پاسخ به:خاطرات همسران شهدا و جانبازان
سه شنبه 12 بهمن 1389 8:49 PM
خيرمحمد عويني
- من همسر شهيد "خيرمحمد عويني" رزمندهي راه دين هستم. علاوه بر همسرم سه دختر را نيز در بمباران آمريكاييها بعد از حملهي صدام بر كويت از دست دادهام و اكنون تنهاي تنها شدهام؛ نه همسري برايم باقي مانده و نه فرزندي. 12 نفر از اعضاي خانوادهام شهيد شدهاند و حالا فقط برادرم باقي مانده كه با او و خانوادهاش زندگي ميكنم. به خدا پناه ميبرم و او را شكر ميكنم كه خانوادهام در راه او شهيد شدند.
- خيرمحمد زمستان از خانه رفت؛ از سال 1982 تا انتفاضه سال 2003. در همهي اين مدت او مفقود بود و ديگر او را نديدم. البته بعد از يك سال نامهاي از او به ما رسيد و بعد نامهها قطع شد. نامهاي نميرسيد و من انتظار ميكشيدم. چندي بعد نامههاي ديگري از او رسيد. در آنها نوشته بود كه زنده است. روزها را به انتظار سپري كرديم. بعد از آن كه عراق عليه كويت در سال 1991 م جنگي را آغاز كرد و به آنجا يورش برد، هواپيماهاي آمريكايي منطقه را بمباران كردند. يكي از بمبها به خانهي ما اصابت كرد و خانه كاملاً ويران شد و همهي اعضاي خانوادهام شهيد شدند؛ از جمله دختران نازنينم. تنهاي تنها شده بودم و فقط انتظار ميكشيدم تا همسرم بازگردد. بعد از اين كه يك حركت سياسي اتفاق افتاد و حكومت صدام سقوط كرد، خبر رسيد كه خيرمحمد در ايران به شهادت رسيده است و مزارش در قم يا مشهد است.
- بالاخره مزارش را ديدم. برايش سورهي حمد را ميخوانم و خدا را ستايش ميكنم و از او تشكر ميكنم و از او ميخواهم كه از خدا براي من طلب صبر و شكيبايي و همدردي كند. برايش قرآن ميخوانم و برايش تعريف ميكنم كه در همهي مدتي كه او نبود، چه بر ما گذشت. حرفهاي زيادي دارم كه به او بگويم كه آيا ميداني دختران عزيزت بر اثر بمبهاي آمريكاي جنايتكار به شهادت رسيدهاند.
- وقتي اولين گروه از اسرا آمدند و ما انتظار ميكشيديم تا او هم همراه با آنها بازگردد، غذا و لباس و خوراكي مهيا كرديم و شادمان در انتظار بازگشت او بوديم. بچههايم ميگفتند: « مادر چه زماني پدر باز ميگردد. ما لحظهها را تاب نميآوريم و دلمان ميخواهد ديگر پدر را رها نكنيم و تا ابد با او زندگي كنيم. » ولي اميدشان نااميد شد و آنقدر انتظار كشيدند تا با شهادت به آرزوي ديدار پدر رسيدند. البته ما خدا را شكر ميكنيم كه او به شهادت رسيده است.
منبع:ماهنامه فرهنگ پايداري