پاسخ به:بیوگرافی مجتبی مینوی
سه شنبه 24 آذر 1388 9:37 AM
«وقتی که مجتبی در مجلس به عنوان تند نویس کار میکرد، عدل الملک دادگر رئیس مجلس بود.مجتبیصبح که از خانه بیرون میرفت، به سید علی عطار، به مشهدی حسینعلی بقال، به سپور محله و به رهگذری کهمیشناخت سلام میکرد.اما وقتی وارد مجلس میشد،اگر دادگر را از دور میدید، راهش را کج میکرد و از طرف دیگرمیرفت تابا او مصادف نشود و به او سلام نکند».
این یکی از صفات بارز مینوی در همهی دوران حیات بود: متواضع نسبت به زیردستان و مغرور در متقابل قدرتهایحاکم.
مطلب دیگری که در این زمینه به یاد آوردم و خود شاهد آن بودهام، مربوط به آخرین سالهای عمر مینوی بود:سال1345 بود.برادرم آپارتمان کوچکی در مجتمع دریا کنار خریده بود و تعطیلات آخر هفته را، به اتفاق همسر و دخترکوچکش به آنجا میرفت. در آن زمان شاه برای جلب محبوبیت قرار گذاشته بود که هفتهای یک بار، روزچهارشنبه،چند تن از فضلا را برای شام به کاخ نیاوران دعوت کند.یک روز از دربار به او تلفن میکنند، مینوی دریاکناررفته بود، تلفن مادر زنش را میگیرند، به او تلفن میکنند که اعلیحضرت همایونی استاد مینوی را برای چهارشنبه شبدعوت کردهاند، فوراً به ایشان اطلاع دهید.او تلفن مجتمع دریا کنار را میدهد، تلفن میکنند،مینوی و همسرش برایقدم زدن رفته بودند بیرون .برای او پیغام میگذارند که هر چه زودتر به تهران برگردد و در ضیافت دربار شرکتکند.مینوی با اینکه قرار بود صبح شنبه به تهران برگردد، پس از شنیدن پیام از آمدن منصرف شد و تا آخر هفته بعد دردریاکنار ماند تا در ضیافت شاه شرکت نکند.
برای او پیغام میگذارند که هر چه زودتر به تهران برگردد و در ضیافت دربار شرکتکند.مینوی با اینکه قرار بود صبح شنبه به تهران برگردد، پس از شنیدن پیام از آمدن منصرف شد و تا آخر هفته بعد دردریاکنار ماند تا در ضیافت شاه شرکت نکند.
دربارهی خدمات علمی و فرهنگی مینوی و دیگران گفته و نوشتهاند.آنچه من کوشش دارم در این مختصر بگنجانم،مربوط به زندگی خصوصی و اجتماعی مینوی است.
در سال 1307 که وزارت فرهنگ تصمیم به اعزام عدهای دانشجو به اروپا گرفت، قرار شد دفتر سرپرستی محصلین درسفارت ایران در پاریس تشکیل شود.مرحوم اسمعیل مرآت به سمت سرپرست دانشجویان انتخاب شد، و مینوی کهدر این زمان بیش از بیست و پنج سال نداشت، به سمت معاونت او منصوب شد.در این سفر بود که مینوی با علامهقزوینی محشور و مأنوس شد و روش نقد تحقیقی را در مکتب او آموخت.در حالی که اقامت مینوی در پاریس بیش ازچند ماهی بپایید، و گویا به علت اختلافی که او با مرحوم مرآت پیدا کرد، از وزارت معارف تقاضای تغییر محلمأموریت کرد، و وزارت معارف او را به عنوان سرپرست دانشجویان به لندن فرستاد.
این اولین سفر مینوی با اروپا سه سال و اندی طول کشید، و او توانست علاوه بر دیگر فعالیتها زبانهای فرانسه وانگلیسی خود را تکمیل کند و با مستشرقین بنام اروپایی آشنا شود.
مینوی پس از بازگشت به ایران چهار سال مداوم در ایران ماند، و در این مدت، نوشتن، ترجمه، تصحیح و چاپچندین کتاب را به تنهایی یا با همکاری دانشمندانی چون مرحوم ذکاءالملک فروغی، تقی زاده، عبدالرحیم خلخالی...به انجام رساند.در سال 1313 کتاب «وضع ملت، دولت و دربار ایران در دوره ساسانی »نوشته پروفسور آرتور کریستینسن دانمارکی را ترجمه کرد و به چاپ رساند، و چند روز پس از انتشار آن، برای سفری نه ماهه،به منظور پژوهشهایفرهنگی عازم انگلیس شد، عزیمت مینوی به حسودان و بدسگالان که نمیتوانستند شاهد موفقیتهای چشم گیرجوانی سی و یکی دو ساله باشند، فرصت داد که از او نزد رضا شاه سعایت کنند.بهانه این بود:
"در جایی از کتابکریستین سن ذکر شده بود که پارتها قومی چادر نشین بودند که از راهزنی زندگی میکردند، و بعدها با جنگ و ستیزحکومت را به ستیز گرفتند و به سلطنت رسیدند.در جای دیگر همین کتاب ریشه کلمه پهلو، و صفت پهلوی را که برایبیان زبان فارسی پیش از اسلام به کار میرفت، به این ترتیب نشان داده بود:«پارت، پرثو،پرتو،پهلو، پهلوی.» "
به رضا شاه گفتند که منظور مینوی از بیان این مطلب اهانت به شخص اوست که نام خانوادگی پهلوی را انتخاب کردهاست، یعنی منظور مینوی این است که رضا شاه از راه راهزنی به حکومت و سلطنت رسیده است،و قبولاندن اینمطلب به دیکتاتور کم سواد، کار مشکلی نبود.از دربار به شهربانی دستور داده شد که کلیه کتابهای چاپ شده را جمعآوری و در شهربانی توقیف کند.دستور اجرا شد، حتی مأموران به کتابخانه شخصی مینوی واقع در خانه پدری اویورش بردند و چند جلدی را هم که آنجا بود با خود بردند.گویا فقط سیزده جلد از کتابها را که به افراد ناشناس فروختهشده بود به دست نیاوردند.کتابها در شهربانی ماند تا بعد از شهریور 1320 که از توقیف خارج شد و در معرض فروشقرار گرفت، اما فتنهای که دشمنان به پا کردند سبب شد که سفر نه ماههی مینوی تبدیل به سفری پانزده ساله شود.
مینوی در انگلیس ماندگار شد، و چون به دستور حکومت وقت حقوق او هم از جانب وزارت معارف قطع شده بود،برای امرار معاش به مشاغل مختلف پرداخت، از جمله:
فهرست نویسی برای کتابخانه چستربیتی، تدریس زبان فارسیدر دانشگاه اکسفورد، و اجرای برنامههای ادبی و فرهنگی در رادیو بی بی سی کتاب پانزده گفتار که از آثار ارزندهیمینوی است، یادگار این برنامه هاست.
درسال 1328 مینوی از سوی دانشگاه تهران به کار دعوت شد و با سمت استادی تاریخ ایران بعد از اسلام دردانشکدههای ادبیات و الهیات به ایران بازگشت.در زمان حکومت مصدق رئیس تعلیمات عالیه بود، و بعد از آن مدتهفت سال رایزن فرهنگی ایران در ترکیه بود و در ضمن از کتب خطی فارسی در کتابخانههای ترکیه، کویا بیش از هزارمیکرو فیلم برای دانشگاه تهران تهیه کرد که هم اکنون در کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران نگهداری میشود.
آخرین شغل فرهنگی مینوی سرپرستی بنیاد شاهنامه بود.مینوی در این سمت با دقتی شگفتانگیز کوشید تاشاهنامهای تهیه کند که هر قدر ممکن است به گفتهی فردوسی نزدیکتر باشد.چند سال پیش از تأسیس بنیاد شاهنامه،در کنگره ی فردوسی توس مینوی در سخنرنی اش گفته بود:
«شاهنامه که اکنون در دست ماست ...فرزند خلف فردوسی نیست...»
این گفته استاد سر و صدای بسیار از مخالف و موافق برانگیخت، و بعضی جوانان کم مایه کوشیدند تا با حملههایروزنامهای به مینوی، نام خود را سر زبانها بیندازند.«مه فشاند نور و...»
پس از چند سال این امکان برای مینوی فراهم امده بود که فرزند خلف فردوسی را به مردم بشناساند، و او تمام کوششخود را در این راه به کار برد.دریغا که اجل مهلتش نداد تا کارش را به پایان رساند.
در تابستان سال 1335 کمی پیش از انکه بخاطر شکستگی دنده، در اثر زمین خوردن، در بیمارستان بستری شود به منگفت:
«وقتی کار شاهنامه به پایان برسد، قصد دارم دست به تصحیح و چاپ مثنوی مولانا بزنم»
پرسیدم شاهنامه چند سال دیگر کار دارد؟جواب داد: حداقل پنج سال. و پرسیدم: مثنوی؟گفت دست کم هشت سال
و مینوی در ششم بهمن ماه همان سال چشم از جهان فرو بست .
یادش پایدار و روانش شاد باد.