0

ترجيح همه به خود

 
alimoradis
alimoradis
کاربر طلایی2
تاریخ عضویت : آذر 1389 
تعداد پست ها : 7040
محل سکونت : آذربايجان غربي

ترجيح همه به خود
چهارشنبه 13 بهمن 1389  3:36 PM

عنوان : ترجيح همه به خود
نوع اصطلاح :
آداب و رسوم
حمل سلاح و تجهيزات و مهمات بچه هاي كم سن و سال و احياناً مريض و مجروح در شب عمليات و راهپيمايي طولاني تا رسيدن به نقطه ي درگيري، به خصوص در مناطق كوهستاني غرب، كه توان و طاقت فزون تري مي طلبد، امري عادي و از آداب معمول برادري در جنگ بود. پركردن آفتابه هاي آب از منابع دور ازدسترس و قراردادن آن ها نزديك توالت هاي صحرايي براي راحتي و آسايش ديگران در مواقع اضطراري، آهسته راه رفتن درشب و روز از جمله ساعات عصر روزهاي تابستان و ديگر مواقع استراحت، لباس دوختن، لباس شستن و وظايف شخصي ديگران را با اصرار انجام دادن از كوچكترين و كمترين مواردي است كه مي توان ذكر كرد. معمولاً همه درخدمت و محبت به هم رزمان خود براي اين كه منع و محدوديتي نداشته باشند به روش هاي غير مستقيم متوسل مي شدند، صرف نظر از زمينه هايي كه بعضاً وجود داشت: مثل كم سن و سالي بعضي، بيماري و بلد نبودن كار و از اين قبيل بهانه ها.
سر تشت لباس بودي كه مي شنيدي تبليغات عكس امام پخش مي كند، با عجله مي رفتي و دست از پا درازتر بر مي گشتي و اگر اعتراضي مي كردي كه:"دستت درد نكنه، اين چه كاري است كه مي كني؟" با بي اعتنايي مي گفت برو بگذار به كارمان برسيم! معاون گروهان بود ظرف هاي غذايش را آورده بود بشويد هرچه اصرار مي كردي كه اجازه بدهد با ظروف خودت آن ها را بشويي قبول نمي كرد بعد به بهانه ي اين كه:"پودربه اندازه ي كافي موجود نيست برو بيار" تو را دنبال نخود سياه مي فرستاد وبه فاصله ي چشم به هم زدني آن كاري كه نبايد بشود مي شد.
نيروهاي جديد بيش تر درمعرض اين نوع برخوردها بودند وازاين كلاه ها سرشان مي رفت:"بلند شواين كاغذ را بگيرببر نمازخانه بازكن وبخوان". حالا قضيه چه بود: ضمن التماس دعا ازشما مي خواهم دو ركعت نمازبخواني. صدوپنجاه صلوات بفرستي مرا هم فراموشي نكني. توهم مثل بچه ي آدم طابق الفعل بالفعل دستورها را اجرا مي كردي و بر مي گشتي و مي ديدي جا تر است و بچه نيست و گاهي اوقات بچه ها ظرف ها را به منبع آب گردان ديگر مي بردند و مي شستند تا قبل رديابي و تعقيب نباشند! در بسياري از موارد هم البته نيازي به اختفا و استتار محبت و مروت درحق دوستان وبرادران نبود. چنان كه در منطقه(جايي مثل فاو) كه عراق سابقه ي شيميايي زدن داشت بعضي ها تا اذان صبح بيرون سنگر مي نشستند و آتش را روشن نگاه مي داشتند و مانع از آن مي شدند كه ديگران در خواب غافل گير بشوند.
حمل سلاح ديگران در حال دويدن، برداشتن وسايل اضافي و درمقصد توزيع كردن آنها بين بچه ها، درهمه حال از كوچكترها مواظبت و مراقبت كردن، به غذا و دواي مريض ها رسيدن، وبراي عيادت آن ها تا اورژانس رفتن و رختخواب آن ها را گستردن از امور عادي بود.
وقتي كسي محتلم مي شد و شلوار اضافه نداشت تنها تن پوش خود را به او مي دادند تا شست وشو و خشك شدن شلوارش در چادر و سنگر مي ماندند يا لباس شخصي مي پوشيدند. جايي پيش مي آمد كه كسي از مرخصي برگشته، نياز به مراجعت به خانه داشت و اين ممكن نبود جزاين كه ديگري مرخصي خود را به او بدهد و برگردد به خط.
يعني تمام قرار و مدارش رابا دوستان و خانواده به هم بزند و منتظر فرصت ديگـري بماند.
بودند برادراني كه در گرماي 30درجه(مثل شرايط عمليات والفجر 8) پاي برهنه از محل نسبتاً دور ازدسترس منبع آب باظرف 20 ليتري تشنگان سنگر را سقايت مي كردند و كساني كه صبح زود براي صبحانه ي بچه ها روي اجاق نان گرم تدارك مي ديدند و حتي براي هم نان لقمه مي گرفتند. موقع پست و نگهباني مواردي وجود داشت كه پاس بخش و فرمانده پادگان سرپست رزمنده اي برود تا نگهبان به نماز و غذا و درمان خود برسد.

تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها