پاسخ به:فرقه کرامیه
چهارشنبه 19 فروردین 1388 1:29 PM
ابن كرام ظاهرا هم صوفى بود و هم متكلم، وى در نوشتههايش در اصطلاحات فنى تصوف و كلام تجديد نظر كرد او از يثحكمت الهى ميان مكتب سنت گراى كه بكلى مخالف كلام خرد گراى بود و «معتزله» كه كاملا از برداشتخرد گرايانه حمايت مىكردند، قرار گفت و نفوذ او بيش از همه در مذاهب «ماتريدى مشاهده مىشود. عقايد «كراميه» را عبد القاهر بغدادى به نحو مستوفى در كتاب «الفرق بين الفرق» آورده كه ملخص آن اين است: ابن كرام پيروانش را به جسمانى دانستن پروردگار خويش مىخواند و مىپنداشت كه او جسم است و از زير و از آنسوى به عرش بر مىخورد حد و نهايت دارد و اين مانند گفتار «ثنويه» كه گفتند پروردگارشان نورى است از آن سو كه بتاريكى پيوندد متناهى مىباشد اگرچه از پنجسوى ديگر بىكران و متناهى است.
ابن كرام در برخى از كتابهاى خويش پروردگارش را مانند نصارى جوهر دانست و در خطبه كتاب خود كه معروف به كتاب «عذاب القبر» است گويد: خداى تعالى ذاتى يكتا و گوهرى يگانه است و نيز گويد: خداى تعالى مماس يعنى چسبيده بر تختخويش است و عرش جايگاه وى مىباشد، زيرا در قرآن آمده:
«الرحمن على العرش استوى» طه/5.