0

خاطرات آزادگان از دوران اسارت

 
mehdi0014
mehdi0014
کاربر طلایی1
تاریخ عضویت : مرداد 1389 
تعداد پست ها : 287351
محل سکونت : آ.غربی-سولدوز

پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389  9:50 PM

سرباز شيعه

روز هشتم آبان ماه سال 1362 بود كه ما درمنطقه‌ي پنجوين به اسارت دشمن درآمديم. اما نظاميان عراقي بعد از ساعتي بازجويي تصميم گرفتند ما را تيرباران كنند. با قرار گرفتن تيربار در مقابلمان، همه‌ي بچه‌ها اشهدشان را گفتند، يك‌باره سربازي عراقي جلو دويد و اسلحه‌اش را به سمت سربازان ديگر نشانه گرفت و گفت: «اگر يك تير به طرف اين‌ها شليك كنيد،‌ همه‌ي شما را به رگبار مي‌بندم.»
فرمانده‌ي عراقي‌ها كه تصور نمي‌كرد از گردان خودش فردي با اين كار مخالفت كند، دستور داد همان سرباز ما را به پشت خط ببرد. در راه از آن سرباز كه بعدها متوجه شدم شيعه‌ي اميرالمؤمنين است، پرسيدم: «آيا نترسيدي تو را هم بكشند؟»
خنديد و گفت: «اشكالي نداشت كه مرا به خاطر اين‌كه از شما دفاع كردم مي‌كشتند. چون اين شما هستيد كه هدف داريد و اين را نه من بلكه همه‌ي ملت عراق مي‌دانند كه شما مي‌خواهيد ما را از زير يوغ ظلم و ستم نجات دهيد.

 

منبع: كتاب مقاومت دراسارت   -  صفحه: 164  

 

 
 
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها