0

نماز در اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به:نماز در اسارت
جمعه 8 بهمن 1389  10:57 AM

پيشنماز فداكار

روزي در حال نماز جماعت بوديم. آن روز نوبت من بود كه پيشنماز باشم. يك‌باره در باز شد و عراقي‌ها داخل شدند. افسر عراقي تهديد كرد كه نماز را رها كنيم. در ركوع بوديم كه با سرعت ما را به عقب كشيدند؛ من بر زمين افتادم و بيهوش شدم. علي‌القاعده بايد نفر بعدي جاي مرا مي‌گرفت و نماز را ادامه مي‌داد اما او داد مي‌زند كه: « فرار كنيد كه امام جماعت را بردند»؛ بنابراين صف‌ها به هم خورده بود. مرا بردند و گفتند: « چرا نماز جماعت مي‌خوانديد»؟ گفتم: «‌ مگر ممنوع است»؟ گفتند: « بله،‌ ما گفته‌ايم ممنوع است. » گفتم: «‌ اين را شما گفته‌ايد؛ خدا كه نگفته ممنوع است. ما مسلمانيم و تابع حرف خداييم. »
از آن به بعد بچه‌ها محكم ايستادند و نماز جماعت هم‌چنان پايدار ماند. حاج‌آقا ترابي را كه از سلول‌هاي بغداد به اردوگاه عنبر و از آن‌جا به اردوگاه موصل آوردند، نمازهاي جماعت گسترده‌تر شد و امامان جماعت آسايشگاه‌ها با نظر ايشان تعيين شد.
اين موضوع در بهار و تابستان 61 بود كه آزادي‌هاي بيشتري داشتيم.
   

راوي:عطاالله تاجيك

منبع:كتاب قصه ي نماز آزادگان   -  صفحه: 150

  

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها