0

خاطرات همسران شهدا و جانبازان

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:خاطرات همسران شهدا و جانبازان
سه شنبه 12 بهمن 1389  8:39 PM


ابوالقاسم داوديان

- سال 1359 ازدواج كرديم. آن روزها من خيلي در راهپيمايي‌ها شرك مي‌كردم و نظامي‌هاي بعد از انقلاب را حافظان انقلاب مي‌دانستم؛ براي همين با او ازدواج كردم.
- جنگ كه شروع شد، راهي خطوط مقدم جبهه شد. بعد از مدتي به من زنگ زدند و گفتند سر حاج آقا تركش خورده و دستانش هم مجروح شده ولي حالشان خوب است. باور نكردم، گفتم اگر چيزي شده به من بگوييد، صبر من خيلي زياد است و از آن مهم‌تر خواهر يك شهيدم و تحمل شنيدن هر خبري را از جانب ايشان دارم. وقتي اولين بار بعد از مجروحيت به ملاقات او رفتم، حاج آقا گريه مي‌كردند؛ اشك‌هايشان را پاك كردم و گفتم: گريه نكن خدا خواست كه شما يك جانبار بشويد و هر چه خدا خواست، همان مي‌شود.
- 5 سال از زندگي مشترك ما گذشته بود كه ابوالقاسم مجروح شد. آن روز ما در يك خانه‌ي استيجاري زندگي مي‌كرديم و هنوز هم بعد از سال‌ها ما نتوانسته‌ايم خانه‌اي تهيه كنيم.
- ابوالقاسم در عمليات كربلاي 5 از ناحيه‌ي كمر بر اثر اصابت خمپاره‌ي 60، 75% جانباز شد و اين درد و رنج را سال‌هاست كه تحمل مي‌كند. - از جوانان مي‌خواهم انقلاب ما را هيچ وقت فراموش نكنند و شهدا را الگوهاي مناسبي براي زندگي خود بدانند؛ از جانبازان و آزادگان ياد كنند و به خانواده‌هاي شهدا اهميت بدهند و در تمامي صحنه‌هاي نظام حضور فعال و گسترده‌اي داشته باشند.

راوي:حکيمه بابايي

منبع:ماهنامه سبزسرخ    


 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها