پاسخ به:آزادگان و امام خميني (ره)
پنج شنبه 7 بهمن 1389 9:04 PM
مصطفي مرادي
|
|
دعا براي امام | درجه دار عراقي |
ما هر شب بعد از نماز، چند دعا براي امام خميني و نظام مقدس جمهوري اسلامي ميكرديم. يك شب طبق معمول دعا ميكرديم و يكي از بچههاي زرند كرمان به نام امير شاپسندي كه 16-17 ساله بود، دعا ميخواند. وقتي او به اين قسمت دعا ( اللهم احفظ قائدنا الخميني ) رسيد، افسر عراقي كه از كنار پنجرهي آسايشگاه رد ميشد، سخن او را شنيد و گفت: چه كسي براي خميني دعا كرد؟ امير بلند شد و گفت: من! افسر عراقي گفت: فردا به حسابت ميرسم.
روز بعد آنها چنان او را شكنجه كردند كه من هيچ وقت يادم نميرود و اين ميزان جنايت و خشونت را تا به حال نديدهام. آنها از او ميخواستند به امام توهين كند، ولي او مقاومت ميكرد. آنقدر به كف دو پاي او اتو كشيده بودند كه از كف پا تا برآمدگي پا يعني همان مكان مسح، سوخته بود. گوشت پايش هم به طور كامل سوخته بود و تبديل به زغال و سياه شده بود.
امير آن روز خيلي مقاومت كرد و واقعاً با آن كارش آبروي تمام اسراي جنگ تحميلي را خريد. هنوز هم كه چند سالي از آزادي ما ميگذرد، هيچ كس نتوانسته او را راضي به مصاحبه كند و خيلي انسان متواضع و بااخلاقي است. ما تا شش ماه او را با پتو جابهجا ميكرديم و بچهها هر روز پاي او را ضدعفوني ميكردند و از ميكروب دور نگه ميداشتند.
يادم هست آرامآرام گوشتهاي گنديدهي پايش را ميتراشيديم تا بهبود پيدا كند اما هنوز پاي او اثرات آن شكنجه را دارد و ناقص مانده است.
منبع: كتاب رمزمقاومت جلد2 - صفحه: 184