پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389 11:05 AM
ستاره هاي بي غروب
يكي از شبها در اردوگاه عنبر وقتي سرگرد عراقي براي آمارگيري درون آسايشگاه ما آمد، بچههاي آسايشگاه 13 – كه در بلوك رو به روي ما قرار داشت – مشغول برگزاري نماز جماعت شدند. وقتي فرماندهي عراقي آنها را ديد، فوري كار آمارگيري را تمام كرد و با عصبانيت به نگهبانان گفت: « برويد و نماز جماعت آنها را به هم بريزيد »!
نگهبانان بلافاصله به سوي آسايشگاه 13 رفتند و درِ آسايشگاه را باز كردند؛ اما بچهها با خونسردي نماز جماعت خود را ادامه دادند. يكي از نگهبانها جلو رفت و امام جماعت را به گوشهاي پرتاب كرد. بلافاصله از رديف جلو يكي ديگر از بچهها به عنوان پيشنماز جلو آمد؛ او را هم به گوشهاي انداختند سپس دستهجمعي وسط بچهها رفتند و نماز آنها را به هم زدند.
اينگونه توانستند خوشحال از آسايشگاه بيرون روند.
راوي:جاسم مقدم
منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان - صفحه: 180