پاسخ به: اين بخش شامل خاطرات آزادگان از دوران اسارت مي باشد.
سه شنبه 5 بهمن 1389 9:37 PM
خياطي در اسارت خاطرهي خوبي از نخ و سوزن برايتان بگويم. سوزن را از سيم خاردار درست ميكرديم. نخ را از لاي پتوها ميكشيديم. بعد شروع ميكرديم به دوختن لباسها، تا اينكه خبر به گوش فرماندهان پادگان، سرگرد ممتاز، اهل كركوك، رسيد به آسايشگاه آمد و مرا خواست. يكي از دوستانم به نام «حسن» خياطي بلد بود. ما در تنهايي با همديگر كار ميكرديم. منبع: كتاب فرهنگ آزادگان جلد5 - صفحه: 173 راوي: جمشيد عبدي_ بعقوبه _كمپ 18
فرماندهي عراقي آدرس، نام و نشاني ما را پرسيد: «كدام لشگر هستيد؟» خياط هستيد يا نه؟ گفتيم: «بله» دو روز بعد نگهبان به دنبال من و رفيقم آمد. براي ما چرخ خياطي كه چرخ پايي قديمي بود آوردند. با اين نوع چرخ هيچوقت كار نكرده بودم. سرگرد به من گفت: «با اين چرخ كار كن» من گفتم: «به شرطي با اين چرخ كار ميكنم كه فقط لباس بچههاي خودمان را بدوزم، ولي براي شما متأسفانه نميتوانم خياطي كنم».