0

پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان
جمعه 29 بهمن 1389  12:47 PM

پرسش :

در مورد مدرنيته و مكاتب مولود آن و افول و توّلد آن و نيز چند منبع مفيد و موجود در بازار را نام ببريد؟

پاسخ :


واژة مدرنيته «modernity»، (تجدد) به تمدن جديدي اشاره مي‌كند كه در اروپا و آمريكاي شمالي در خلال چند قرن اخير پايه‌ريزي شد و ظهور كامل آن در اوايل قرن 20 مشهود شد. به اين لحاظ «مدرنيته» بدين معناست كه اين تمّدن به معناي تمام و كمال كلمه «مدرن» (نوين و متجدد) و در تاريخ بشري منحصر به فرد است، علت منحصر به فرد بودن اين تمدن تا حدي مورد وفاق است؛ همه اذعان دارند كه اروپا و امريكاي شمالي شيوة جديد و نيرومندي را درمطالعه طبيعت و در صنايع ماشين سازي و شيوه‌هاي توليد صنعتي پايه‌گذاري كرد كه منجر به پيشرفت بي‌سابقه ملاك‌هاي زندگي مادّي بشر گشت.
در زمينة تعريف مدرنيته آراء و نظريات متعددي وجود دارد. آنتوني گيدنز در تعريف مدرنيته مي‌گويد: «مدرنيته به شيوة زندگي اجتماعي و تشكيلات و سازمانهاي اجتماعي اشاره دارد كه از حوالي قرن هفدهم به اين طرف در اروپا ظاهر شد و به تدريج دامنة تاثير و نفوذ آن كم و بيش در ساير نقاط جهان نيز بسط يافت.»[1] بنابراين بطور خلاصه مدرنيته يعني شيوة زندگي جديد و امروزي يكي از نويسندگان مي‌گويد: «تجدد گرايي را مي‌توان يك تغيير اجتماعي بسيار نافذ و پردامنه دانست كه برساختارهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي، اداري و ديني جامعه اثر مي‌گذارد و به نظر مي‌رسد كه در روند خود با (تغييرات) جوامع غربي پس ازانقلاب صنعتي و نيز دوران پس از آن (1780 ـ 1830) و انقلاب فرانسه مشابهت دارد.‌»[2]
خلاصه آن‌كه در اكثر تعاريف، همچنان كه در تعريف گيدنز ديديم مدرنيته را براي بيان يك دوران و يك پديدة زمانمند و مكانمند استفاده مي‌كنند؛ نه يك رويكرد فلسفي، از همين‌رو معمولاً گفته مي‌شود عصر يا دورة مدرنيته[3] به اين ترتيب اين دورة تارخي قطعاً قلمرو و محدوده و نيز تولد و آغاز و چه بسا زوال و مرگ خواهد داشت در مورد آغاز اين دوره از نظر زمان، آراء گوناگوني وجود دارد. گيدنز شروع آن را از قرن 17، و بيشتر پژوهشگران ازقرن 18، همزمان با دورة روشنگري مي‌دانند، كساني نيز آغاز تدريجي اين دوره را از اواخر قرن 15 مقارن با دورة رنسانس دانسته‌اند.[4] و تأثيرات عميق و شگرف تحولات اين دوره را در پيدايش عصر رنسانس دخيل مي‎دانند.
غلبة عقل‎گرايي و يا روشن‎فكري و روي‎گرداني از دين، منطق و فلسفة كلاسيك و نيز ميل به كشف و اكتشاف علمي و احساس تهي‎دستي و بي‎مايگي علمي اروپا در قرن پانزدهم، اصلاحات ديني پروتستانتي در قرن شانزدهم و انقلاب علمي ـ صنعتي قرن هفدهم، از عمده عواملي هستند كه تأثير عميقي در انديشة نوگرايي غربي برجا گذاشتند. به هر حال، مدرنيسم حاصل و برآيند اتصال و توالي حلقات زنجيره‎اي از انديشه‎هاي نوين است كه يكي پس از ديگري به ظهور پيوست.
دامنه و سيطرة مدرنيته در جوامع غربي بر ساحتهاي وسيع و متكثّري مثل: فلسفه، معرفت شناسي، جامعه شناسي، روان شناسي، دين، اخلاق، سياست، هنر، ادبيات، و... گسترانده شده؛ و لذا باعث بوجود آمدن مكاتب مختلفي گشته است كه به برخي از اين مكاتب اشاره‌اي اجمالي مي‌شود:
1. علم‌گرايي: علم‌گرايي يا علم‌زدگي كه به‌‌عنوان يك رويكرد به حساب مي‌آيد و از دل آن مكتبي به نام (پوزيتويسم) متولد شده بر اين باور است كه از لحاظ معرفت شناختي يگانه راه وصول به معرفت حقيقي مشاهده، آزمايش و تجربة حسّي ظاهري است.
2. عقل‌گرايي يا استدلال‌گرايي (راسيوناليسم): فقط به عقل ابزاري: جزئي و استدلال‌گر قائل است كه يگانه شان او استدلال بر وفق قواعد منطق صوري استالين عقل تنها هنرش آن است كه گزاره‌هايي را كه حاصل مشاهده، آزمايش و تجربه حسّي ظاهري‌اند در قالب استدلالهاي منطقي بريزد و نتايج جديدي ارائه كند.
3. مادّي‌گرايي: مادّي‌گرايي يا ماترياليسم: بدين معنا كه از لحاظ وجود شناختي به عوالمي غير از عالم ماده و ماديات قائل نيست، اين موضع وجود شناختي البته نتيجه‌ گريزناپذير دو ويژگي قبلي است؛ چون اگر بنابراين باشد كه فقط از راه مشاهده، آزمايش و تجربة حس ظاهري بتوان به معرفت حقيقي دست يافت و عقل نيز كاري جز سر و سامان دادن به مواد خامي كه از آن راه به‌دست آمده است نداشته باشد طبعاً به تدريج آنچه قابل مشاهده، آزمايش و تجربه است با «واقعي» و «موجود» يكسان و معادل گرفته مي‌شود و لازمه اين معادله هم چيزي نيست جز اين عقيده كه آنچه قابل مشاهده، آزمايش و تجربه نيست موجود نيست.
4. انسان‌گرايي (اومانيسم): تفكر تجدّد گرايانه به مركزيت و محوريت انسان معتقد است يعني خدمت به انسان، نخستين و يگانه هدف آن است و به عبارت ديگر انسانيت را در جايگاهي مي‌نشاند كه گويي همه چيز و همه كار بايد در خدمت آن باشد، و اين جايگاهي است كه به نظر سنّت‌گرايان اختصاص به خدا دارد.
5. فرد‌گرايي: فرد‌گرايي يا اصالت فرد يعني اعتقاد به تقدّم فرد بر جامعه، يعني همه همّ و غمش حفظ حقوق، تضمين استقلال و افزايش رشد فرد انساني است.[5] و بسياري از مكاتب ديگر مانند سكولاريسم، ليبراليسم، و.... كه در ناخودآگاه انسان و تمدن متجدد صورت‌بندي شده است؛ و به شكل يك «ايسم»، «مكتب»، اصل و آموزه در آمده است. البته همه اين مكاتب جاي نقد و بررسي دارد و حتي غربيان نيز به انتقاد و بررسي آن‌ها پرداختند ولي به خاطر ضيق مقال به همين مقدرا اكتفا مي‌شود.
امّا در مورد افول و پايان عمر مدرنيته، كساني دورة مدرنيته را در حال سپري شدن و كهولت مي‌دانند، و خبر از شروع يك صورت‌بندي اجتماعي ـ فرهنگي جديد به نام دورة پست مدرن مي‌دهند و كساني نيز پست مدرن را فاز تكميلي مدرنيته و فرزند طبيعي آن به حساب مي‌آورند.[6]
منابع مفيد:
1. حسينعلي نوذري، مدرنيته و مدرنيسم (مجموعه مقالات) تهران، نقش جهان، 1378.
2. سيد احمد رهنمايي، غرب شناسي، چاپ اوّل، انتشارات موسسه آموزشي پژوهشي امام (ره)، 1379، صص 152 ـ 99.
3. آنتوني گيدنز، پيامدهاي مدرنيت، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، مركز، 1377.
[1] . آنتوني گيدنز، پيامدهاي مدرنيت، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، مركز، 1377، ص 4.
[2] . الئونورا باربيري، مقاله تجدد و تجددگرايي، لوازم جامعه شناسانه آن براي دين، ترجمة امير اكرمي، نقد و نظر سال 5، ش 1 و 2، زمستان و بهار 8 ـ 1377، (ص) 81 ـ 80.
[3] . دكتر لگن هاوزن (مصاحبه) نقد و نظر، سال 5.، ش 1و 2.، ص 5.0
[4] . ر.ك: سيد احمد رهنمايي، غرب شناسي، قم، موسسه آموزشي و پژوهشي امام (ره)، 1379، ص 100 ـ 99.
[5] . ر.ك: عبدالرسول بيات با همكاري جمعي از نويسندگان، فرهنگ واژه‌ها، قم، موسسه انديشه و فرهنگ ديني، 1381، ص 538 ـ 531.
[6] . همان، ص 556 ـ 555.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها