پاسخ به:این بخش حاوی خاطرات پزشکان دلاور ایران اسلامی در خطوط مقدم جبهه است
چهارشنبه 13 بهمن 1389 3:19 PM
مجروح دشمن
بعضي وقتها اتفاق ميافتاد كه ساعتها، يك ريز عمل ميكرديم و بين اعمال جراحي با زحمت ميشد يك ليوان چاي بنوشيم.
در يكي از حملات چند مجروح جنگي عراقي آوردند. من تمايلي به معاينه آنها نشان ندادم و نميخواستم يكي از آنها را عمل كنم، چون به قدري از آنها خشونت و جنايت ديده و شنيده بودم كه تنفر داشتم با آنها روبرو شوم.
دستم به عمل نميآمد. يكي از برادران پاسدار چون وضع را وخيم ديد و اين احساس مرا نيز كاملاً درك كرده بود به من مراجعه كرد و پس از كلي صحبت و وعظ و نصيحت در نهايت گفت: آقاي دكتر شما بيا و اين يكي را به خاطر رضاي خدا ببين، آن وقت اگر نخواستي، عملش نكن. ما هم او را با همين حال ميفرستيم عقب. منهم بالاجبار و با اكراه پذيرفتم.
وقتي اسير عراقي را روي برانكارد، در كنار اورژانس ديدم، با انسان مفلوك، بيچاره و درماندهاي مواجه شدم كه التماس از چشمهايش ميباريد.
اين آدم آيا ميتوانست دشمن من باشد؟ او مطمئناً آلت دست قرار گرفته بود. واقعاً با بعضيها كه صحبت ميكردم، متوجه ميشدم كه با چه ترفندها و تهديدهايي آنها را به جبهه ميفرستادند.
بلافاصله دستور دادم او را به اتاق عمل ببرند و عملش كردم. خوشبختانه عملش هم خوب از آب درآمد.
براي يك لحظه احساساتي شده بودم و نميخواستم عملش كنم و از اين كار آن رزمنده خوشم آمد كه با وجود اين كه درگيري مستقيمي با آنها داشت و روزانه ميديدكه همرزمانش چگونه توسط اينها قصابي ميشوند، با آن روحيه بالا و خوي انساني و معرفت اسلاميش اجازه نداد كه حتي دشمنش لحظهاي زجر بكشد.