0

نماز در اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389  10:57 AM

تحول درون

شصت و سه نفر بوديم كه ما را به اداره‌ي اطلاعات و امنيت بغداد در يك اتاق تنگ كه ظرفيت بيست نفر را داشت، حبس كردند. در ميان ما فقط سه، چهار نفر سالم بودند. بقيه زخمي بودند و حتي حدود بيش از بيست نفر قطع عضو و قطع نخاعي داشتيم. يكي از بچه‌ها دو پايش قطع شده بود. سي و دو روز در آن‌جا زنداني بوديم. در آن مدت صداي ناله‌ي كساني كه عضوي از بدنشان را از دست داده بودند، قطع نشد. گاهي اوقات مجروحان بي‌هوش مي‌شدند؛ اما هيچ گاه از ذكر خدا غافل نبودند نمازهايشان به صورت درازكش يا نشسته بود.
در آن جمع برادري حضور داشت كه ذكر مصيبت‌هاي اهل‌بيت پيامبر خدا صلي‌الله عليه و آله مي‌كرد و صداي محزوني داشت. او كه مي‌خواند، عده‌اي با او هماهنگي مي‌كردند و ياد سيدالشهدا عليه‌السلام و يارانش را در كربلا زنده مي‌كردند. بعثي‌هاي لجوج هم در كمين بودند.
يك بار ناگهان به داخل اتاق حمله‌ور شدند و آن‌هايي كه مرثيه‌سرايي مي‌كردند را جدا كردند و بيرون بردند و تا مي‌توانستند، آن‌ها را زدند. از آن‌جا ما را به سوي اردوگاه شماره‌ي 10 حركت دادند. صبح به آن‌جا رسيديم. از صبح تا غروب ما را در حياط اردوگاه در آفتاب داغ نگه داشتند. بعد هم كتك مفصلي به ما زدند. خوشحال بودند كه انتقام كشته‌هايشان را از تعدادي اسير مجروح مي‌گيرند. خسته كه شدند، ما را با آن بدن‌هاي خونين درون اتاقي كردند و گفتند: « هيچ كس حق ندارد بنشيند»!
وقت نماز مغرب ما با همان وضع به نماز ايستاديم. پس از نماز ديديم كه سربازي پشت پنجره ما را نگاه مي‌كند و نگاهش با ديگران فرق دارد. او را زير نظر گرفتيم و با شگفتي ديديم كه پشت ستوني رفت و شروع كرد به گريه كردن. يك سال از اين ماجرا گذشت. روزي يكي از بچه‌ها از آن سرباز پرسيد: « چرا سال گذشته كه ما را به اين‌جا آوردند، وقت نماز مغرب تو داشتي گريه مي‌كردي»؟ سرباز گفت: « من فكر مي‌كردم كه حقيقتاً شما آتش‌پرست هستيد؛ اما وقتي ديدم كه با آن بدن‌هاي مجروح و خون‌آلود به نماز ايستاديد، قلبم شكست. »
آن سرباز كه نامش محسن بود، از آن شب به بعد نه به كسي توهين مي‌كرد و نه كتك مي‌زد. گاهي وقت‌ها شب‌ها برايمان آب مي‌آود و دور از چشم ديگران به ما كمك مي‌كرد.
   

راوي:محمدحسن شيخ محمدي

 

منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان   -  صفحه: 197

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها