پاسخ به:زيباترين خاطرات مقام معظم رهبری در طول سال هاي دفاع مقدس
چهارشنبه 13 بهمن 1389 3:27 PM
شهيد كاوه خدا را سپاسگذاريم كه توفيق دست داد تا شما عزيزان لشگر ويژهي شهدا را در مقرتان زيارت كردم آرزويي بود و ياد نيكي از شماها در دل ما، در زمان اوايل تشكيل اين تيپ و لشگر. هر چه ما شنيده بوديم تعريف و تمجيد و ستايش قهرمانيها و شجاعتهاي اين لشگر بود. البته حقيقتاً با همه دل عرض مي كنم جاي اين شهيد عزيزمان خالي است. شهيد محمود كاوه و همهي شهدا، چه سرداران و چه بقيهي برادراني كه به شهادت رسيدهاند؛ اما خوب بعضيها را انسان از نزديك ميشناسد، فضايل آنها را ميداند، ارزشهايي را كه گاهي در يك انسان، در يك جوان جمع شده از نزديك لمس ميكند و اي عزيزان محمود كاوه از اين قبيل بود. در او ارزشهايي بود كه براي يك جوان مسلمان ايده آل بود. . . فراموش نميكنم همين شهيد محمود كاوه بچهاي بود، پدرش دستش را ميگرفت، او را به مسجدي كه من آنجا صحبت ميكردم و تفسير ميگفتم ميآورد، جوانها پرواز كردند و ما مانديم [گريه رهبر و حضار] بچهها بزرگ شدهاند. قدر آنها را بدانيم. كم سعادتي ماست، ما كه به اصطلاح پيشكسوت آنها بوديم مانديم، همچنان در لجن و در عالم ماده. منبع: وبلاگ كاوه راوي: مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي
من در خود سپاه عناصر بسيار خوبي را سراغ دارم كه آمادگي خودسازي و ديگر سازي داشته و دارند. خوب است من از برادر، شهيد عزيزمان محمود كاوه ياد كنم كه من او را از بچگياش ميشناختم. پدر اين شهيد جزو اصحاب و ملازمين هميشگي مسجد امام حسن (ع) بود كه بنده آنجا نماز ميخواندم و سخنراني ميكردم؛ دست اين بچه را هم ميگرفت و با خودش ميآورد. من ميدانستم كه همين يك پسر را دارد. پدرش را هم قاعدتاً برادرهاي مشهدي ميشناسند، از همان وقتها همين جوري بود پرشور و بيمحابا در برخورد، گاهي حرفهاي تندي هم ميزد كه در دوران اختناق، آنجور حرفي را كسي نميزد. اين بچه آن جوري توي اين محيط خانوادگي پرشور و پرهيجان تربيت شد. خوراك فكري او از دوران نوجواني اش _ كه شايد آن سالهايي كه من ميگويم، ايشان مثلاً دوزاده و سيزده سال شايد هم چهارده سال بيشتر نداشت _ عرابت بود. از مطالب مسجد امام حسن (ع) كه اگر از شماها برادرهاي آن وقت بودند ميدانند كه چه سنخ مطالبي بود و ميشود فهميد ديگر از نوارها و از آثار آن مسجد كه چه جور مطالبي بود. در يك چنين محيط فكري اين جوان تربيت شد و جزو عناصر كم نظيري بود كه من او را در صدد خودسازي يافتم. حقيقتاً اهل خودسازي بود. هم خود سازي معنوي، اخلاقي و تقوايي و هم خودسازي رزمي.
در يكي از عملياتهاي اخير دستش مجروح شده بود كه آمد مشهد؛ مدتي هم كه اينجا در بيمارستان بود، مدت كوتاهي [بود]، ظاهراً بعد برگشت مجدداً جبهه. [وقتي آمد] تهران، آمد سراغ من، من ديدم دستش متورم شده است؛ بنده نسبت به كساني كه دستشان آسيب ديده حساسيت دارم، فوري پرسيدم دستت درد ميكند؟ گفتش كه نه. بعد من اطلاع پيدا كردم كه برادرهاي مشهدي كه آنجا هستند، گفتند كه دستش شديد درد ميكند؛ او حتي درد را كتمان ميكرد و نميگفت. اين مستحب است كه انسان حتيالمقدور درد را كتمان كند و به ديگران نگويد. يك چنين حالت خودسازي ايشان داشت. يك فرمانده بسيار خوب بود از لحاظ ادارهي واحد خودش كه تيپ ويژهي شهدا [بود] فكر ميكنم حالا لشكر شده، آن وقت تيپ بود يك واحد خوب بود _ جزو واحدهاي كار آمد محسوب ميشد و به اين عنوان ازش نام برده ميشد. خود او هم در عملياتهاي گوناگوني شركت داشت و كار آزمودهي شهيدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم ادارهي واحد، مديريت قوي، دوستي و رفاقت با عناصر لشكر و از لحاظ معنوي، اخلاقي، ادب، تربيت و توجه يك انسان جوان ولي برجسته بود. اين هم يكي از خصوصيات دوران ماست كه برجستگان هميشه از پيران نيستند؛ آدم، جوانها و بچهها را ميبيند كه جزو چهرههاي برجسته ميشوند. رهبان اليل و استون النهار غالباً تو همين بچهها و توي همين جوانهاست. ما نشستهايم از دور داريم نگاه ميكنيم، حسرت ميخوريم و آرزو ميكنيم. كاش برويم توي محيط آنها، كمتر وقتي است كه بنده همين حالاها دلم پرواز نكند به سمت محفل سنگرنشينان، آنجا انسان ساخته ميشود و اين جوانها خوب ساخته شدهاند و شهيد كاوه حقيقتاً خوب ساخته شد. البته من در مشهد و در كل سپاه، عناصر برجسته زياد سراغ دارم، حقاً و انصافاً چهرههايي را من سراغ دارم كه اخلاقيات و خصوصيات اينها را كه مشاهده ميكند، از نزديك حالات عرفا و سالك بزرگ برايش تداعي ميشود، نه حالت نظاميان بزرگ، از نظاميگري فراترند اگرچه در نظاميگري هم انصافاً چيره دست و نيرومندند. يك لشگر را يك جوان بيست و چهار _ پنج ساله اداره مي كنددر حالي كه در هيچ جاي دنيا افسري به اين جواني پيدا نميشود كه يك لشگر را اداره كند. چند صد نفر يا چند هزار تا انسان را اين رهبري ميكند، در كجا؟ نه در مسافرت به سوي فلان زيارتگاه يا فلان ييلاق، در ميدان جنگ، زير آتش، در مقابله با تانكهاي دشمن با وجود آن همه مانع يك جوان بيست و چند ساله، چند هزار آدم را شما مي بينيد دارد هدايت ميكند؛ با سازماندهي مي برد جلو، خط را ميشكند، دشمن را تار و مار ميكنند، اسير هم ميگيرند، منطقه هم اشغال مي كنند و مستقر مي شوند. پس نظاميگري هم در معجزه گري انقلاب و سازندگي انقلاب وجود دارد، نه فقط معنويت. اما بالاتر از نظامي گري اين معنويت و تقواي جوانان است، كه آن را هم دارند.