0

خاطره اولین اعزام

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: خاطره اولین اعزام
چهارشنبه 13 بهمن 1389  2:56 PM

فداي امام (ره)

راديو، پيام امام را پخش مي‌كرد، مادر با شوق و محبت گفت:
-الهي من فداي امام بشم!
بغض كهنه‌ي پسر شكست:
-مادرجان! به خدا دروغ مي‌گي.
رنگ از روي مادر پريد. با تعجب به چشم‌هاي پر از اشك پسر نگاه كرد.
-اگه دروغ نمي‌گي، چرا نمي‌ذاري من برم جبهه!
-پسرم تو كم سن و سالي ؛ فقط همين!
گريه‌ي پسر شديدتر شده بود و مادر نمي‌دانست چه بايد بكند.
-من كم سن و سالم؟ از حسين فهميده خجالت مي‌كشم، من دو سال از اون بزرگ‌ترم!

منبع: كتاب وقتي سفرآغازشد   -  صفحه: 74

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها