فایز دشتستانی
جمعه 15 بهمن 1389 9:38 AM
چند بیت از اشعار فایز
چند بیت از اشعار فایز دشتستانی را به در خواست دوستان در وبلاگ می گذارم خبر آمد که دشتستان بهاره عصا در دست و کشکولم حمایل وفای بی وفایون کرده پیرم در پایین شعر آورده شده که اغلب در شروه خوانی استفاده می شود:
زمین از خون فایز لاله زاره
خبر بر دلبر زارش رسانید
که فایز یک تن و دشمن هزاره
بگردم کو به کو مانند سائل
بگردم تا بجویم یار فایز
غریبان کی برند باری به منزل
برم یار وفاداری بگیرم
اگر یار وفاداری نجویم
سر قبر وفاداران بمیرم
غذایم گشت آب دیدگانم
تو بی ما میتوانی زنده مانی
ولی من بی تو مشکل زنده مانم
کسی که با کسی دل داد و دل بست
به آسانی نخواهد که کشد دست
همه گویند که راه دل ببندیم
سر راه محبت کی توان بست
چه بد کردم به چشم تو شدم خار *
به تو کردم محبت های بسیار
غلامی که خیانت کار باشد
نمیدند حکم اعدامش به یکبار
کبوتر بچه بودم مادرم مرد
مرا دادن به دایه، دایه هم مرد
مرا با شیر گاو هم پروریدن
به اقبال بدم گوساله هم مرد
دو چشمانی که داری پیش کس نیست
شدم بو پیش زلفت بوش خوش نیست
شنیدستم تو پیغام غلامی
غلامی مثل معوا در حبش نیست
نظر را بر خط و خال تو دارم
کجا با دیگران گیرت قرارم
قسم خوردم که تا مادام عمرم
به کوی دیگری نفتد گذارم