0

خاطره اولین اعزام

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: خاطره اولین اعزام
چهارشنبه 13 بهمن 1389  2:49 PM

تازه داماد

هر چه دنبالش گشتيم، پيدايش نكرديم. اتاق پر از مهمان بود. پدر و مادر با نگراني به هم نگاه مي‌كردند. اما پيش مهمان‌ها حرفي نمي‌زدند. زنگ تلفن هر دو نفر را با هم به سمت تلفن كشيد. پدر تلفن را برداشت. -سلام بابا ! -تو كجايي پسر، اتاق پر از مهمونه، همه مي‌گن آقا داماد كو؟ -من خيلي كار داشتم، بايد بر مي‌گشتم جبهه، از طرف من از همه معذرت‌خواهي كنيد. -آخه پسر ! تو فقط يه شب از ازدواجت گذشته، لااقل چند روز مي‌موندي ! اتاق پر از مهمان‌هايي بود كه منتظر داماد بودند.

منبع: كتاب وقتي سفرآغازشد   -  صفحه: 50

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها