0

بیوگرافی مجتبی مینوی

 
pasargad54
pasargad54
کاربر نقره ای
تاریخ عضویت : آبان 1388 
تعداد پست ها : 2135
محل سکونت : اصفهان

بیوگرافی مجتبی مینوی
سه شنبه 24 آذر 1388  9:36 AM

 مینوی

7 بهمن ماه سالگرد فوت این نویسنده و محقق بزرگ ایرانی است. زندگینامه ی او را به قلم خواهرش می خوانید:
مجتبی مینوی در نوزدهم بهمن ماه 1282 شمسی، در خانواده‏ای پشت در پشت روحانی و از پدر و مادری جوان که‏دختر عمو و پسر عمو بودند، و در این زمان عاشقانه به هم مهر می‏ورزیدند متولد شد. هنگامی که مجتبی نزدیک به‏سه سال داشت و برادر دیگرش احمد تازه به دنیا آمده بود، پدر طبق سنت خانوادگی، تصمیم گرفت برای تحصیل‏علوم دینی در محضر شیخ محمد تقی شیرازی، مرجع تقلید بزرگ آن زمان عازم عراق عرب شود.مادر که تازه ازبیماری حصبه نجات یافته بود ناچار در تهران ماند تا دوران نقاهت را بگذراند و سه ماه بعد از پدر، همراه دو کودک‏خردسالش عازم عراق شد. سفر با کاروان و کجاوه در ماهی به طول انجامید و اقامت خانواده در سامره و نجف نزدیک به پنج سال ادامه یافت . مجتبی که از هوشی سرشار برخوردار بود، در چهار سالگی به اصرار خودش به مکتب رفت و به زودی از همه‏همدرسان بزرگتر از خود پیشی گرفت.هنوز سال به پایان نرسیده بود که قرآن را ختم کرد و سال بعد به مدرسه رفت.هنگامی که همراه پدر و مادر و دو برادر کوچکترش احمد و کاظم( که در سامره متولد شده بود) به ایران بازگشت، بااینکه هنوز هشت سال تمام نداشت، قرآن را از حفظ بود و خواندن و نوشتن فارسی و عربی را به خوبی می‏دانست.

 

تحصیلات ابتدایی را در تهران ادامه داد و دوره‏ی متوسطه را در دارالفنون و دوره‏ی عالی را در دارلمعلمین مرکزی به‏پایان رساند.در اینجا نکته‏ای را که بارها از مادرمان شنیده‏ام و مربوط به همین دوران زندگی از برادرم است نقل قول‏می‏کنم :

«دارالفنون از خانه دور بود و آن زمان وسیله نقلیه عمومی وجود نداشت تا مجتبی بتواند برای ناهار به خانه بیاید ودوباره به مدرسه برگردد.پدر روزی یک قران (یک ریال فعلی )برای پول ناهار به او می‏داد.مجتبی هر روز یک نان‏خانگی با خود به مدرسه می‏برد، ظهر آن را با ترتیزک‏هایی که از باغچه مدرسه می‏چید، به عنوان ناهار می‏خورد، پول‏غذایش را جمع می‏کرد و با آن کتابهایی را که مورد علاقه‏اش بود و به پول آن زمان گران بود می‏خرید.»
شاید اغراق نباشد اگر بگویم که هسته اصلی کتابخانه با ارزش مینوی را که آخرین هدیه او به ملت ایران بود،همین‏کتابها تشکیل داده است . [ کتابخانه ای با 25 هزار جلد کتاب نفیس]

 مینوی

گفتم که پدر برای تحصیل علوم دینی به عتبات رفته بود، و پس از پنج سال تحصیل در محضر میرزا محمد تقی‏شیرازی با اجازه‏ی اجتهاد از میرزا به ایران بازگشته بود.اما مدت اقامت او در عتبات مصادف بود با وقایع مشروطه وخصوصاً دار زدن شیخ فضل الله نوری به دست مشروطه خواهان. پدر که دیگر امرار معاش از راه روحانیت را صلاح‏کار خود نمی‏دانست در صدد به دست آوردن شغلی دیگر برآمد و پس از چندی به سمت کارمند در عدلیه(دادگستری )مشغول به کار شد.

هنگامی که مجتبی شانزده سال داشت، پدر به سمت رئیس عدلیه رشت منصوب و عازم آن شهر شد.در ضمن چون به‏علت تولد چند فرزند دیگر، حقوق پدر کفاف خرج خانواده را نمی‏کرد، برای مجتبی هم، با اینکه هنوز به سن‏استخدام نرسیده بود، شغل محرری (منشی گری) عدلیه را دست و پا کرد تا کمکی به خرج خانه باشد.

هنوز چند ماهی از عزیمت خانواده به رشت نگذشته بود که وقایع حمله بلوشیک‏ها به گیلان و جریان میرزا کوچک‏خان جنگلی پیش آمد.پسر جوان مجذوب تبلیغات کمونیستی شد و در سلک جوانان کمونیست ثبت نام کرد.قوای‏دولتی وارد رشت شد و زد و خورد شدید میان دو گروه در گرفت.مجتبی در بحبوحه این درگیری‏ها همراه دیگر جوانان‏به باکو رفت و گویا این سفر بالنین هم دیدار کرد.مجتبی پس از چند ماه اقامت در باکو، از اختلافی که میان گفتار و کردارکمونیست‏ها دید سر خورد و به رشت بازگشت، و تمام عمر از سیاست کناره گرفت.

همه شایعه کمونیست بودن مینوی، که بعدها کسانی از آن استفاده کردند، و عده‏ای دیگر آن را به عنوان حربه‏ای علیه‏او به کار بردند، مربوط به همین دوران شانزده - هفده سالگی اوست .مینوی در سنین بزرگی در هیچ حزب و دسته‏سیاسی وارد نشد، و تمام همّ خود را صرف علم و عرهنگ کرد.آزاد زیست و آزاد از دنیا رفت:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است‏

در مقدمه یکی از کتابها می‏نویسد:

«اگر به اندازه‏ی بال پشه‏ای به پیشرفت فرهنگ سرزمینم کمک کرده باشم، عمرم‏بیهوده نبوده است.»
پس از چند سال که خانواده به تهران بازگشت، پدر که مجذوب حکومت مشروطه شده بود، از عدلیه به مجلس‏شورای ملی منتقل شد و ریاست اداره‏ی تندنویسی را به عهده گرفت. مجتبی هم برای کمک به خرج خانواده به عنوان‏تندنویس به استخدام مجلس شورا در آمد، و این در حالی بود که یک دم از خواندن و یاد گرفتن غافل نبود.به آموختن‏زبانهای فرانسه و انگلیسی پرداخت، زبان پهلوی را در محضر پروفسور هرتسفلد آلمانی فرا گرفت، در تاریخ و فرهنگ‏ایران به تحقیق پرداخت.عاشقی بود که عشقش ایران بود، و فرهنگ وتمدن ایران.

عاشقی بود که عشقش ایران بود، و فرهنگ وتمدن ایران.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها