكاتبات و نامه نگاري هاي خودش را با «راينر ماريا ريلكه » (1926-1875) ، شاعر بزرگ آلماني آغاز كرده بود كه بعدها شرحي عميق و هوشمندانه بر آثار وي نگاشت .

رودن به عنوان يكي از هنرمندان رابط ميان هنر واقع گرا( رئاليستي) و امپرسيونيسم، هم چنان حضور مستقل خود را به عنوان هنـــرمندي بي مكتب در تاريخ هنـــــر داراست. به هر روي برخي ويژگي هاي رئاليستي آثار وي در كنار بازي درخشان نور و سايه كه از ويژگـــي هــاي هنر امپــرسيونيستي است، نگاه و رويكرد وي نسبت به طبيعـت را جالب تـوجـــه مي سازد. آن چه كه آن را - رئاليسم امپرسيونيستي - مي نامند، نتيجه چنين روش هنري است. اهميت كار رودن در دگرگون ساختن مجسمه سازي عصر خود، همانند تغييرات بنياديني بود كه امپرسيونيست ها در نقاشي پديد آوردند . مجموعــــه اين عوامل در كنار بررســي ويژگي هــاي سبك شناسانه شخصي هنرمند در برخورد با طبيعت، راز شناسايي هنر رودن خواهد بود. آن چه در پي مي آيد، برگرفته از يادداشت ها و نوشته هاي رودن، در باب طبيعت، هنر و رويكرد هنرمند به طبيعت و اثر هنري است .

براي درك طبيعت، مهــم آن است كه هيــچ گاه خــود را جانشين آن نكنيم. اصـــلاحاتي كه آدمي بر خود تحميل مي كند، همه اشتباهند. ببر، دندان ها و پنجه هايي دارد كه از آن ها به مهارت استفاده مي كند؛ اما آدمي همواره حقيرتر است . انسان با هوش و زيركي، مي كوشد تا به آن ها برسد. حيوانات با همه چيز نسبت و رابطه دارند و از سويي در پي تغيير هيچ چيز نيستند. سگ اربابش را دوست دارد اما به انتقاد از او نمي انديشد. مردي از طبقه

متوسط اهميتي نمي دهد كه دخترش بايد زيبا هم باشد . او در ذهنش ايــده هاي بسياري از روش تربيت و آموزش دارد و زيبايي دختر در برنامه او جايي ندارد. دختر اما نفوذ طبيعت را احساس مي كند، حركاتش فروتنانه و توام با شـــرم مي گردد، چيزي كه انسان كوردل نمي بيند اما هنرمند را به سوي خود جلب مي كند .
هنرمندي كه براي ما از آرمان هايش مي گويد، همان اشتباهي را مرتكب مي شود كه اين مرد طبقه متوسطي مرتكب مي شود. آرمان او غلط و اشتباه است. او به نام اين آرمان،‌ مدعي است كه مدل خود را از راه دستكاري يك موجود زنده پيچيــده و عميق كه به گونه اي قابل تحسين از قوانيني منظم شكل گرفته، اصلاح مي كند. در ميان به اصطلاح اصلاحات كذايي او، وي اثر  كلي را خراب مي كند، او به جاي خلــق يك اثــر هنـــري، يك موزائيك را شكل

مي دهد. در حالي كه مدل او اصلاً نقصي ندارد. اگر ما آن چه را كه نقــص مي ناميم، تصحيح كنيم، به آساني چيزي را جايگزين آن چه طبيعت ارائــه كرده است، مي كنيم. ما موازنه و تعادل و آرامش را بــر هم مي زنيم، بخش اصلاح شده، هميشه آن چيزي است كه براي هارموني و هماهنگي كل، لازم و ضروري ست. در اين جا هيچ گونه ناهم سازي وجود ندارد،‌ بنابر قانوني كه مي گويد: همة قدرت هاي كامل،‌ هماهنگي و هارموني امور متضاد را در خود دارند. اين قانون زندگي است . بنابراين همه چيز خوب است، اما ما اين مطلب را تنها زماني كشف مي كنيم كه فكر ما توانا شود؛ اين هنگامي رخ مي دهد كه فكر، خود را به طور تجزيه ناپذير و پايدار در پيوند با طبيعت قرار دهد و

آن گاه بخشي از يك كل بزرگ و بخشي از نيروهاي واحد و پيچيده مي شود. در غير اين صورت آن فكر، حقير و پست است؛ بخش جداشده اي كه با يك كل، كه از واحدهاي بي شمار و غير قابل شمارشي شكل گرفته است، رقابت، مخالفت و ستيزه مي كند .

بنابراين طبيعت، فقط راهنمايي است كه دنباله¬روي از آن ضروريست . طبيعت الگوي حقيقــــي يك تأثيـــر (امپــرسيون) را در اختيار ما قــرار مي دهد، چرا كه صورت هاي خود را در اختيار ما مي گذارد و اگر ما با صداقت، خلوص، بي ريايي و صميميت از آن تقليد كنيم، او ابزار وحدت بخشيدن به اين صورت ها و بيان آن ها را بر ما آشكار مي سازد .
صداقت و خلوص، با وجدان باطني و از ته دل اين ها پايه هاي اساسي تفكر در كار يك هنرمند هستند، اما هر گاه هنرمند به رواني و تردستي در بيان نائل شود، اغلب به جايگزيني صداقت خود با مهارت عادت مي كند.

حكم فرمايي مهارت، فساد و تباهي هنر است و بر دروغ بنا شده. صداقت و خلوص باوجود نقص هاي بسيار، هنوز بي نقص ترين روش است. روشي كه عقيده دارد هيچ عيبي ندارد، معيوب ترين است . انسان هاي بدوي باوجود جهل و ناديده گرفتن قوانين پرسپكتيو، آثار بزرگ هنري را خلق كردند،‌ زيرا در آفرينش آن ها صداقت داشتند. به نگارگري ايراني و خشوع تحسين برانگيز نگارگر در برابر اشكال گياهان و حيوانات و نيز حالات افرادي كه تصوير كرده، نگاه كنيد. او خود را وادار كرده بود چيزها را همان گونه كه مي بيند تصــوير كند. او چه مشتاقانــه آن چه را كه بــدان عشق مي ورزيد نقاشي كرده است. آيا مي توان گفت كه اين كار و نيز آثار بزرگ انسان هاي بدوي فرانسوي و معماران و مجسمه سازان بزرگ رم بودند، چرا كه قــوانين پــرسپكتيــو را ناديده گرفته اند؟! آيا بارها گفتــه نشــده كه سبــك آنان سبــكي غيــرمتمدنانـه و وحشيانه است؟ برعكس، اين اثر زيبايي هولناكي دارد. اين اثر از بيم و احترام مقدس كساني جان مي گيرد كه از شاهكارهاي طبيعت تاثير پذيرفته بودند. اين بزرگ ترين گواه است بر اين كه اين مردان خود را جزيي از زندگي و جزيي از اسرار آن ساخته بودند .
براي بيان زندگي، ضروري است به بيان آن مشتاق باشيم. هنر مجسمه سازي از وجدان، دقت و اراده تشكيل شده است. اگر من اراده محكمي نمي داشتم،‌ نبايد اثري مي آفريدم. اگر از جست وجو دست مي كشيدم، كتاب طبيعت براي من جز مجموعه اي از حروف بي روح و بي جان نمي بود، يا دست كم معناي خود را از من دريغ مي كرد. حال برعكس، كتاب طبيعت كتابي است كه همواره در حال نو شدن است و من در حالي بدان رجوع مي كنم كه به خوبي مي دانم تنها صفحات مشخصي از آن را بازنموده ام. در هنر تنها اكتفا به برداشت هاي شخصي، فرد را در دريافت و درك واقعي طبيعت ناتوان مي كند. طبيعت سرشار از نيروهاي ناشناخته باقي خواهد ماند .

من بي شك، زماني را به سبب نقايص و كمبودهاي عصر خود از دست داده ام. من بايد بسي بيش از آن چه با آهستگي و اطناب به چنگ آوردم، مي آموختم. اما در عين حال نمي بايد شادي كمتري نسبت به آن چه در آن اوج خسران حس كرده ام، مي چشيدم. و آن شادي براي من همان كار است. و آن دم كه ساعت من فرا رسد، در طبيعت سكني خواهم گزيد، و براي هيچ چيز تأسف و افسوس و حسرت نخواهم داشت .

به آینده امیدوار باش./
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها