پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان
یک شنبه 24 بهمن 1389 9:35 PM
پرسش :
آيا براي ما كه مسلمان زاده شدهايم گزينش دين پس از تحقيق معنايي دارد، چرا كه اگر غير از اسلام را برگزينيم مرتد محسوب ميشويم، آيا با اختيار انسان سازگاري دارد؟
پاسخ :
تبيين پرسش
پرسش مطرح شده ناظر به دو اشكال مطرح شده بر وجود و تشريع حكم مرتد است كه يكي از آنها صبغة درون ديني دارد و ديگري داراي صبغة برون ديني است.
اشكال درون ديني: از منظر آيات قرآن كريم از جمله آيه «لااكراه في الدين»[1]؛ در قبول دين اكراهي نيست؛ پذيرش دين از روي اكراه و اجبار مورد پسند خالق جهان نيست، لذا اعمال هرگونه فشار و اكراهي كه اختيار بشر در حوزة تعيين مذهب را سلب كرده و يا در تنگنا قرار دهد پذيرفتني نخواهد بود، پس بستن راه خروج از دين و واداشتن مسلمانان به باقي ماندن در حوزة اسلام مخالف تعاليم خود اسلام است. لذا آية مذكور با حكم مرتد ناسازگار است.
اشكال برون ديني: از طرفي روشن است كه اسلام پذيرش اصول خود را فقط از راه تحقيق معتبر ميشمارد و از پذيرش اصول دين از راه تقليد ابا دارد و از طرف ديگر پرواضح است كه مكانيسم دستگاه ادراكي بشر و نحوة عمل آن به گونهاي است كه نتايج و محصولات آن غير قابل پيشبيني است و اصلاً در اختيار آدمي نميباشد. پس بحث تكليف به ايمان و وضع احكام سنگين براي شخص مرتد تكليف به امري غيراختياري است كه از دايرة تكاليف الهي خارج است و در زمره تكليف به مالايطاق خواهد بود.
توضيح آن كه دستگاه ادراكي انسان بيشباهت به دستگاه هاضمه او نيست. انسان به لحاظ بعد نباتي خود، مواد غذايي را جمع آوري ميكند، طبخ و آماده ساخته، ميخورد و ميآشامد و در اختيار دستگاه هاضمه قرار ميدهد.
در بعد عقلاني نيز انسان به تهيه و جمعآوري معلومات علمي ميپردازد آنها را ترتيب منطقي داده به دستگاه هاضمة عقلي ميسپرد و در نهايت نتيجهاي به دست ميآيد كه محصول تلاش عقلاني اوست . همچنان كه پس از بلعيدن و فرو بردن غذا و سپردن آن به دستگاه هاضمه، محل هضم و جذب و توزيع مواد غذايي در سراسر بدن در اختيار آدمي نيست، دستگاه ادراكي نيز حكمي مشابه با دستگاه هاضمه دارد. پس از مطالعه و تحقيق و جمعآوري اطلاعات و چينش آنها، محصول علمي و نتيجهاي كه به بار ميآيد در اختيار آدمي نيست چه بسا دستگاه تفكر ما به نتيجهاي برسد كه دينداران را خوش نيايد، آيا بايد چنين فردي را سرزنش نمود و او را از اعتقاد به دسترنج علمياش برحذر داشت؟ آنچه ميتوان به آن سفارش نمود مطالعه و تحقيق است. اما حاصل آن غيرقابل پيش بيني و تكليف است. لذا نميتوان كسي را به داشتن ايمان تكليف نمود، و از كافر شدن برحذر داشت زيرا ايمان و كفر حاصل عمل غيراختياري تفكر است و عمل غيراختياري را تكليف كردن شايسته و سزا نيست چرا كه تكليف به مالايطاق بوده كه ناشايست بودن آن در كتب كلامي به تفصيل مورد بحث قرار گرفته است.[2]
آية شريفة لا اكراه في الدين
آية مذكور خبر از اين واقعيت تكويني ميدهد كه اموري دروني و قلبي از قبيل پذيرش، باور قبول و تسليم، اكراه و اجبار بردار نيستند، عقيده و ايمان در منطقهاي قرار دارد كه از دسترس تحمل و اجبار خارج است باور و عقيده از امور قلبي است كه اكراه و اجبار در آن تأثيري ندارد، زيرا اكراه صرفاً بر رفتار ظاهري و حركات بدني اثر ميگذارد، ولي باور قلبي خود داراي علل و عوامل ديگري از سنخ ادراك و اعتقاد است.[3]
پس اين كه قرآن ميگويد: در دين اجبار نيست (لااكراه في الدين) نميخواهد بگويد دين را ميشود با اجبار تحميل كرد، ولي شما تحميل نكنيد و بگذاريد مردم بدون اجبار ديندار باشند، بلكه از اين باب است كه دين را با اجبار نميشود تحميل كرد و آن كه با اجبار تحميل شود دين نيست.[4]
پس آية فوق به هيچ وجه ناظر به بحث لزوم پذيرفتن دين اسلام و عدم جواز كفر و ارتداد نبوده، بلكه از واقعيتي تكويني در وجود انسان پرده بر ميدارد. لذا از اين آيه نميشود استفاده كرد كه هر كسي هر مذهبي را به دلخواه خود بتواند اختيار كند.
پاسخ از اشكال برون ديني
ترديدي نيست كه اسلام به تحقيق و مطالعه و انتخاب آگاهانه و از روي بصيرت ارج فراوان مينهد و بر همين اساس اصول دين اسلام تحقيقي است نه تقليدي و از طرفي و نيز پذيرفتني است كه نتيجة تحقيق از پيش قابل پيش بيني نيست و نميتوان كسي را قبل از مطالعه به دستاوردي معين تكليف كرد. و نيز پذيرفته است كه آنچه شايسته تكليف و الزامآور است عمل اختياري است و عمل غيراختياري چون زمام آن از دست انسان خارج است، صلاحيت مورد تكليف واقع شدن را ندارد، اما سؤال مهم و شايان توجه آن است كه آيا راه تحقيق و پژوهش، قانونمند و روشمند است يا خير و آيا در راه تحقيق و پژوهش تمام گامهاي خرد و كلان در اين مسير از سر اضطرار و غيراختياري است يا خير. بايد توجه داشت كه پژوهنده در راه كشف حقيقت سه منزل را پشت سر مينهد.
1. جستجوي حقيقت؛ 2. فهم حقيقت؛ 3. پذيرش حقيقت.
1. جستجوي حقيقت
در مرحلة نخست بايد دستمايه تحقيق، قضاياي بديهي و روشن باشد و يا قضايايي نظري كه به طور روشمندانه و منطقي به دست آمدهاند و نيز مقدمات استدلال بايد از جهت صورت و ماده يقيني باشد و در يكي از اشكال منطقي ترتيب يافته باشد.
در اين مرحله بايد متوجه رهزنيهاي فهم صحيح بود تا انحرافي از راه صواب ايجاد نگردد. برخي از رهزنهاي فهم صحيح در اين مرحله عبارتند از: جانشيني گمان و حدس و احتمال به جاي علم و يقين، گرفتاري در دام مغالطات، تأثيرپذيري رواني و غيرمنطقي از انديشمندان، جو اجتماعي گذشتگان، سرعت در قضاوت و پيروي از اميال و گرايشات.
پرواضح است كه بسياري از امور مذكور اختياري است، زيرا قبل از چينش مقدمات استدلال و طرحريزي آن، انسان ميتواند در انتخاب قضاياي بديهي و يقيني دقت كند و قضاياي غيريقيني را دور افكند و نيز در اين كه مقدمات مطابق صورتهاي صحيح منطقي باشند، دقت لازم را به كار گيرد و نيز سعي خود را به كار گيرد تا از گمان و حدس و مغالطه و عجله در نتيجه گيري و مرعوب ديگران قرار گرفتن و جذب شدن به سوي اميال و خواهشها بپذيرد. پرواضح است كه همة اين امور اختياري است، البته روشن است كه اگر كسي در رعايت نكات فوق دقت كافي را به كار نبرد و گرفتار رهزنهاي علمي شود و در انتخاب مقدمات استدلال يا چينش آنها تقصير و يا قصوري مرتكب شود البته به دست آمدن نتيجهاي معيوب و غيرواقعي ضروري است. پس حيطة اختيار انسان در انتخاب مقدمات و صورت بندي است، اما نتيجة آنها از دست اختيار انسان خارج است.[5] كه البته چنين نتيجهاي ضروري از مقدمات اختياري، اصطلاحاً غيراختياري ناميده ميشود.
2. فهم حقيقت
حال سوال اين است كه آيا هر جويندهاي يابنده است؟ چه بسا كسي همة توان خود را به كار بست و به گمان خود به حقيقت رسيد، اما در واقع گمان باطل كرد با چنين فردي چه معاملهاي ميشود بايدگفت جاهل مركب كه همه تلاش خود را كرده اما از رسيدن به هدف قاصر بوده، به لحاظ كلامي مرتد به شمار ميرود اماعقوبت و مجازات مرتد شامل او نميشود، نه عقوبت دنيوي كه مجازات اعدام است و نه عقوبت اخروي كه عذاب دوزخ است.
اما عقوبت دنيوي نه، چون او به ابراز و اظهار عقيده خود نپرداخته است، و فقط در فضاي انديشة خود مرتد شده است، چنين شخصي مرتد فقهي نيست، اما عقوبت اخروي شامل حال او نيست، چون تكليف ما آدميان سعي و تلاش علمي در حد امكان است؛ «لايكلف الله نفساً الا وسعها».[6]
البته نبايد از نظر دور داشت كه بسيار بعيد است كه محققي با صداقت و باتلاشي متوسط نتواند به حقيقتي درباره اصول اساسي دين يعني توحيد و نبوت و معاد برسد، اين اصول چندان مبرهن و مستدلاند كه هر عالم مجاهد و منصفي به وجود اين اصول پي خواهد برد و به دليل صداقت و انصاف او قطعاً توفيق الهي رفيق او خواهد شد، چرا كه «والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا»[7]؛ و آنها كه در راه ما (با خلوص نيت) جهاد كنند قطعاً به راههاي خود هدايتشان خواهيم كرد.
3. پذيرش حقيقت
پژوهنده پس از تلاش در مسير حق و فهم آن اكنون در مقام پذيرش آن قراردارد پژوهندهاي كه در تحقيق خود به وجود مبدء و حلقة وصل اين دو يعني نبوت رسيد اكنون نوبت آن است كه حرمت مبدء را نگاه دارد و به دستورات حيات بخش او عمل كند، درست در همين نقطه است كه ايمان و كفر معنا مييابد و بحث تكليف به ايمان در اين جا مطرح ميشود. مؤمن كسي است كه در مقابل مبدء سرخضوع به زير ميآورد و نتيجة تحقيق علمي خود را در عمل تحقق بخشد و كافر كسي است كه حق فهميده شده را ميپوشاند و برخلاف علم خود قدم بر ميدارد.[8]
امام علي ـ عليه السلام ـ در جملهاي كوتاه اسلام را تسليم در مقابل حقيقت معرفي ميكند: «الاسلام هو التسليم».[9]
براي مطالعه بيشتر رجوع كنيد به:
1. طباطبايي، محمدحسين، ترجمه الميزان، ج 2، ص 523 تا 526، مترجم سيد محمد باقر موسوي همداني، دفتر انتشارات اسلامي، چ 5، 1374.
2. مكارم شيرازي و ديگران، تفسير نمونه، ج 2، ص 278 تا 284، دار الكتب الاسلاميه، چ 22.
قال علي ـ عليه السّلام ـ :
اصل الانسان لُبّه؛ اصل و حقيقت انسان جان اوست.
(بحار الانوار، ج 1، ص 82، ح 2)
[1] . بقره، 256.
[2] . ر.ك: مجله كيان، ش 46، ص 16.
[3] . طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان، ج 2، ص 343.
[4] . مطهري، مرتضي، جهاد، ص 35، انتشارات صدرا، چ هفتم، 1373.
[5] . ر.ك: مجله كلام اسلامي، ش 41، ص 117 تا 126.
[6] . بقره، 281.
[7] . عنكبوت، 69.
[8] . ر.ك: مجله كلام اسلامي، ش 42، ص 76 تا 84.
[9] . نهج البلاغه، حكمت 125، ص 491، فيض الاسلام.
مدیر تالار مهدویت
مدیر تالار فلسفه و کلام
id l4i: hoosianp_rasekhoon
mail yahoo: hoosianp@yahoo.com
ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب