پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389 9:08 PM
سيدحميدرضا ميرمحمدصادقي
|
|
![]() |
جنايت نتيجه خيانت | ![]() |
جاهليت |
سال 59، زماني كه در زندان استخبارات بغداد بوديم، يك افسر استخباراتي آمد و شروع كرد به بددهني و توهين به ما و امام و شخصيتهاي مملكت. بعد يك نفر از افراد خودفروخته را كه گويا از قبل او را ميشناخت و ميدانست ضد امام و انقلاب است، بلند كرد و گفت: من يك پاكت سيگار به تو ميدهم تو در عوض يك پاسدار از ميان اينها به من معرفي كن.
آن نامرد هم يك نفر را معرفي كرد. افسر عراقي آن برادر ما را بيرون آورد و گفت: « انت حرس خميني؟ جواب داد: نه، من پاسدار نيستم. گفت: اگر راست ميگويي به امام توهين كن. او گفت: اگر شما به رهبرتان توهين كنيد، من هم به رهبرم توهين ميكنم؛ خميني رهبر من است و من هرگز به او توهين نميكنم.
افسر عراقي اصرار ميكرد كه تو بايد توهين كني و خلاصه درگيري لفظي پيش آمد. بعد آن افسر كُلت كمرياش را بيرون آورد و گفت: اگر به امام توهين نكني، همينجا تو را ميكشم. وقتي دوباره امتناع كرد، آن افسر با ناجوانمردي تمام او را جلوي چشم ما به شهادت رساند.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 - صفحه: 32