پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
پنج شنبه 7 بهمن 1389 6:01 PM
قربانگاه 16 آن روز او را با تعدادي از دوستانش به اردوگاه 16 آوردند. شام كه خوردند مسموم شدند. صبح، از شدت دلدرد، از صف آمار خارج شد و با سرعت به سوي دستشويي دويد. مأمور بعثي فرياد زد: «كجا ميروي؟» منبع: كتاب شهداي غريب - صفحه: 124
او توجهي نكرد. از دستشويي كه خارج شد، آن مأمور كه بيل به دست آماده بود، چنان به سر او كوبيد كه دردم نقش بر زمين شد و به شهادت رسيد.
لحظاتي بعد، دژخيمان عراقي پيكر پاكش را لاي پتو پيچيدند و از قربانگاه بيرون بردند.