پاسخ به:زيباترين خاطرات مقام معظم رهبری در طول سال هاي دفاع مقدس
چهارشنبه 13 بهمن 1389 3:22 PM
اشغال خرمشهر آن روز وضع نيروهاي مدافع ما در اهواز خيلي نابسامان بود، لذا ما از اهواز نميتوانستيم نيرو بفرستيم و بايد از دزفول ميفرستاديم يا از هر جاي ديگري كه فرماندهي نيروي زميني ميفرستاد كه آن هم در دزفول مستقر بود. هر چه ما گفتيم اعتنايي نكردند. من نامهاي نوشتم به بنيصدر در آن اتمام حجت كردم و گفتم كه من از كي به شما اين مطلب را ميگفتم، و امروز خرمشهر، خونين شهر شده است و هنوز هم سقوط نكرده است كه اين نامه را نوشتم. اين نامه در مركز اسناد سري مجلس شوراي اسلامي و همچنين در بايگاني شوراي عالي دفاع موجود است. منبع: ماهنامه وصال راوي: مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي
همان وقت به همه سپردم كه اين نامه جزو اسناد تاريخي بماند. گفتم من اتمام حجت ميكنم و شهر سقوط خواهد كرد و نوشتم اين واحدهايي كه من ميگويم بايد بفرستيد، ولي اعتنايي نشد و در نتيجه خرمشهر با وجود مقاومت دليرانه عناصر رزمنده داخل مسجد جامع، تاب نياورد و عراقيها از چند سو وارد شهر شدند. آخرين نيروهاي ما از مسجد جامع بيرون آمدند و از زير پل، خودشان را به طرف آبادان كشيدند. من قبل از سقوط خرمشهر پيشنهاد كردم كه ما يك واحد منظم به خرمشهر بفرستيم كه راه مابين خرمشهر_ شلمچه را ببندد و نگذارد دشمن را كه مرتباً به وسيلهي نيروهاي ما رانده ميشد و تا شلمچه پس مينشست، بازگردد. اين پيشنهاد من بود، بنيصدر اين حرفها را نه فقط نشنيده ميگرفت بلكه تحت تأثير اظهار نظرهاي چند نفري كه دوروبرش بودند، مسخره ميكرد. براي پرستيژ سياسي عراق، گرفتن خرمشهر بسيار ارزشمند بود و براي پرستيژ سياسي ما، از دست دادن آن بخش از خرمشهر بسيار خسارت بار. ما ميتوانستيم از خسارت جلوگيري كنيم بنيصدر مسأله را نديده ميگرفت. فريادهايي را كه از داخل خونين شهر بلند بود، همان طور كه به گوش ما ميرسيد و ما ميدانستيم، نشنيده گرفت. حتماً كساني را هم كه از آنجا فرياد ميكشيدند و طلب كمك ميكردند، به تشر و با تمسخر ساكت ميكرد و خلاصه حرفش اين بود كه شما كه در جريانات سياسي، در آن جريان ديگر قرار داريد، حالا هم از خرمشهر دفاع كنيد. به اينكه فرمانده كل قوا بود و مسئول كار او بود و ارتش در اختيارش بود. اين كه در روز سوم خرداد خرمشهر از دست رفته و غصب شدهي ما برگشت و به اعتقادمان يك سال دير برگشت، چون ميتوانست خرمشهر در سال گذشته يعني يك سال پيش آزاد شود، اما اين كه چرا نشد، علتش همين عدم محاسبه و محاسبههاي غلط بود.
در آن وقت سپاه پاسداران جدي گرفته نميشد و وجود سپاه در صحنه رزم فرض نميشد... آن چه نداشتيم اجازه ورود اينها به ميدان جنگ به طور شايسته بود. مثلاً براي يك خمپاره يا براي يك پشتيباني آتش يا براي اجازه ورود در صحنهي نبرد به صورت جدي بايستي به هر دري ميزديم و اين را ميديديم كه در آخر هم ممكن بود كاري انجام نشود يا به صورت ناقص انجام شود.
مصاحبهها سال 61 _62، صفحه 47 _ 48