0

پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان

 
hoosianp2011
hoosianp2011
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : بهمن 1389 
تعداد پست ها : 1682
محل سکونت : خراسان رضوی

پاسخ به:پرسش و پاسخ در قلمرو ادیان
یک شنبه 24 بهمن 1389  9:34 PM

پرسش :

همواره سعي مي كنم درست زندگي كنم، واجبات شريعت را انجام مي دهم فقط براي اين كه ابزاري براي پرستش خدا داشته باشم ولي هيچ ديني را قبول نمي كنم، چون همه اديان انحراف دارند همچنين در قرآن مطالبي مانند كشتن كفار .... وجود دارد كه نمي توانم درك كنم من هم اين مطالب را عرض كردم كه از شما خواهش كنم جواب صحيح و سنجيده بدهيد؟

پاسخ :

دين مجموعه اي از باورها و دستورات عملي و مناسك است كه مدعي است مي تواند انسان را به سعادت برساند.[1] هر انساني در درون خود به ديني معقتد است زيرا دين مجموعه ارزش هاي متعالي است، و حتي كسي كه خود را بي دين مي داند اگر به مجموعه اي از ارزش ها باور داشته باشد همان دين اوست، هر چند خود او آن را دين نداند. دين در بخش احكام عملي خود نيز همين حكم را دارد، يعني افراد در درون خود به يك نوع نظام براي عمل فردي و اجتماعي خود معتقد هستند، هر چند اين نظام هاي اجرايي از دين گرفته نشده باشند. با اين مقدمه به نظر مي رسد بتوان ادعا كرد كه هر كسي بايد به يك دين معتقد باشد و بلكه هر كسي خواه ناخواه به يك دين معتقد هست. عقل سليم حكم مي كند كه اين باورها در نوع خود بهترين باشند تا ارزش اعتقاد داشتن و عمل كردن را پيدا كنند، پرسشگر ما نيز همين طور مي انديشد زيرا در پي آن است كه ديني بيابد كه هيچ نقصي نداشته باشد و چون نمي يابد هيچ يك از اديان موجود را نمي پذيرد. ما معتقديم ديني كامل است كه:
1. از جانب خدا باشد، چون فقط اوست كه انسان را به صورت كامل مي شناسد و اگر بنا باشد كسي برنامه اي براي انسان در اين جهان ارائه دهد فقط حق اوست.
2. هيچ گونه تحريف يا تغييري از سوي ديگران در آن رخ نداده باشد و پيام خداوند بدون كم و كاست به بندگانش رسيده باشد.
3. در طول تاريخ نيز پيام الهي از هر گونه تحريف مصون مانده باشد.
4. در هر سه بخش باورها، اعمال و مناسك بالاترين و با ارزش ترين آموزه ها را به ارمغان آورده باشد.
ما تمامي اين خصوصيات را در دين اسلام مجسم مي بينم، و براي تمامي مدعيات خود دليل اقامه مي كنيم. با اين توضيحات روشن مي شود كه انساني كه خدا را قبول دارد و در پي راهي براي پرستش اوست، انساني است دين دار،[2] حتي اگر خود او بگويد من هيچ ديني را قبول ندارم. زيرا ركن دين و دين داري باور به يك وجود مقدس و پرستش اوست. چنين انساني از ميان دين هاي الهي و غير الهي جهان، اديان الهي را باور دارد نه ادياني كه ريشه آن ها توتم و تابوست و نه ادياني مثل بودا كه اديان غير الهي هستند. حال اگر چنين فردي بگويد همه اديان گرفتار انحرافند در واقع در نزد خود يك دين كامل را در نظر گرفته كه همه ارزش هاي متعالي در آن جمعند و ساير دين ها را در مقايسه با آن دين فرضي باطل و يا دچار انحراف قلمداد مي كند، و چون معتقد است كه بايد دين كاملي وجود داشته باشد به هيچ يك از اديان رايج ايمان ندارد. در نظر او عدم وجود دين كامل با فرض وجود خداوند ناسازگار است، چون خداوند اگر هست كه هست، بايد راه رسيدن و شناخت خود را به بندگان خود بنماياند، چنان كه پرسشگر محترم ما نيز براي آنكه راه و وسيله اي براي پرستش داشته باشد به واجبات دين اسلام عمل مي كند. حال ما از اين انسان خدا باور و ديندار كه اتفاقاً در پي كاملترين دين است چند سؤال داريم: آيا شما همه اديان موجود را به صورت دقيق و كامل مطالعه كرده ايد تا آن ها را با هم مقايسه كنيد؟ يا همين دين اسلام را به صورت همه جانبه و با تمامي زواياي عقيدتي و عملي آن بررسي كرده ايد؟ اگر اين دين توسط پيامبر خدا آمده است چرا همه آموزه هاي آن را نپذيريم و اگر از طرف خدا نيامده است چرا راه عبادت و پرستش را از اين دين اخذ كنيم؟ چه مزيتي در اين گونه از پرستش وجود دارد؟ اصلاً چه كسي گفته است كه اين گونه عبادت كردن، عبادت خداست؟ آيا پرسشگر عزيز توجه دارند كه تعاليم يك دين و يا حتي نوشته هاي يك كتاب عادي را نيز بايد در ارتباط با ساير اجزاء فهميد، و مطالعه دستورات يك دين به صورت مجزا عملي است غير روشمند كه به نتيجه منطقي نمي انجامد؟ سخن شما مثل آن است كه كسي بگويد در قرآن گفته شده كه«يدالله فوق ايديهم»[3] و براي خدا دست و پا در نظر گرفته شده است و من به خدايي كه شبيه انسان و در حد او باشد ايمان نمي آورم. ولي توجه نكند كه در جاي ديگري فرموده است كه«ليس كمثله شئ»[4] هيچ چيزي شبيه او نيست و يا اين كه«لا يدركه الابصار»[5] يعني چشم ها او را درك نمي كنند(چرا كه جسم نيست).
به نظر مي رسد براي اين كه بدانيم كدام دين كامل و كدام ناقص است ابتدا بايد ارزش هاي واقعي را بشناسيم و سپس اديان را با اين ارزش ها مقايسه كنيم. در واقع شناخت صحت و سقم مدعاي يك دين مبتني بر تسلط كامل بر تمام حوزه هاي معرفتي است كه دين درباره آن ها حكمي صادر كرده است. يعني اگر دين مثلاً درباره مسايل اجتماعي نظري بدهد، كسي مي تواند حكم دين را ارزيابي كند كه خود در اين زمينه صاحب تخصص باشد و هم چنين اگر در زمينه روانشناسي و يا مسايل معرفتي و فلسفي و ..... اگر با سخني از جانب دين رو به رو شديم حق نداريم ناپخته درباره آن اظهار نظر كنيم. ناگفته نماند كه اين نكته اختصاصي به آموزش هاي ديني ندارد بلكه اظهار نظر درباره سخن هر كس ديگري نيز نيازمند آگاهي در رشته مربوطه مي باشد.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه بسياري از حقايق عالم،‌ بيرون از دسترس علوم بشري قرار دارند و به وسيله ابزارهاي شناخته شده معرفت بشري يعني حس و عقل قابل شناخت نيستند. بخشي از حقايق هستي نيز با خودسازي و اصلاح نفس و تسلط بر عالم ماوراء ماده به دست مي آيند. برخي ديگر از معارف نيز وجود دارند كه هر چند قابل دسترسي هستند ولي همه انسان ها توانايي درك آن ها را ندارند، و فهم آن ها نيازمند تحصيل و تحقيق طولاني مدت يك نفر و بلكه پيشرفت تمام علوم بشري است. آن چه امروزه به عنوان علم در اختيار ماست نتيجه كوشش هزاران انسان سخت كوش در گذر قرن هاي طولاني است. كسي حق ندارد پزشك متخصص مغز و اعصاب را به دليل اين كه مغز بيماري را شكافته است مواخذه كند و توجه نكند كه نجات اين بيمار بدون اين عمل ممكن نيست. آيا احتمال نمي دهيد كه شايد حكم به قتل كفار نيز از باب معالجه جامعه بشري باشد؟ آيا اين احتمال معقول نيست كه شايد بشر در آينده اي دور يا نزديك به سرّ برخي از احكام ديني كه ما قادر به درك آن ها نيستيم پي ببرد؟‌ آيا گمان نمي كنيد اگر شما در يك رشته خاص متخصص بوديد نظرتان درباره برخي از احكام ديني غير از آني مي بود كه اكنون داريد؟
نكته اي كه حتماً بايد تذكر داده شود آن است كه اصلاً در قرآن دستور به كشتن كفار به صورت مطلق داده نشده كه هر كجا كافري ديديد بكشيد. بلكه آن چه در كتاب خدا آمده مخصوص شرايط خاصي است.[6] چنان كه با مراجعه به تاريخ، مي توان زندگي مسالمت آميز پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ساير اهل بيت ـ عليهم السّلام ـ با كفار و اهل كتاب را به عنوان شاهدي بر اين مدعا ذكر كرد. آيا گفتگوها و مناظرات ائمه هدي ـ عليهم السّلام ـ را با بي دينان و زنديقان مطالعه نكرده ايد؟[7] كه چگونه ايشان را به حضور مي پذيرفته و به پرسش هايشان پاسخ مي دادند. اگر بنا بود كفار كشته شوند. چرا پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و امامان ـ عليهم السّلام ـ به اين حكم عمل نكرده اند؟
براي مطالعة بيشتر مي توانيد به كتب ذيل رجوع كنيد:
1. دين شناسي، آية الله جوادي آملي،‌ مركز نشر اسراء،‌ قم.
2. باورها و پرسش ها، مهدي هادوي تهراني، مؤسسه فرهنگي خانه خرد، قم.
قال علي اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ :
«اذا استخلص الله عبداً الهمه الديانة»
«هنگامي كه خداوند بنده اي را برگزيند، ديانت را به او الهام خواهد كرد»
«ميزان الحكمة، ج 2، باب دين، حديث 6193»
[1] . جهت آگاهي از تعريف مختلف دين،‌ رك: خسرو پناه، عبدالحسين، كلام جديد، مركز مطالعات و پژوهش هاي فرهنگي حوزه علميه، قم، 1379، ص 29 ـ 42.
[2] . رك: مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ج 1، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1373، ص 28.
[3] . سوره فتح، آية 10.
[4] . سوره شوري، آية 11.
[5] . سوره انعام، آية 103.
[6] . رك: طباطبايي، محمد حسين، (علامه)، الميزان، مؤسسه اسماعيليان، قم، 1371، ج 2، ص 60 ـ 71.
[7] . در اين زمينه رك: الطبرسي، احمد بن علي؛‌ الاحتجاج؛ سيد محمد باقر الخرسان؛‌ دار النعمان؛ بيروت؛ ص 20 ـ 24؛‌ و نيز كليني؛‌محمد بن يعقوب؛ اصول كافي؛ تحقيق، علي اكبر غفاري؛ دارالكتب الاسلاميه؛ تهران؛ 1388 ق، ص 72 ـ 82.
 

مدیر تالار مهدویت

 مدیر تالار فلسفه و کلام

id l4i: hoosianp_rasekhoon

mail yahoo:  hoosianp@yahoo.com

ان الوصول الی الله سفر لا یدرک الی بامتطاء الیل 
رسیدن به لقاء پروردگار میسور نیست مگر با درک نشاهه شب

  

 

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها