پاسخ به:مشاهیر علمی دانشگاه شیراز
جمعه 15 بهمن 1389 5:19 PM
منصور حکمت (زاده ۱۳۳۰ - درگذشته ۱۳۸۱) متفکر، نظریهپرداز، و انقلابی مارکسیست و مبارز و فعال سیاسی کمونیست بود. او از مشهورترین متفکران کمونیست در تاریخ چپ ایران و عراق و بنیانگذار و رهبر سیاسی حزب کمونیست کارگری ایران و حزب کمونیست کارگری عراق، است.
شهرت او بیشتر به علت ربع قرن مبارزه در احزاب مختلف در صحنهٔ سیاست ایران و ایجاد جریان جدیدی در چپ ایران نه فقط در مخالفت با رژیم سلطنتی و جمهوری اسلامی، بلکه تقریباً در نقد همهٔ جریانهای چپ مرسوم آن روزگار در ایران است.او چهره اصلی در نقد به تفکر پوپولیستی غالب بر چپ در دوره بعد از انقلاب بود.
او همچنین به عنوان رهبر نظری و سیاسی و عملی حزب کمونیست کارگری ایران و پیشتر در حزب کمونیست ایران، به عنوان یکی از مشهورترین شخصیتهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی شناخته میشد. پس از مرگ حکمت در حزبش انشعابی صورت داد و در حال حاضر هم رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری و هم منشعبین از این حزب(حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست) خود را دنباله روی راه منصور حکمت میدانند.
این انشعاب در حزب عراق هم بی تأثیر نبود و گروهی پس از طرفداری رهبری حزب کمونیست کارگری عراق از حزب حکمتیست (و در واقع روی گردانی اش از حککا) از این حزب جدا شدند و حزب کمونیست کارگری چپ عراق را تأسیس کردند. سر دسته این گروه عصام شکری از کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری عراق بود. امروز هر دوی این احزاب نیز خود را دنباله روی حکمت میدانند.
اسامی مختلف
منصور حکمت، در دوران فعالیت سیاسی اش با نامهای مختلفی فعالیت کرد.
نام واقعی منصور حکمت، ژوبین رازانی بود و هنوز بسیاری و منجمله همسرش، آذر ماجدی، از او با این نام یاد میکنند.اما او با نامهای متعدد دیگری فعالیت کرد و نهایتا نام منصور حکمت مشهورترین اسم او شد و اکثر آثارش را نیز به این نام منتشر کردهاست.
از نامهای دیگر او میتوان به اسمهای زیر اشاره کرد:
۱- بهرام
منصور حکمت در اوایل تشکیل اتحاد مبارزان کمونیست از نام مستعار «بهرام» استفاده میکرد.
۲- نادر بهنام (یا به اختصار «نادر»)
منصور حکمت بخصوص در دوران فعالیت در کردستان با نام «نادر» شناخته میشد و هنوز هم بسیاری او را با این نام میشناسند.
۳- مانو سارویان
او، از جمله در سایت دیدگاه، مطالبی با امضای مانو سارویان منتشر کرد.
۴- نادر حقیقیان
منصور حکمت در زمینه تغییر الفبای خط فارسی و در واقع رومانیزاسیون آن فعالیت میکرد و در این زمینه کنوانسیون یوروفارسی را بنیان گذاشته بود. او بخاطر این که میخواست استقلال علمی نظراتش در این مورد با جایگاه سیاسی اش متمایز باشد، با نام «نادر حقیقیان» در این زمینه و در کنوانسیون یوروفارسی فعالیت میکرد.
تولد و دوران کودکی و نوجوانی در ایران
منصور حکمت در خرداد ۱۳۳۰ در تهران متولد شد و تحصیلات دورهٔ متوسطهٔ خود را در دبیرستان البرز تهران به پایان رساند. سپس عازم شیراز شد تا تحصیلات خود را در دانش گاه این شهر در رشتهٔ اقتصاد ادامه دهد.
او در دوران دبیرستان با ایرج آذرین، که بعدها به او و حزب کمونیست کارگری پیوست، هم دوره بود و همچنین در دوران دانش گاه با کسانی چون مهدی میرشاه زاده، که بعدها از شاخصترین چهرههای اتحاد مبارزان کمونیست گشت آشنا شد. از دیگر یاران او در این دوره حمید تقوایی بود که بعدها در تاسیس اتحاد مبارزان کمونیست هم با وی همراه بود.
تحصیل در انگلستان
او پس از گرفتن مدرک کارشناسی در رشتهٔ اقتصادعازم انگلستان شد و در دانشگاههایی چون دانشگاه کنت و «دانشگاه باث»، ادامهٔ تحصیل داد.
در میان کار، به علت دگرگون شدن اوضاع ایران و وقوع انقلاب، به ایران بازگشت و تحصیلات دانشگاهی را برای همیشه رها کرد.
انقلاب سال ۱۳۵۷، آغاز زندگی سیاسی حکمت
بعد از بازگشت به ایران، او با جمعی از همفکرانش، هستهٔ سهند را تشکیل داد و چندی بعد، از دل آن، اتحاد مبارزان کمونیست را بنیان گذاشت. اتحاد مبارزان کمونیست که جریان فکری و سیاسی آن با نام مارکسیسم انقلابی مشهور شده بود، جریانی کاملاً جدید در چپ ایران به حساب میآمد. این جریان توانست در تماس با کومه له و همچنین بخشهای دیگری از چپ هوادارانی پیدا کند.
اولین اثر منصور حکمت که به طور مشترک با حمید تقوایی، رهبر کنونی حزب کمونیست کارگری ایران، نگاشته شد، انقلاب ایران و نقش پرولتاریا: خطوط عمده نام دارد که به خوبی این جریان جدید را که بیشتر از دل کمونیسم غربی بیرون آمدهاست تا کمونیسمهای مرسوم در ایران، مشخص میکند.
حکمت خود را پیرو کارل مارکس، فردریک انگلس و ولادیمیر لنین میدانست و جنبش خود را، که به عقیدهٔ وی چیزی جز ادامهٔ همان جنبشی که مارکس و انگلس و لنین به آن تعلق داشتند، نبود، بعدها، کمونیسم کارگری نامید. این نام در تمایز از بقیهٔ جریانها و جنبشهایی است که به زعم او «غیرکارگری» و «بورژوایی» بودند.
تشکیل حزب کمونیست ایران
از آغاز کار، منصور حکمت و همه کمونیستهای که مارکسیسم انقلابی را قبول داشتند، بر ضرورت تشکل و فعالیت تاکید داشتند و به این منظور بر تأسیس حزب کمونیست ایران پافشاری میکردند. وی پس از نقد همهٔ تئوریهایی که تشکیل حزب کمونیست را به دلایل مختلف از جمله به علت عدم نزدیکی با طبقهٔ کارگر، (معروف به تئوری پیوند) رد میکردند، در صدد تأسیس حزب کمونیست ایران برآمد.
در این سالها، کومه له(به کردی: جامعه)، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران، که سازمانی عظیم، تودهای و مسلح در کردستان به حساب میآمد و بر بعضی از مناطق شمال کردستان حکومت میکرد، به نقد خط و مشی مائوئیستی خود رسید و از مارکسیسم انقلابی دفاع کرد و به اتحاد مبارزان کمونیست پیغام فرستاد. این در میان بهت و ناباوری اتحاد مبارزانیها بود که کومله آنها را جدی گرفتهاست. گرچه این سازمان در این سالها بسیار رشد کرده بود و چند هستهٔ کارگری داشت، اما هنوز از نظر اندازه قابل مقایسه با سازمان عظیمی چون کومه له نبود.
بهرحال در ۱۱ شهریور ۱۳۶۲ کومه له، اتحاد مبارزان کمونیست و تعدادی از کمونیستهای اعضای پیکار و چریکهای فدائی که همزمان با بقیهٔ سازمانهای چپ، سالهای بدی از کشتار و دستگیریهای شدید توسط حاکمیت جمهوری اسلامی ایران و نابودی حوزهها و هستههای حزبی و کارگری را تجربه میکردند، به تشکیل حزب کمونیست ایران اقدام کردند.
تشکیل حزب کمونیست کارگری ایران و مهاجرت به خارج از ایران
منصور حکمت، در نقد به عدم پیشروی مارکسیسم انقلابی در حزب کمونیست ایران و ضرورت کارگری شدن این حزب با مشاوره رضا مقدم در دههٔ هفتاد هجری شمسی، فراکسیون «کمونیسم کارگری» را در «حزب کمونیست ایران» تشکیل داد که علاوه بر این دو نفر، ایرج آذرین وکورش مدرسی را هم در برگرفت . همانطور که قبلاً اشاره شد، این نام نشان دهندهٔ تمایز او با جنبشهای دیگری بود که خود را کمونیست مینامیدند، اما به زعم او «غیرکارگری» بودند. بعد از مدتی، حکمت، علیرغم این که فراکسیون او، بخش بسیار بزرگی از حزب کمونیست ایران را تشکیل میداد، از این حزب جدا شد و به هم راه جمع دیگری از همفکرانش، «حزب کمونیست کارگری ایران» را بنیاد گذاشت.
با توجه به نفوذ عظیم جمهوری اسلامی در کردستان و از دست رفتن تقریباً تمامی مناطق آزادی که روزگاری کومه له بر آنها حکومت میکرد، حکمت مقدمات مهاجرت اکثر اعضا و فعالینش به خارج کشور را انجام داد و پایهٔ حزب تازه تأسیس خود را در خارج از کشور گذاشت.
این حزب، حزب کمونیست کارگری، معروف به حککا، که از آغاز مهر رهبری منصور حکمت را بر خود داشت، تلاش حکمت بود برای تأسیس حزبی خلاف جریان تاکنونی سیاست ایران؛ حزبی مدرن و نو.
حککا به زودی به یکی از جریانات مهم میان گروهان مخالف حکومت ایران تبدیل شد و هم زمان با جذب عضوهای بسیار، در داخل و خارج، مخالفان بسیاری هم پیدا کرد.
این حزب، در اوایل دههٔ ۹۰ و در اوج فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، و حملهٔ همهٔ متفکران و اقشار مختلف به کمونیسم، تشکیل شده بود و در سطح نظری، به یاری منصور حکمت، خط ویژه و تقریباً یکتایی را نمایندگی میکرد. در بخش «آرا و نظریات مختلف» به بخشهایی از این خط متفاوت اشاره میشود. اولین انشعاب در حزب کمونیست کارگری در اواخر دهه ۹۰ میلادی رخ داد. در سال ۱۹۹۹ پس از دومین کنگره این حزب، قریب ۱۰۰ نفر از اعضا و کادرهای این حزب، در اعتراض به مباحث جدید این حزب، استعفا دادند. از آنجا که این بخش از کادرها و اعضا با هیچ پلاتفرم مشخصی از حزب خارج نشدند، بعنوان مستعفیون شناخته شدند. در جریان این استعفاها، رضا مقدم و ایرج آذرین که خود از بنیانگذاران اولیه این حزب بودند، مدعی شدند که منصور حکمت از اسرائیل پول گرفته است. این ادعا تا بامروز اثبات نشده ولی در ابعاد وسیعی مورد سو استفاده قرار گرفته است. در مردادماه ۱۳۸۸، روزنامه کیهان در مقالهای با عنوان «سبز لجنی با نشان اسلحه داس، چکش و ستاره داوود!» اسم حکمت را به عنوان یکی از افراد با گرایش ضد انقلابی و ضد دینی شرکتکننده در تجمعات ضد انقلابی در خارج کشور و در پوشش جنبش سبز ذکر کرد.
بهرحال، حککا، که منصور حکمت اصرار داشت باید از چیزی که او «گروه فشار» و «دستگاه تبلیغ و ترویج» مینامید به یک «حزب سیاسی» واقعی تبدیل شود و با گرفتن قدرت سیاسی در ایران، زندگی مردم را تغییر دهد، به طور تدریجی شهرت بیشتری یافت، به طوری که در کنگرهٔ سوم این حزب در سال ۲۰۰۱، منصور حکمت، سال مذکور را «سال حزب کمونیست کارگری» نامید. به این اعتبار که این حزب اتفاق جدیدی است که در صحنهٔ سیاست ایران رخ نمودهاست.
سرطان و پایان زندگی
منصور حکمت به طوری بسیار ناگهانی و باور نکردنی برای دوستان و اطرافیانش ، در سال ۱۳۸۱ و در حالی که تنها ۵۱ سال داشت ، به دلیل بیماری سرطان ، در لندن و در کنار خانوادهاش جان سپرد. پس از مرگ او جنبش چپ شاخصترین چهره دوره معاصر خود و حزب کمونیست کارگری رهبر، متفکر و نظریهپرداز خود را از دست داد.
مقبرهٔ او در گورستان هایگیت (Highgate Cemetery) لندن و در مقابل مقبرهٔ خانوادگی کارل مارکس، قرار دارد.
حکمت، پس از مرگش
حزب کمونیست کارگری ایران، پس از مرگ حکمت، همچنان یکی از نیروهای اصلی صحنهٔ سیاست ایران باقی ماند.این حزب، همه جا، نام و خط منصور حکمت را خط و جریان خود اعلام کرد و در بالای تقریباً تمام نشریاتش عکسی از حکمت، همراه با یکی از گفتارهای او که به شعار حزب بدل شد، را جای داد. «اساس سوسیالیسم انسان است. سوسیالیسم جنبش بازگرداندن اختیار به انسان است».'
در سال ۲۰۰۴ ، حدود دو سال پس از مرگ حکمت ، بعد از اختلافاتی که از همان زمان فوت او در رهبری «حککا» شکل گرفته بود، بیش از نیمی از کمیتهٔ مرکزی وقت این حزب، و بخصوص[نیازمند منبع]اکثریت کمیتهٔ کردستان حزب، به رهبری فکری کورش مدرسی، که زمانی رهبر و رئیس دفتر سیاسی حزب بود، رهبری وقت حزب را به عدول از افکار حکمت محکوم کردند و از این حزب جدا شدند. آنها پس از جدایی، حزب جدیدی با نام حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست تشکیل دادند و مدعی شدند که ادامه دهندهٔ واقعی خط منصور حکمت هستند و رهبری حزب کمونیست کارگری را با القابی چون چپ سنتی محکوم کردند.
در زمان این مباحثات، و پس از جدایی، هر دو طرف اختلافات، یعنی جداشدهگان از «حککا» و رهبری وقت آن، یکدیگر را به عدول از اصول فکری منصور حکمت محکوم میکردند. عمدهٔ این اختلافات بر سر مفاهیمی چون قدرت سیاسی، انقلاب و سوسیالیسم و عملاً بر سر استراتژی گرفتن قدرت سیاسی در ایران توسط حزب، و چگونگی ادارهٔ جامعه توسط آن بود که از برداشتهای مختلفی از بحثهای کلیدی منصور حکمت چون «حزب و قدرت سیاسی»، حزب و جامه و دولت در دورههای انقلابی ناشی میشد.
مواضع و نظریات مختلف حکمت
در مورد انقلاب اکتبر و اتحاد شوروی
حکمت، از جمله در اثر معروف خود مارکسیسم و جهان امروز، بر بازگشت به مارکس و موضوعیت لنین و لنینیسم تاکید داشت و حزب خود را حزبی بلشویکی میدانست. او علیرغم این که طرفدار لنین و انقلاب اکتبر بود، عقیده داشت که این انقلاب پس از مرگ لنین، در فاز اقتصادی شکست خوردهاست و اینکه بعد از آن چیزی که حدود هشتاد سال به عنوان قطبی از دنیا مطرح بود را ذرهای مربوط به انقلاب اکتبر نمیدانست و عقیده داشت این در واقع عروج جنبش ملی روسیه تحت رهبری جوزف استالین است.
در مورد دموکراسی
در مورد دموکراسی نیز حکمت، بخصوص پس از پایان جنگ سرد، موضع بسیار تندی داشت و در اثر معروف خود، دموکراسی: تعابیر و واقعیات، به بیان این مطلب پرداخت که دموکراسی نه بر سر آزادی انسان که بر سر حکومت یک طبقهاست و از این رو، پوچ است.