0

نهضت عاشورا در مرتبه اول حسني و در مرتبه دوم حسيني است

 
magam4u
magam4u
کاربر طلایی3
تاریخ عضویت : آذر 1388 
تعداد پست ها : 976
محل سکونت : اصفهان

نهضت عاشورا در مرتبه اول حسني و در مرتبه دوم حسيني است
جمعه 27 آذر 1388  4:51 PM

نهضت عاشورا در مرتبه اول حسني و در مرتبه دوم حسيني است

 

يكي از مهم‌ترين و حساس‌ترين بخش‌هاي تاريخ اسلام را مي‌توان ماجراي صلح امام حسن (عليه‌السلام) نام برد. اين واقعه گر چه از سوي دوستان بي‌اطلاع و دشمنان مغرض مورد بي‌توجهي قرار گرفته است لكن خود زمينه‌ساز حركت عظيمي در كربلا در روز عاشورا گرديد. به همين منظور بررسي صلح امام حسن (عليه‌السلام) مقدم بر بررسي قيام امام حسين (عليه‌السلام) ارائه مي‌شود.

صلح امام حسن(ع)

امامت امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) با حكومت معاويه در شام مقارن بود. معاويه فردي زيرك و سياستمدار و ماهر بود كه با نقشه‌ها و سياست‌هاي عوامفريبانه خود سعي مي‌كرد به حاكميت خود رنگ شرعي و اسلامي دهد.

امام حسن مجتبي (عليه‌السلام) در بيان حق و دفاع از حريم اسلام هرگز نرمش نشان نمي‌داد و حتي علناً از اعمال و رفتار معاويه انتقاد مي‌كرد و پرده از كارهايش برمي‌داشت. مناظرات و احتجاج‌هاي مهيج و كوبنده حضرت با معاويه، مزدوران و طرفداران معاويه نظير عمرو عاص، وليد ‌بن عقبه و... شاهد اين معناست.

اما آنچه كه حضرت را به صلح  واداشت، شرايط و اوضاع جامعه اسلامي در آن زمان بود. شرايط بگونه‌اي بود كه صلح بر حضرت تحميل شد يعني اوضاع و شرايط نابسامان وضعي را به وجود آوردكه صلح به عنوان يك مسئله ضروري بر امام تحميل گرديد و حضرت چاره‌اي جز پذيرفتن آن نديد. نه تنها حضرت بلكه هر كسي جاي امام در آن شرايط قرار مي‌گرفت، چاره‌اي جز قبول صلح نمي‌دانست. زيرا اوضاع و شرايط داخلي و خارجي به قدري آشفته بود كه امكان جنگ وجود نداشت.

از نظر سياست خارجي

از منظر سياست خارجي آن روز، جنگ داخلي به سود جامعه مسلمين نبود؛ زيرا امپراتوري روم شرقي كه ضربه‌هاي سختي از اسلام خورده بود همواره منتظر فرصت مناسبي بود تا ضربه مؤثر خود را بر پيكر اسلام وارد سازد.

در اين شرايط اگر به جاي صلح، جنگ ميان امام حسين (عليه‌السلام) و معاويه صورت مي‌پذيرفت. تنها برنده ميدان روم شرقي بود كه از اين اختلاف ميان صفوف مسلمين به سود خويش بهره‌برداري مي‌كرد ولي اين خطر با تدبير و دورانديشي به‌موقع امام برطرف گرديد.

از نظر سياست داخلي:

مسلم است فرماندهي در ميدان نبرد عليه دشمن خويش پيروز مي‌گردد كه از سپاهياني يكدست و يكپارچه برخوردار باشد و نبرد بدون داشتن سپاهي متحد و هماهنگ نتيجه‌اي جز شكست ذلت‌بار نخواهد داشت. از جمله مشكلات داخلي مي‌توان به عوامل زير اشاره كرد:

1- نداشتن روحيه جنگ و جهاد

مسلمين در طي جنگ‌هاي پي‌درپي مانند جمل، صفين، نهروان و... كه در زمان 5 سال خلافت امير مؤمنان صورت پذيرفته بود، خسته شده بودند و يك نوع خستگي از جنگ و علاقه به صلح  ايجاد شده بود. اين جنگ‌ها، جنگ با بيگانگان نبود بلكه در واقع جنگ با اقوام، برادران و آشنايان ديروزي بود كه اينك به جبهه معاويه پناه برده بودند.

و زماني كه امام در مسجد كوفه براي مردم درباره جنگ با معاويه سخن مي‌گفت، واكنشي از سوي مردم در جهت تأييد حرف‌هاي امام ديده نشد و اين سكوت حاكي از خاموش شدن آتش‌ شور و سلحشوري و مجاهدت در آنان بود.

2- نداشتن سپاهي متحد و يكپارچه

عراق در آن زمان يك جامعه ناهماهنگ بود؛ زيرا از قشرها و گروه‌هاي مختلفي تشكيل شده بود كه اين اختلاف عقيده در صفوف امام نيز منعكس شده و به صورت سپاهي ناهماهنگ درآمده بود كه نمي‌شد روي چنين سپاهي براي جنگ در مقابل دشمن اعتماد كرد.

شيخ مفيد سپاه حضرت را به 5 دسته تقسيم كرده است كه برخي نه به خاطر دين، بلكه از روي تعصب براي جنگ حاضر شده بودند.

3- توطئه‌هاي خائنانه معاويه

يكپارچه نبودن سپاه از يك سو و توطئه‌هاي معاويه از سوي ديگر، سبب پاشيده شدن نيروهاي نظامي امام پيش از آغاز جنگ شد. معاويه با پول توانست فرمانده سپاه امام، عبيدالله ‌بن عباسي را خريداري كند و به همراه 8 هزار نفر شبانه به اردوگاه معاويه بپيوندد. همچنين ايجاد اختلاف و شايعه‌سازي در سپاه امام كه به وسيله جاسوسان معاويه سعي در تضعيف روحيه سپاهيان داشتند و از ديگر توطئه‌هايي نظير زخمي شدن امام به دست يكي از خوارج در مسير «ساباط» بود كه بر اثر جراحت و خونريزي شديد به وسيله دوستان خاصش به مدائن منتقل شد. با چنين اوضاع و شرايطي كداميك به مصلحت جامعه مسلمين بود، صلح يا جنگ؟

در اين شرايط معاويه ورقه سفيد امضا شده‌اي را به عنوان صلحنامه براي امام فرستاد و نوشت كه هر چه امام بنويسد مورد قبول وي مي‌باشد. امام هم از اين شرايط بهره‌برداري نمود و موضوعات مهم و حساس را در درجه اول قرار داد.

متن صلحنامه امام حسن (عليه‌السلام):

حسن‌بن علي (عليه‌السلام) حكومت و زمامداري را به معاويه واگذار مي‌كند مشروط بر آنكه معاويه طبق دستور قرآن مجيد و روش پيامبر رفتار كند. بعد از معاويه خلافت از آن حسن ‌بن ‌علي (عليه‌السلام) خواهد بود و اگر براي او حادثه‌اي پيش آيد حسين ‌بن علي (عليه‌السلام) زمام امور مسلمانان را در دست مي‌گيرد. نيز معاويه حق ندارد كسي را به جانشيني خود انتخاب كند. بدعت، ناسزاگويي و اهانت نسبت به امير مؤمنان علي (عليه‌السلام) و سب آن حضرت در خطبه‌ها بايد متوقف گردد و از علي‌ (عليه‌السلام) جز به نيكي ياد نشود.

و نيز معاويه تعهد كند كه تمام مردم، اعم از ساكن شام و عراق و حجاز، از هر نژادي كه باشند از تعقيب و آزار وي در امان باشند و از گذشته آن‌ها صرف نظر كند. علاوه بر آن تمام ياران علي (عليه‌السلام) را در هر جا كه باشند امان دهد و نبايد هيچ‌گونه خطري از ناحيه معاويه متوجه حسن‌بن‌علي (عليه‌السلام) و برادرش حسين‌بن‌علي (عليه‌السلام) و هيچ يك از خاندان پيامبر گردد.

صلح امام حسن (عليه‌السلام) مقدمه قيام عاشورا

مردمي كه به سبب تحمل جنگ‌هاي متعدد از جنگ خسته و بيزار شده بودند و تحت تأثير تبليغات و وعده‌هاي فريبنده عمال معاويه دل به صلح و سازش بسته بودند، لازم بود بيدار شوند و خود متوجه عواقب پذيرفتن صلح بشوند و به اشتباه بزرگ خود پي ببرند. اين بيداري براي جامعه آن روز ميسر نبود مگر آنكه به چشم خود آثار و عواقب شوم و خطرناك اين عمل را مي‌ديدند.

علاوه بر آن لازم بود كه مسلمانان عملاً با چهره اصلي حكومت معاويه آشنا شوند. صلح امام حسن (عليه‌السلام) در واقع شروع مبارزه در سطح ديگري بود. حوادثي كه بعد از انعقاد صلح به وقوع پيوست به ويژه زير پا گذاشتن شرايط صلحنامه توسط معاويه، هويت دستگاه اموي را براي مسلمين مكشوف ساخت. بنابراين دوران صلح امام حسن (عليه‌السلام) دوران آمادگي و تمرين تدريجي امت براي جنگ با حكومت فاسد اموي به شمار مي‌رفت تا روز موعودي كه جامعه اسلامي آمادگي قيام داشته باشد، فرا رسد.

در زمان امام جامعه اسلامي هنوز اسير آمال و آرزوهاي خود بود و بينش آن‌ها هنوز به اينجا نرسيده بود كه بتواند هدف امام را تأمين كنند. صلح امام حسن (عليه‌السلام) فرصتي بود كه مردم بينديشند و به حقايق اوضاع حكومت اموي پي ‌ببرند.

فضاي سياسي دوران معاويه، فضاي صريح و شفافي نبود كه امام بتواند از راه قيام و جنگ به اهداف خود دست يابد و جامعه مسير خويش را بيابد؛ بلكه وي در اين شرايط مي‌بايست مراقب عمل معاويه هم باشد كه در جوامع گوناگون عكس‌العمل مناسبي انجام دهد. آنچه كه به نام «شهادت» شناخته مي‌شود، در آن زمان تأثيري نداشت. در واقع شهادت نيز مانند بسياري از پديده‌ها زمينه‌ مساعدي مي‌خواهد تا بتواند از صورت يك شهادت فردي درآيد و شكل يك پديده اجتماعي مؤثر به خود گيرد.

قرائن تاريخي نشان مي‌دهد كه اگر امام با سپاه سست‌عنصري كه دورش را گرفته بودند، به قيام برمي‌خواست به عنوان يك شهيد قهرمان كشته نمي‌شد، زيرا معاويه او را اسير مي‌نمود و به قصد تلافي، يكي از بزرگان آل‌محمد (صلي‌الله عليه و آله) را اسير مي‌نمود. پس جنگ امام حسن و كشته ‌شدن حضرت به نفع جامعه اسلامي نبود و نيز حتي با شكست امام، معاويه به سرزمين‌هاي ديگر اسلامي چون مكه، مدينه، كوفه و بصره و... مي‌تاخت و بدين‌گونه تعداد كشته‌شدگان برخلاف واقعه عاشورا، محدود نمي‌ماند.

به همين دلايل بود كه حسين‌بن‌علي (عليه‌السلام) پس از شهادت برادر بزرگوار خود، در مدت 10 سال آخر حكومت معاويه يعني تقريباً از سال 50 تا 60 هجري قيام نكرد. بلكه در انتظار فرصت مناسبي بود كه بتواند با قيام خويش چهره اصلي بني‌اميه را بيش‌ از پيش روشن سازد.

مهم‌ترين هدف امام حسن (عليه‌السلام) پرده برداشتن از چهره فريبكارانه‌ امويان بود و اين هدف با صلح امكان‌پذير بود. از بركت تدبير امام حسن در قبول صلح بود كه برادرش سيدالشهدا آن انقلاب بزرگ را به وجود آورد.

اين دو برادر هر دو يك رسالت داشتند كه وظيفه و كار هر يك در اوضاع و احوال خاص خود هم از نظر ايفاي رسالت و تحمل مشكلات و هم از نظر فداكاري و از خودگذشتگي معادل و موزون هم است. چيزي كه هست امام حسن (عليه‌السلام) جان خود را در جهاد خاموش و آرام فدا كرد و چون وقت شكستن سكوت فرار رسيد، نهضت كربلا واقع شد، شهادتي كه پيش از اينكه حسيني باشد، حسني بوده است.

اينجاست كه روشن مي‌شود نهضت عاشورا در مرتبه اول حسني و در مرتبه دوم حسيني است. زيرا اين امام حسن عليه‌السلام بود كه در واقع شالوده‌ نهضت عاشورا را ريخت و آن را به ثمر رسانيد.

گويي امام حسن و امام حسين (عليهماالسلام) به منظور بيداري عمومي و افشاي هويت امويان، بر اساس يك برنامه متفقاً تصميم گرفته بودند كه هر يك نقشي را ايفا كنند. منتها مي‌بايست نقش امام حسن (عليه‌السلام) نقش صبر و پايداري حكيمانه و نقش امام حسين (عليه‌السلام) نقش انقلاب و قيام باشد تا از اين دو نقش، يك تاكتيك كامل در راه هدف واحدي به وجود آيد.

با توجه به اين حقايق مي‌توان گفت كه اگر حسين‌بن‌علي (عليه‌السلام) در شرايط تاريخي برادر گرامي خود امام حسن (عليه‌السلام) قرار مي‌گرفت همان كاري را مي‌كرد كه امام حسن (عليه‌السلام) كرد و اگر امام حسن(عليه‌السلام) در زمان حسين‌بن‌علي (عليه‌السلام) بود برنامه‌ او را در پيش مي‌گرفت. زيرا هر امام با توجه به اوضاع و شرايط خاص خود، رسالت تاريخي‌اش را انجام مي‌دهد.

نهضت امام حسين (عليه‌السلام)

با توجه به مطالب فوق صلح امام حسن (عليه‌السلام) يك امر تحميل شده به حضرت بود و آن هم با توجه به شرايط جامعه مسلمين بهترين شيوه در برخورد با دشمن خودي است. دشمني كه به ظاهر رنگ ديني و اسلامي دارد ولي در باطن از هيچ توطئه و نقشه‌اي براي براندازي اسلام كوتاهي نمي‌ورزد.

تجاوز مكرر معاويه به حقوق مسلمانان، حملات پي‌درپي نظاميان خشن و ستم‌پيشگي معاويه بر مناطق اسلامي، كشتن و آزار مردم بي‌گناه، نقض پيمان صلح و بيعت گرفتن براي وليعهدي يزيد و در آخر مسموم نمودن امام مسائلي بود كه وجهه حكومت بني‌اميه را بيش از پيش مخدوش ساخته بود. اين حوادث موجب همبستگي و ايجاد هر چه بيشتر صفوف شيعيان شد و به تدريج زمينه‌ نهضت قيام حسيني را فراهم ساخت.

مخصوصاً در 10 سال آخر حكومت معاويه، كار شيعيان بالا گرفت و دعوت آن‌ها در شرق كشور اسلامي و جنوب مناطق عربي انتشار يافت، به طوري كه هنگام مرگ معاويه عده بسياري از مردم مخصوصاً اهل عراق، لعن معاويه و محبت اهل‌بيت را جزو وظيفه ديني خود مي‌دانستند.

بعد از شهادت امام حسن (عليه‌السلام)، امام حسين(عليه‌السلام) در زمان معاويه قيام نكرد، زيرا با ظاهر فريبنده معاويه اين امكان وجود داشت كه شهادت امام حسين (عليه‌السلام) بازتاب خوبي در جامعه نداشته باشد و آن تأثيري كه بايد شهادت او در نفوس مردم به جا بگذارد، تحقق نيابد.

اگر حسين‌بن‌علي (عليه‌السلام) در زمان معاويه قيام مي‌كرد، معاويه مي‌توانست از پيمان صلحي كه با امام حسن (عليه‌السلام) بسته و مورد تأييد حسين‌بن‌علي (عليه‌السلام) نيز قرار داشت، به منظور متهم ساختن حسين‌بن‌علي (عليه‌السلام) بهره‌برداري كند، زيرا همه مردم مي‌دانستند كه امام حسن و امام حسين متعهد شده‌اند تا زماني كه معاويه زنده است سكوت كرده و به حكومت او گردن نهند، حال اگر امام حسين (عليه‌السلام) بر ضد معاويه قيام مي‌كرد، امكان داشت معاويه او را شخصي فرصت‌طلب و پيمان‌شكن قلمداد كند.

بنابراين اگر امام حسين (عليه‌السلام) در زمان معاويه قيامي مسلحانه به راه مي‌انداخت، وي را به راحتي به عنوان يك اخلال‌گر و شورش‌گر در جامعه اسلامي معرفي مي‌كردند كه براي رسيدن به قدرت و حكومت قيام كرده است.

امام در طي اين 10 سال امامت خويش، در برابر بدعت‌ها و بيدادگري‌هاي بي‌شمار معاويه سكوت نكردم در اين مدت نامه‌هاي متعددي بين امام حسين (عليه‌السلام) و معاويه درباره مسائل سياسي رد و بدل شده است كه نشانه موضعگيري سخت و انقلابي امام حسين (عليه‌السلام) در برابر معاويه است.

امام به دنبال هر خيانت و اقدام ضد اسلامي معاويه او را به شدت مورد انتقاد و اعتراض قرار مي‌داد كه از مهمترين آن‌ها، موضوع وليعهدي يزيد بود.

يك يا دو سال پيش از مرگ معاويه كه فشار و آزار نسبت به شيعيان از طرف حكومت‌ وي به اوج شدت رسيده بود، امام حسين (عليه‌السلام) به حج مشرف شد و در جمعي بالغ بر هفتصد نفر از تابعين و دويست نفر از صحابه به سخنراني پرداخت و پرده از برخي كارهاي معاويه برداشت.

بعد از مرگ معاويه، يزيد كه روي كار آمد حضرت قيام نمودند و با حركت عظيم خويش در طول تاريخ درس بزرگي به بشريت دادند و براي هميشه چهره واقعي امويان را چنان آشكار ساختند كه تحت هيچ عنوان دلبستگي ديني نمي‌توانست پنهان بماند.

منابع:

1- پيشوايي، مهدي، سيره پيشوايان

2- شهيدي، دكتر سيد جعفر، تاريخ تحليلي اسلام

3- زندگي‌نامه امام حسن مجتبي عليه‌السلام

 

از شما دوستانِ عزیزم در راسخون استدعا دارم ، این اشعار رو بخونید و پخش کنید ، ان شاءالله در ثوابش شریک باشید

 

روزهٔ کودکانه . نماز کودکانه . قرآنِ کودکانه
 

وبلاگ مجموعه اشعار بنده حقیر :

http://delsoroodeha.rasekhoonblog.com

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها