پاسخ به:خاطرات همسران شهدا و جانبازان
سه شنبه 12 بهمن 1389 8:53 PM
ابراهيم محمودآبادي
وقتي مقابلش نشستم، كوه استواري را ديدم كه صلابت كلامش، گامهايم را براي ادامهي زندگي استوارتر ميساخت. خانم صغري آقاملايي، متولد سال 1338 كه اينك اسوهاي است از صبر و پايداري براي آنان كه ميخواهند اين گونه باشند.
خانم آقاملايي از ازدواج اولش برايمان ميگويد: در حالي كه فرزندي در راه داشتم، همسرم، محمد يداللهي وثيق را در جبهههاي جنگ از دست دادم و هفت ماه پس از شهادتش دخترمان به دنيا آمد. تمام تلاشم را كردم تا او را به عنوان يك دختر شهيد شايسته تربيت كنم
بعد از شهادت محمد فكر نميكردم كه ديگر ازدواج كنم اما عظمت معنوي مردي بزرگ، مسير زندگيام را تغيير داد.
آقاي دكتر ابراهيم محمودآبادي، همان كسي بود كه ايثار و فداكاريهايش، توجه من را به خود جلب كرد و تصميم من را تغيير داد. آقاي محمودآبادي طي عمليات بيت المقدس قطع نخاع گرديده و به درجه جانبازي رسيده بود.
با وجود ايشان مسؤليت زندگي را سنگينتر احساس ميكردم كه سال 1366، داغ شهادت برادرم شهيد محمدرضا آقاملايي را به جان پذيرفتم و مسؤليتم به عنوان خواهر شهيد سنگينتر گشت.
يادم ميآيد سفري را با آقاي محمودآبادي به خرمشهر داشتيم. همسرم از خاطراتش تعريف ميكرد، از آن روزهايي كه خرمشهر بوي خون و باروت ميداد و او مجروح بر زمين افتاده بود و دائماً از حال ميرفت. ميگفت: يك بار كه در همين حال، هوش آمدم خبر آزادي خرمشهر را شنيدم و چنان خوشحال و مسرور گشتم كه شدت جراحات را فراموش كردم.
حالا ما در سال، دو روز را جشن ميگيريم، يكي روز سوم خرداد كه همگي از پيروزي آن احساس غرور ميكنيم و يكي هم ميلاد حضرت اباالفضل العباس (ع) كه روز جانباز نامگذاري شده است و در آن هديهاي ناقابل را تقديم به همسرم ميكنم، همسرم كه وجودش هيچگاه در من احساس كمبود و محروميت ايجاد نكرد. بلكه در سراسر زندگي برايم افتخاري بود، من هرگز احساس نكردم كه همسري جانباز دارم ايشان هميشه براي من انسان سالمي بودند و هيچ وقت نياز به من نداشتند.
راوي:صغري آقامولايي
منبع:مجله جاودانه ها - صفحه: 6