0

حلزونهای خانه به دوش-4

 
asemaniha
asemaniha
کاربر برنزی
تاریخ عضویت : بهمن 1387 
تعداد پست ها : 118
محل سکونت : اصفهان

حلزونهای خانه به دوش-4
یک شنبه 20 بهمن 1387  6:31 PM

خانه پدري آويني‌ها زيارت عاشورا مي‌خواندند. با پدر رفته بوديم آنجا. سيدمرتضي تازه شهيد شده بود و مناسبت مجلس هم همين بود. بعد زيارت عاشورا بيرون آمديم. پدر كاري داشت و بايد زودتر به خانه برمي‌گشتيم. بيرون خانه، دم خودروهايي كه توقف كرده بودند، سيد محمد3 آمده بود خداحافظي كند. در درازاي صحبتهايشان با پدر، نگاه من روي چهره نوراني‌اش بود و موهاي خوش‌حالتش .
بعدها از پدر شنيدم كه شمس آل احمد گفته بود سيدمرتضي در جواني خيلي خوش‌قيافه بوده. آن روزگار، شمس همسايه‌شان بود .
مسعود بهنود هم همين را نوشته بود. كه در دانشكده‌شان مرتضي از همه سر بوده. هر چند كه بعد اين، به اقتضاي طبيعتش، زهر خودش را هم ريخته بود .
سالن دوباره روشن مي‌شود و مسابقه شروع. قرار است شبيه‌ترين صدا را به صداي پر از حزن و نجابت شهيد آويني انتخاب كنند. سن را رها مي‌كنم و مي‌چسبم به كاغذهايم .
اولين باري كه شهيد آويني را ديدم، مخفيانه بود !
سوره نوجوانان و سوره در طبقه چهارم يك ساختمان بودند. پدرم سردبير سوره نوجوانان و آويني سردبير سوره. زياد پيش مي‌آمد كه آويني براي وضو گرفتن به اين طرف بيايد .
من چون خواننده پروپا قرص سوره نوجوانان بودم، تا فرصتي دست مي‌داد، همراه پدر به آنجا مي‌رفتم. يكبار، در اتاق آرشيو عكس، كنجكاوي كودكانه‌ام گل كرد . مي‌خواستم بدانم پشت پرده انتهايي آن اتاق چيست. پرده را مخفيانه كنار زدم. پس فضاي نورگير بين دو آپارتمان، اتاقي از سوره بود، قرينه همين اتاق. آويني پشت ميزي نشسته بود و مشغول كار بود. ديد زدنم زياد طول نكشيد. اما چون عكسي يادگاري، براي هميشه در ذهنم ماند .
همه صلوات مي‌فرستند. نگاه مي‌كنم. يكي برنده شده. يك تنديس شهيد آويني و چهارده سكه مي‌گيرد و پايين مي‌رود .
مجري، برنامه دوم را اعلام مي‌كند : مسابقه «گامهايي تا خدا ».
كنجكاو شده‌ام كه ماجرا چيست. هشت نفر يك سطح مستطيلي بزرگ را دست گرفته‌اند و مي‌آورند و روي سن مي‌گذارند. بعد مجري شروع مي‌كند به خواندن تكه‌هايي از «همسفر خورشيد4»، آنجايش است كه شهيد آويني تازه كفش نو خريده بود و وقتي در «سوره5» راه مي‌رفته، كفشهايش قرچ قرچ صدا مي‌كرده و او خجالت مي‌كشيده !
هرجا كه اسم «آويني» مي‌آيد، جمعيت صلوات مي‌فرستند .
بیاد روزهای عاشقی
تشکرات از این پست
دسترسی سریع به انجمن ها